نایاب ترین مجموعه فرهنگ لغات و اصطلاحات کوچه بازاری و عامیانه قسمت 290
اتصالی کردن(در یک مدار یا سیمهای برق جریان ناخواسته روی دادن)
الف شدن اسب(هر دو پا بلند کردن اسب)
خود را به موش مردگی زدن-خود را ناتوان
اشکنک سرشکنک داشتن(با خطر همراه بودن)
اطفال باغ-گلهای تازه
دان دان شدن-دانه بستن عسل و شیره و روغن و مانند این ها
خر بی یال و دم-احمق-نادان
خانه یکی-صمیمی و یکدل
به چشم آمدن-قابل توجه بودن-ارزش داشتن
چِلپ چِلپ-صدای برخورد دست یا پا با آب
آب را گل آلود کردن(برای سود خود کارها را به هم زدن)
ارزیاب-کسی که بها و ارزش پولی چیزی را تعیین میکند
جلز و ولز-سوز و گداز
جانب کسی را گرفتن-از کسی پشتیبانی کردن
پولکی-آن که پول را دوست دارد-آن که رشوه می گیرد-آن چه که با گرفتن پول انجام گیرد
بَده کردن-کسی را بد وانمود کردن-کنفت کردن-از چشم انداختن
زور گو-کسی که خواست های خود را تحمیل می کند
جیب خالی پز عالی-کسی که در عین تهی دستی افاده دارد و خودش را با ظاهرسازی بگیرد
پاپاسی-مبلغ ناچیز-پشیز
اوف شدن((به زبان کودکان) زخم شدن، درد داشتن)
جفتک زدن-نگا. جفتک انداختن
زیر و رو کردن-همه جا را به دنبال چیزی گشتن-به هم ریختن
دکمه را انداختن-دکمه ی لباس را بستن
از آب روغن گرفتن-از هر اتفاقی بهره برداشتن
جارچی گری کردن-دهن لقی کردن-خبری را منتشر کردن
راستی راستی-حقیقتن-واقعن
بریدن-از نفس افتادن-درمانده شدن-از حرکت باز ماندن
زدن به کمر کسی-نوعی نفرین و دشنام است
تاپاله چسباندن-بوسدن محکم و پی در پی
پایین تنه-از کمر به پایین-قسمت پایین لباس-کنایه از آلت تناسلی
خر تب کرده-به تمسخر به کسی می گویند که در هوای گرم لباس بسیار کلفت بپوشد
خدابیامرزی-درخواست بخشش
خیلی آب خوردن-گران تمام شدن-هزینه ی سنگین داشتن
از رو رفتن(خجالت کشیدن، از میدان بهدر رفتن)
بار آوردن-تربیت کردن-ایجاد کردن-تولید کردن-نتیجه دادن-سبب شدن
بیل را پارو کردن-در کاری ناشیگری محض کردن
خال مَخال-خال خال
از دست برآمدن(ممکن و شدنی بودن، از عهده بر آمدن)
ارواح بابات(به هنگام سرزنش برای ناکام شدن در کاری گفته میشود)
تخم مرغ کسی زرده نداشتن-حقه باز بودن
رو انداختن-تقاضا و خواهش کردن
پدر کشتگی-دشمنی شدید-کینه
به تر تر افتادن-اسهال گرفتن-دچار شکم روش شدن
به دم و دود رسیدن-سر و سامان یافتن
خرابی کردن-نگا. خرابی بالا آوردن
آینهی دست-تیغ و خنجر
به دستبوس کسی رفتن-به خدمت کسی رفتن-شرفیاب شدن
دل به دل راه داشتن-احساس متقابل داشتن
تا خوردن-کج شدن-خم شدن-انحنا برداشتن
دل واپسی-نگرانی-اضطراب
ریشه کردن-قوام یافتن-جایگیر شدن-مستحکم شدن وضع
خش خشه-نوعی اسباب بازی کودکان که به هنگام تکان خوردن صدای خش و خش از آن می آید
چغندر پخته-لبو
زهرمار کردن چیزی-مانع از لذت بردن از چیزی شدن
خراب کردن-زرد کردن-آلودن لباس-نظم کار چیزی را به هم زدن
زیر چاق-حاضر-آماده
تریاک خوردن-خود را با تریاک مسموم کردن
بغداد خراب-شکم گرسنه
تو پوزی زدن-تو دهنی زدن-با سخن تندکسی را نا امید کردن
پای چیزی ایستادن-از چیزی دفاع کردن
این به آن در(چیزی که عوض دارد گله ندارد، در مقام انجام عمل متقابل میگویند)
از کسی رودست خوردن(از کسی فریب خوردن)
تک روی-عمل بدون توجه به جمع
تر تری-کسی که اسهال گرفته است
زن به مزد-دشنامی است به مردان فاسد
خواستگاری-رفتن به دیدن دختر یا زنی برای برگزیدن و همسری پسر یا مردی
حال آمدن دل-بازیافتن نشاط-برطرف شدن خستگی
برای دیدن چیزی ازدحام کردن (اشتیاق زیاد نشان دادن)
دیگ بخار-دستگاه تولید بخار
حنز پنزر-نگا. خرت و پرت
خایه مال-چاپلوس-متملق-دستمال به دست
از پس چیزی (کسی) بر آمدن(توان انجام کاری را داشتن، توان هماوردی با کسی را داشتن)
دست و رو شسته-بی شرم-وقیح
دلجور-همدل
چرند و پرند-پرت و پلا-حرف های مزخرف
باب شدن-معمول و رایج شدن
پای کسی حساب کردن-به حساب کسی گذاشتن
دل دل زدن-نفس نفس زدن-تپیدن شدید قلب
حاشا زدن-انکار کردن امر مسلم
اُرد کسی را خواندن(به حرف کسی گوش کردن، اهمیت دادن)
آفتابی شدن-پیدا و آشکار شدن-بیرون زدن آب قنات
بیلاخ-بالا بردن و نشان دادن انگشت شست به هنگام ناباوری به معنی : آنچه که می گویی خیالی بیش نیست-فقط این انگشت به تو می رسد. مترادف شیشکی
به تور کسی خوردن-سر راه کسی ظاهر شدن-گیر کسی آمدن
دل گرفتگی-غم-غمگین بودن
بُراق-خشمگین-عصبانی
پیاز خرد نکردن به ریش کسی-از کسی ترسی نداشتن-به کسی اعتنایی نداشتن
از بن دندان-از ته دل-با میل و رغبت
حیص و بیص-گیر و دار-مخمصه
دورادور-اطراف-پیرامون-گرداگرد
دگنگ-چوب-چماق-اعمال زور
زَوال-مست مست-لول
جفتک زن-لگد زن
دنگ کسی گرفتن-هوس نابه جا کردن برای انجام کاری-تصمیم ناگهانی برای کاری گرفتن
چشمک زن-نگا. چراغ چشمک زن
دیگ بار گذاشتن-گذاشتن دیگ غذا بر اجاق
جریحه دار کردن-زخمی کردن-رنجاندن-دل شکستن
جاده صلف کن-کسی که موانع را از سر راه بر می دارد-آلت دست
ابرو کج کردن(خشم گرفتن)
افتادن دست-از فرط کار زیاد در دستهای خود احساس خستگی بسیار کردن
دعوا مرافعه-جنگ و جدال بر سر چیزی
تعطیلی-روز تعطیل-زمان دست کشیدن از کار
چله نشین-کسی که از خانه بیرون نمی آید-خانه نشین
چارده معصوم-پیامبر اسلام و دخترش فاطمه و امام علی و یازده امام دیگر شیعیان
دبیر-آموزگار دبیرستان-فرد صاحب مقام در یک حرب-وزارت خانه یا سفارت
بی ناخن-بی انصاف-کسی که به زیردست سودی نمی رساند
چنار تجریش-متلک بد
جُستن-چیز گمشده را یافتن
آینهی دق(آینهای که شخص خود را در آن عجیب و غریب میبیند – شخص عبوس و بدقدم)
دل و قلوه ای-کسی که دل و قلوه می فروشد
خود را به آن راه زدن-خود را به نادانی زدن-به عمد بی توجهی کردن-خود را بی اطلاع نشان دادن
چله ی بزرگ-چهل روز میان هفتم دی ماه و شانزدهم بهمن
از زیر کار در رفتن-تن زدن و نپذیرفتن کاری-کار را جدی نگرفتن
جن زده-دیوانه
چند مرده حلاج بودن-چه اندازه جسارت و توانایی داشتن
با هم کنار آمدن-با هم ساختن
خان خانی-پر هرج و مرج-ملوک الطوایفی
پینه بسته-دارای پینه-کبره بسته
رنگ و وارنگ-رنگارنگ-به رنگ های گوناگون-از همه نوع
زمخت-درشت-ناهنجار
جای شکرش باقی است-باید سپاس داشت که از این بد تر نشده است
دیم کار-کشاورزی که کشت خود را دیم زراعت می کند
خفه خون گرفتن-دم بر نیاوردن-ساکت شدن
پات-بی آبرو-بی تربیت
این پهلو آن پهلو شدن-این دنده آن دنده شدن-غلتیدن از پهلویی به پهلوی دیگر
این کلاه آن کلاه کردن(قرضی را با قرض دیگری پرداختن، از ریش برداشتن روی سبیل گذاشتن، کلاه تقی را سر نقی گذاشتن)
چِککی-فوری-به سرعت
الف الف کردن(قاچقاچ کردن)
از این حَسن تا آن حَسن صد گز رسن(در بارهی دو چیز گویند که ظاهری یکسان و بهایی بسیار متفاوت دارند)
از بن دندان(از ته دل، با میل و رغبت)
دست کسی را بند کردن-به کاری گماشتن
آتشِ تر(شراب، لب معشوق)
انسان(آدم خوب و پایبند به اصول اخلاقی)
آیینهی اسکندری-آفتاب
چس گره زدن-نهایت خست به خرج دادن
از کفر ابلیس مشهورتر-گاو پیشانیسفید-نزد همه معروف
این دست و آن دست کردن(وقت تلف کردن، وقت کشتن، به عقب انداختن)
آنکاره(اهل آن کار (کار بد))
زیر زانویی-رشوه ی مختصر و نهانی
دهن کسی را آب انداختن-کسی را به طمع انداختن-میل شدید در کسی ایجاد کردن
پریدن از خواب-بیدارشدن ناگهانی در اثر آوازی سخت یا خوابی آشفته
چانه گیر-کسی که خمیر را چانه می کند
رد پای کسی را گرفتن-رد کسی را برداشتن
دست اندر کار شدن-آغاز به کاری کردن
رو دستی-نوعی دستکش-ضربه ی روی دست-حقه-کلک
رنگ کردن کسی-گول زدن-فریب دادن کسی
دل رحم-مهربان
اَنف کسی معیوب بودن(ابله بودن، خل بودن)
به دهان ها افتادن-فاش شدن-بر سر زبان ها افتادن
دُم بریده-زرنگ و ناقلا-بدجنس
الفرار-گریز-بگریز !
خاطر جمع بودن-مطمئن بودن-یقین داشتن
به حساب کسی رسیدن-از کسی انتقام گرفتن-کار کسی را ساختن
در لفافه سخن گفتن-پوشیده و کنایه آمیز سخن گفتن
رو شدن-آشکار شدن-فاش شدن
تو سری خورده-آدم خوار و حقیر
تیر مالی-لاغر-باریک-ضعیف-دختر بلند بالا
بند نشدن سنگ روی سنگ-نا آرام بودن اوضاع-وجود نداشتن نظم و امنیت
آمدن-آغاز به کاری کردن
بلایی به روز کسی آوردن-به کسی آزار سخت رساندن
تت و پت کردن-شکسته سخن گفتن-لکنت پیدا کردن
زیر اخیه گذاشتن-کسی را به کاری که سودش به دیگری می رسد گماشتن-زیر فشار گذاشتن
تو دوزی-دوختن از درون
چول شدن-بور شدن در بازی-شرمنده شدن
پیچه-دل درد-مالش رفتن شکم
باز شدن نیش کسی-تبسم کردن از روی خوشحالی و خوشوقتی
بَده کردن-کسی را بد وانمود کردن-کنفت کردن-از چشم انداختن
زنگ-زمان آموزش درس یا فاصله ی میان دو درس در مدرسه
دُم لابه-چاپلوسی-تملق
چیلک دان-چینه دان
روغنی-آلوده به روغن
آب از لب و لوچهی کسی سرازیر شدن-تمایل شدید داشتن-به طمع افتادن
بزن و برقص-پایکوبی-ساز و آواز-رقص و آواز
روده درازی-پرحرفی-وراجی
دسته راه انداختن-دسته و جمعیت ترتیب دادن
دخل داشتن-ربط داشتن-مربوط بودن
ریز ریز کردن-کاملن خرد و کوچک کردن
روکاری-کار روی بنا یا چیزی
پُر پشت-انبوه-بسیار روییده
تو حساب بودن-وارد بودن-به مسائل آگاه بودن
چپ بُر-نوعی اره ی دستی
آشی شدن-سوراخسوراخشدن بدن از ترکشهای فراوان
چوب به آستین کسی کردن-به سختی تنبیه کردن-به سزای عمل رساندن
دست و دل باز-بخشنده-جوانمرد
چشته خور کردن کسی-کسی را از لطف خود بهره مند کردن
ریغ-مواد درون امعا و احشا
چرند گو-یاوه گو
تن خواه گردان-پول نقدی که در موقع لزوم خرج هرینه های فوری می شود
ریخت-شکل و قیافه-سر و وضع
دست دادن-پیش آمدن
برگ زدن-حقه زدن-سر کسی کلاه گذاشتن-تقلب کردن
ریزه کردن-خرد خرد کردن-قطعه قطعه کردن
تخته گاز-با سرعت تمام راندن اتومبیل
انگشتنگاری(ثبت کردن اثر خطوط روی انگشتان برای شناسایی در آینده)
پا روی پا بند نشدن-بسیار خوشحال بودن
بد قدم-نامبارک-بد شگون
رخت آویز-جا رختی-چوب لباسی
دعوا کردن-نزاع کردن-زد و خورد کردن
تو سر چیزی زدن-از ارزش واقعی چیزی کاستن
ژست گرفتن-به بدن و چهره ی خود حالت ویژه ای دادن
رکابی-دارای رکاب-پیاده ای که به دنبال سواری بدود
بَهمان-فلان
خاله خرسه-دوست نادان
خرج-هزینه-پول مصرف روزانه ی خانواده
دست پخت-شیوه ی پختن-هنر پختن
دار و دسته راه انداختن-برانگیختن یاران و طرفداران-ترتیب دادن گروه هواداران
ارواح بابات(به هنگام سرزنش برای ناکام شدن در کاری گفته میشود)
ریش و پشم-موهای صورت-ریش و سبیل
آلونکنشین-ساکنان حواشی شهرها که در اتاقکهای آلونکوار زندگی میکنند
از نفس افتادن-بسیار خسته و مانده شدن
به دق آوردن کسی-تا سر حد بیماری روحی یا مرگ کسی را رنج دادن
چُل کلید-جام درویشان
پالان کردن کسی-فریب دادن کسی
آسمان را سِیر کردن(سخت خوشنود بودن، لذت بسیار بردن)
چوبه ی دار-تیری که محکوم به مرگ را از آن می آویزند
دَمَغ-افسرده-ناراحت-خیت
چاره ساز-خداوند
تا کردن-دو یا جند لا کردن-رفتار کردن
ازرق-چشم زاغ
خبر چین-سخن چین-جاسوس
آفتاب گرفتن-زیر آفتاب خوابیدن
زیر گرفتن-زیر کردن
آقادایی را جنباندن-حرکتی به خود دادن
انداختن پشت گوش-سهلانگاری کردن-دیر انجام دادن-کوتاهی کردن
بی شوخی-جدا-بدون شوخی
حمله ور شدن-یورش بردن
به جا آوردن-شناختن
آشوب شدن دل-دچار تهوع شدن
زود فهم-کسی که زود چیزی را درک می کند
در دهان افتادن چیزی-مشهور شدن چیزی-فاش شدن-رسوا شدن
دنده کشیدن-دنده ی اتوموبیل را پیاپی عوض کردن
چاق کردن دعوا-دامن زدن به دعوا
دلخور شدن-گله مند شدن-ناراضی شدن
باریک-دقیق-حساس
دست و دل باز-بخشنده-جوانمرد
چوب در چیزی کردن-تحریک کردن
جور شدن-اخت شدن-انس گرفتن-هماهنگ شدن
بغداد آباد-شکم سیر
باور کسی شدن-گرفتار توهم شدن-تحسین و تمجید دیگران را حقیقت دانستن
دست کردن-دست فرو بردن
خرج از کیسه ی خلیفه کردن-از مال دیگران خرج کردن
جِر گرفتن کسی را-اوقات کسی تلخ شدن
توی باغ نبودن-کاملن از موضوع پرت و از آن بی خبر بودن
به حساب-مثلا-یعنی
جَخ-تازه-هنوز-فوقش
ته نشین-رسوب کرده
دست فرمان-مهارت در رانندگی
خون گرم-خوش برخورد-با عاطفه-پر مهر
الانه(همین حالا، هم اکنون)
این دو کلهدار-خورشید و ماه
جر و بحث کردن-مجادله را به درازا کشاندن
تو دماغی-صدایی که بخشی از آن از بینی برآید
پول پول شدن-شکسته شدن ظرف چینی به تکه های کوچک
خر ِ دیزه-لج بازی که به خود ضرر بزند
دست کسی را خواندن-یه اندیشه و نقاط ضعف کسی پی بردن
حشری-شهوت ران-پر شهوت
دون پاشیدن-دانه دادن به پرندگان-در باغ سبز نشان دادن-وعده دادن
بمیرم-قربان بروم
جیب کَن-کسی که کارش اخاذی و تلکه است-کسی که دیگران را می دوشد
خالچه و میخچه گذاشتن-شاخ و برگ دادن-شرح و تفصیل بیش از اندازه دادن
اختر شمردن-شببیداری
داو-نوبت بازی
خوار و خفیف-ذلیل-بدبخت
(نزد کسبه) نخستین فروش بامداد
آتش کردن (گشودن)(شلیک کردن)
توالت کردن-آرایش کردن
تن نما-نازک و نشان دهنده ی تن
حق و حساب دان-لوطی منش-پای بند به آداب و رسوم اجتماعی
خرده ریز-اثاثه ی اندک و کم مصرف-آشغال
زار زدن-سخت گریه کردن
چِلپ چِلپ-صدای برخورد دست یا پا با آب
چُش-کلمه ای که خر را ار رفتن و حرکت باز می دارند
برچسب-نوشته ای دارای مشخصات که آن را روی چیزی می چسبانند-اتیکت
تا-توانایی
زبان مو درآوردن-بسیار گفتن و نتیجه نگرفتن
ته نشست-رسوب
بی امان-پیگیر-دائم-پیوسته
حرف بی ربط-سخن نامربوط
ختنه سوران-جشنی که به هنگام ختنه کردن نوزاد پسر بر پا می کنند
حساب سرانگشتی-حساب ساده و روشن
تُف به دهن-حیرت زده
تِک تِک-صدای کارکردن ساعت
در بحر چیزی بودن-تمامن به چیزی اندیشیدن
خشک زدن-مات و مبهوت ماندن
دسته کلید-مجموعه ی کلیدها در یک حلقه یا بند
آشوب شدن دل(دچار تهوع شدن)
جا گرفتن-مستقر شدن-پنهان شدن
ژاندارمری-نهادی که عهده دار حفظ نظم و قانون در بیرون از منطقه های شهری است
جمال کسی را عشق است-کسی را دوست داشتن-دیدار کسی را به فال نیک گرفتن
تن به کار دادن-زیر بار کار و مسئولیت رفتن-برای کار آماده شدن
رقاصی کردن-کارهای ناشایست و سبک کردن
اوراق شدن(از هم پاشیدن، از کار افتادن)
ریغو-مردنی-ضعیف مزاج-کم مقاومت
دیدن کردن-عیادت کردن-زیارت کردن-ملاقات کردن
تقه زدن-کوبیدن چیزی با ضربات پیاپی چکش و مانند آن
حوصله داشتن-حال مساعد داشتن-تحمل داشتن
دایر کردن-بر پا کردن-رواج دادن-آباد کردن
از قدیم ندیمها-از گذشتههای دور
زمین خوار-کسی که زنمین های بی مالک را تصاحب کند و به دیگران بفروشد
خیساندن-در آب فرو بردن-در آب گذاشتن-خیس کردن
آلنگ دولنگ(چیزهای بیهودهای که بهعنوان زینت به چیزی میآویزند)
دور برداشتن-گرم شدن-مبالغه کردن-کش دادن-عصبانی شدن
جوخه-کوچک ترین یگان نظامی شامل هشت نفر
خیت کردن-شرمنده کردن-کنفت کردن-بور کردن
پس افت-حقوق هنوز پرداخت نشده
جل و پلاس خود را پهن کردن-در جایی اقامت کردن
پیش پیش-جلو جلو
آب شیراز-شراب
چینی بند زن-کسی که تکه های شکسته ی ظزوف را به هم می چسباند
به کله ی کسی افتادن-به سر کسی زدن-به وسوسه افتادن
بی بخار بودن-بی عرضه بودن-ناتوان بودن
چاک دهن را چفت کردن-بستن دهان-سکوت کردن
رفتن توی نخ چیزی یا کسی-چیزی یا کسی را زیر نظر داشتن و پاییدن
دوری-ظرف غذاخوری پهن
زندگی سگی-زندگی سخت و جان فرسا
دیر کرد-تاخیر-تعویق
از کیسه خوردن(از جیب خوردن)
حساب با کسی نداشتن-مدیون کسی نداشتن
دنبال کردن-تعقیب کردن-اصرار و پافشاری کردن-پی گیری کردن
آش نذری-آشی که به نیت برآورده شدن دعایی بپزند
به جلز و ولز افتادن-به گریه و التماس افتادن
آدم نچسب-کسی که جاذبهای ندارد و علاقه دیگران را جلب نمیکند
زمین گذاشتن چیزی-چیزی را ترک کردن
زیر بغلی-نوعی تنبک که پایه ی دراز آن را زیر بغل می گذارند و آن را می نوازند
دندانه دندانه-دارای برجستگی ها و بریدگی هایی در کناره
تیپ هم-جور-هماهنگ-متناسب
دله کردن-کسی را به دلگی عادت دادن
چار طاق-به طور کامل
جا به جا-فورن-کسی که از جایی به جایی منتقل شود
چل و چو افتادن-شایعه در دهان مردم افتادن
پاپاسی-مبلغ ناچیز-پشیز
چشم و چراغ-شخص مورد علاقه-محبوب
تا کش به کشمش می خوره-هنوز چیزی نشده-سر کوچک ترین بهانه
پای پس-عوض-تلافی
چشم پوشیدن از چیزی-صرف نظر کردن از چیزی
خرده بورژوا-مالک ابزار تولید ولی ناگزیر به کار برای دیگران
زده دار-دارای لکه یا خراش و آسیب
خشخاشی-نان خشخاش زده
تو پوزی-تو دهنی
چیله-هیرم-خاشاک
دل و دماغ-دل و حوصله
به یک پول سیاه نیارزیدن- به لعنت خدا نیارزیدن
دست پیش گرفتن-پیشدستی کردن-سبقت گرفتن
چراغ-پولی که معرکه گیران درخواست می کنند
ترگل ورگل-خوش سر و وضع-تر و تمیز
در آش رشته گوشت دیدن-چیزی غیرمنتظره و دور از انتظار دیدن
بی چشم و رو-ناسپاس-حق ناشناس-ناشکر
جیم شدن-بدون سر و صدا فرار کردن
آت و آشغال(وسایل کهنه و بیمصرف)
در هم و بر هم-آشفته-پریشان-آمیخته
توی دل قند آب کردن-لذت بسیار بردن-شادی زیاد حس کردن
پُرکوب-حرکت سریع و پر صدا
چوب پوش کردن-با چوب پوشاندن
از سیر تا پیاز(همه چیز، با همهی جزئیات)
چینه چینه خوردن-ریزه خواری کردن
رفوزه-رد شده در امتحان-مردود
حاشیه نشین-تهیدستان ساکن در کناره های شهر
پس هم بر آمدن-حریف یکدیگر بودن-از عهده ی هم برآمدن
دست انداز-ناهمواری راه و جاده
پیش غذا-آن چه پیش از غذای اصلی می خورند
دُم سیاه-نوع مرغوب برنج گیلان-کبوتری که دم سیاه دارد
خاطر جمع بودن-مطمئن بودن-یقین داشتن
تلق و تولوق-صدای ناهنجار
اهل عمل-کسی که کمتر حرف میزند و بیشتر عمل میکند
چند مرده حلاج بودن-چه اندازه جسارت و توانایی داشتن
پشه کوره-پشه ی ریز
دو پهلو حرف زدن-مبهم سخن گفتن
چراغ اول-نخستین پولی که معرکه گیران از مردم می گیرند
بکُش-تا سر حد مرگ-بیش از حد توانایی
زیر خاکی-آن چه که از زیر حاک بیرون آید
در معامله را گذاشتن-در قال را گذاشتن
ریش تپه-پر ریش-دارای ریش انبوه
پیر بی خواب-کسی که دیر یا کم بخوابد-کودک
حسینقلی خانی-با هرج و مرج-بی قانون
چیز خور-مسموم شده
از آب و گل در آمدن-مراحل اولیهی شکلپذیری را پشت سر گذاشتن-بزرگ شدن کودک
اشکنک سرشکنک داشتن-با خطر همراه بودن
آب را گل آلود کردن-برای سود خود کارها را به هم زدن
آشوب شدن دل(دچار تهوع شدن)
تحفه ی نطنز-چیز نفیس و با ارزش
چروکیدن-چین دار شدن
روبوسی-به مناسبتی روی یکدیگر را بوسیدن
چشه ؟-او را چه شده ؟
جگرکی-جگر فروش
الف الف کردن(قاچقاچ کردن)
تنگ-بسیار نزدیک-چسبیده
جان به جان کسی کردن-محبت بی اندازه به کسی کردن
زیر سایه ی کسی بودن-در پناه کسی بودن-از پشتیبانی کسی برخوردار بودن
دنگ دنگ-صدای برخورد دو چیز سخت به هم
روی کسی نشدن-خجالت کشیدن
درد دل-غم و اندوه درونی
بد هوا-کسی که به خیال های بلند تر از حد و حق خود افتاده باشد
چهار چشمی پاییدن-با دقت مواظب بودن
جان به جان آفرین تسلیم کردن-مردن-درگذشتن
پر و پاچه ی کسی را گرفتن-بر کسی خشم گرفتن-به کسی دشنام دادن
چار سو-چهار راه-جایی از بازار که در هر چهار سمت آن دکان و مغازه باشد
دایی اوغلی-پسر دایی
چشمم روشن-از تو انتظار نداشتم
تخم چیزی را برانداختن-ریشه کن ساختن
ابرو تابیدن-گره بر ابرو افکندن
آشی بودن زندگی(نامساعد بودن حال و احوال)
چِلپ چِلپ-صدای برخورد دست یا پا با آب
جان من و جان شما-سوگند به جان من و شما
چشم سفید-گستاخ-حرف نشنو-پر رو
آتش به جان ( گور) گرفته(ذلیلشده، ورپریده)
دبه ی کسی را روغن کردن-با دادن پول و هدیه کسی را راضی کردن
داغ و درفش کردن-مجرمی را برای اقرار کردن داغ کردن
از حال رفتن-بیحال شدن-غش کردن
پیداش شدن- آفتابی شدن-ظاهر شدن
چرند-حرف پوچ و بی معنی
پیش کردن گربه-راندن گربه
پدر سوختگی-بد سرشتی-زرنگی-رندی
دل کسی را زدن-سیر شدن از چیزی-بی میل و رغبت شدن نسبت به چیزی یا کسی
با هم کنار آمدن-با هم ساختن
دلو حاجی میرزا آقاسی-آدم بی قرار و پر تحرک
زمین خوردن-از دست دادن تعادل و به زمین افتادن-شکست خوردن در زندگی-شکست خوردن در کُشتی
آی زکی-در مقام ریشخند و تحقیر گفته میشود
اقلکم-دستکم-لااقل
بالش نرم زیر سر کسی گذاشتن-به کسی وعده های شیرین دادن
اشتباه لپی-اشتباه لفظی
جزغاله شدن-سخت سوختن-زغال شدن
دستگیر شدن-فهمیدن-متوجه شدن-بو بردن-عاید شدن-بازداشت شدن
داغ کسی به دل کسی ماندن-عزادار شدن کسی به دلیل مرگ عزیزی
از دست کسی در رفتن-کاری را بیاختیار و ناخواسته انجام دادن
زبان مرغی-زبانی ساختگی مانند زبان زرگری
از سر کسی زیاد بودن(بیش از حد توانایی و ظرفیت کسی بودن)
از آب کره گرفتن-از آب روغن گرفتن
دهن پاره-بد زبان-بی حیا-کسی که نمی تواند جلوی زبانش را بگیرد
چشم روی هم گذاشتن-نادیده گرفتن-گذشت کردن
دبور-بی سر و پا-لات-ولگرد-آسمان جل
چهار شاخ-آلتی چهار شاخه و دسته دار که با آن خرمن را باد می دهند تا کاه از دانه جدا شود
چین و خم-پیچ و تاب
بینی و بین الله-میان من و خدا-انصافا-الحق
چرخ خوردن-به دور خود چرخیدن
دستک دمبک درآوردن-پاپوش دوختن-اشکال تراشی کردن
خشت مال-دروغ گو-لاف زن
الو(شعلهی آتش، در پاسخ به زنگ تلفن یا خانه میگویند (یعنی میشنوم))
به خاک سیاه نشستن-بدبخت و ذلیل شدن
خرچه-در مقام توهین به بچه می گویند
بستن خود به کسی-خود را به کسی منتسب کردن
رو آمدن-به جایی رسیدن-ترقی کردن-ثروتمند شدن
پوست کندن-سخت تنبیه کردن
چهار چشمی پاییدن-با دقت مواظب بودن
دوم از آن-در ثانی-دوم آن که
زنده دل-آدم با شور و حرارت-پرنشاط
پی سوز-چراغ روغنی و فتیله دار
دُز کردن-فروختن چیزی که پیش از آن فروخته شده بوده است
دولت سرا-تعبیری احترام آمیز از خانه ی کسی
دلسوز-غمخوار
ریش کسی را چسبیدن-یقه ی کسی را چسبیدن
چارقد-روسری زنانه
آشوب شدن دل(دچار تهوع شدن)
دوبله ایستادن-نگه داشتن اتوموبیل در کنار یک اتوموبیل دیگر
آفتابهدزد-دزدی که به ربودن چیزهای بیارزش بسنده میکند
این سفر(این بار)
خرابی کردن-نگا. خرابی بالا آوردن
از کرگی دم نداشتن خر-نهایت پشیمانی و انصراف از ادامهی کاری
دبه در آوردن-جر زدن-از قول خود سر باز زدن-اظهار پشیمانی کردن پس از عقد قرارداد
رشته ی کلام به دست گرفتن-آغاز به سخن کردن-سخن را دنبال کردن
تر تری-کسی که اسهال گرفته است
آفتابهدزد-دزدی که به ربودن چیزهای بیارزش بسنده میکند
چاق بودن غلیان-آماده بودن غلیان
جاده صلف کن-کسی که موانع را از سر راه بر می دارد-آلت دست
انگشت به دهان نهادن(متحیر ماندن)
افت کردن-کاهش یافتن-کم شدن
دان دان بیرون زدن-ظاهر شدن دانه ها بر پوست
جنگ زرگری-دعوای دروغین-جنگ مصلحتی
پدر کسی را در آوردن-کسی را تنبیه کردن-بسیار آزار دادن
از تو بهخیر و از ما بهسلامت-ما را از این پس با یکدیگر کاری نیست
تر تری-کسی که اسهال گرفته است
خیر باشد-پس از شنیدن خواب کسی به فال نیک به او می گویند
خاک کردن-دفن کردن-در گور نهادن-پشت حریف را در کشتی به زمین رساندن
از دروازه نگذشتن، از سوراخ سوزن گذشتن-حالاتی بیثبات و بسیار متضاد داشتن
آتش بیباد-ظلم-می
دریا زدگی-حالت تهوع در اثر حرکت کشتی
حلوای تن تنانی-نوعی حلوا
خلاف شرع-ضد قانون شریعت
اصل کاری-مهمترین چیز یا شخص
ریق رحمت را سر کشیدن-ریغ رحمت را سر کشیدن
اهل دود(سیگاری)
دیگ بخار-دستگاه تولید بخار
چشم چرانی-هرزه نگاهی-به رن و دختر مردم نگاه کردن
جگرک-نگا. جغور بغور
پچ پچ-نجوا-حرف زیر گوشی
دانگی-انجام کاری با پرداخت سهم خود از هزینه ی آن
بند دل پاره شدن-بسیار ترسیدن-به وحشت افتادن
بغض کسی ترکیدن-از حالت گرفتگی و تاثر به گریه افتادن
روغن از ریگ کشیدن-کاری محال انجام دادن
باد توی گلو انداختن- باد به غبغب انداختن
چاپچی-دروغ گو-لاف زن
پس انداز-پول کنار گذاشته شده-صرفه جویی
دوغ و دوشاب یکی بودن-فرقی میان خوب و بد نبودن
بد ذات-بد نهاد-بد گوهر-بد جنس-خبیث
خیکی-آدم چاق و فربه
خون گرفته ی کسی بودن-در برابر کسی مسئول بودن
در هچل افتادن-دچار درد سر شدن-به درد سر افتادن
خاک انداز-وسیله ای برای گردآوردن و حمل آشغال و زباله
زدن به کوه-عاصی شدن و سلاحی برگرفتن و به کوه پناه بردن
زدن رای کسی-کسی را از تصمیمی منصرف کردن
دو دستگی-اختلاف عقیده-عدم اتفاق
دو برجی-کبوتری که در یک جا بند نمی شود
ترس بر داشتن کسی را-از وارد شدن به کاری بیم داشتن
خوش قواره-خوش اندازه-متناسب
آب و تاب(تکلف، لفت و لعاب، تفصیل)
جوش خوردن معامله-انجام شدن معامله-منعقد شدن قرارداد
جرات کردن-گستاخی کردن-دلیری کردن
حرص گرفتن-ناراحت شدن-لج کردن
تا-لنگه-همتا
پای چیزی را جور کردن-وسیله ی انجام کاری را فراهم کردن
حول و حوش-دور و بر-گوشه و کنار
دهن بسته-حیوان
رو دست خوردن-فریب خوردن-خام شدن
جهیزیه-نگا. جهیز
به بیراهه زدن-از بیراهه رفتن-از جاده ی اصلی منحرف شدن
تخسی-شیطنت-شرارت-ناقلایی
حیدری و نعمتی-گروه های دشمن هم
از گردۀ کسی کار کشیدن(کسی را به سود خود بیرحمانه به کار واداشتن)
چشم کردن-چشم زدن
خوش نقش و نگار-نگا. خوش نقش
جَری شدن-خشمگین شدن-جسور شدن
از کسی کشیدن(از کسی رنج کشیدن)
آب شدن-شرمنده شدن-رفتن آبرو-به فروش رفتن کالا
دسته بازی-حزب و گروه راه انداختن
جزوه دان-آن چه که دفترچه و کتابچه را در آن می گذارند
راستی راستی-حقیقتن-واقعن
دیوار کوتاه-کنایه از زبونی و ناتوانی
این خاکدان(دنیا)
خدا گرفته-بدبخت شده-به عذاب خدا گرفتار شده
بافتنی-جامه ای که با دست بافته شده باشد
دوره-مهمانی-زمانه
جوال پنبه آوردن-حرص و طمع زیاد داشتن-میل و علاقه ی فراوان داشتن
دو کرپا-چمباتمه
خوش محضر-شیرین سخن-خوش مجلس
تَخم-مهمل تَخم
جا آمدن حواس-به هوش آمدن
تو دار-راز نگهدار
آفت-زن عشوهگر و فتنهانگیز
در و تخته را مهر کردن-سکوت کردن-دست کشیدن
بازداشت-توقیف موقت-موقتا زندانی کردن
چیلک دان کسی را تکاندن-کسی را وادار با افشای رازش کردن
پت پتی-موتور سیکلت
پیش بینی کردن کار یا شخصی
راه انداختن-به حرکت انداختن-به کار کردن واداشتن
چاشته بندی-ته بندی
اشتر گربه(چیزهای نامتناسب با هم)
کسی را اذیت و آزار کردن
اَل اَمان-زینهار-پناه بر خدا
زدن به قدش-دست دادن به شیوه جاهلی که با صدا همراه است و هنگام رسیدن به توافق در انجام کاری گویند
از دماغ کسی در آمدن-شادی و نشاطی را با اندوه و رنج تاوان دادن
حرم خانه-درون خانه که زنان زندگی می کنند
الف الف کردن(قاچقاچ کردن)
آب نمک زدن-با شیرین زبانی گفتن
دست کسی به دهانش رسیدن-از تهی دستی بیرون آمدن-محتاج نبودن
پاک-به کلی-یکسره
تخم مرغ کسی زرده نداشتن-حقه باز بودن
آش پشت پا(آشی که در روز سوم پس از رفتن مسافر بپزند و به فقرا بدهند)
پنجه-انگشتان پنجگانه ی دست
با آب و تاب-با شرح و تفصیل
توپ مروارید-توپ بزرگ در ارگ تهران که در گذشته زنان در روز چهارشنبه سوری از زیر آن می گذشتند تا بخت شان گشوده شود
زانویی-زانو
از پا در آوردن(سخت فرسوده و از کار افتاده کردن)
تک و تنها-یکه و تنها-به تنهایی
راه پله-آن بخش از ساختمان که در آن پله ها طبقات را به یکدیگر می پیوندد
به خشت افتادن-متولد شدن-به دنیا آمدن
خوشایند-مطبوع-پسندیده
دلخور کردن-مایه ی گله مندی و نارضایتی کسی را فراهم کردن
بی ریخت کردن-کتک زدن
آفتاب خوردن-سختی کشیدن
بستری-خوابیده در بستر-بیمار
تیغ زدن-باج گرفتن-پول گرفتن و پس ندادن-جیب کسی را خالی کردن
خانه به دوشی-بی خانمانی-آوارگی
تعارفی-کسی که بیش از اندازه اهل تعارف است-قابل پیشکش
جک و جانور-جانوران موذی مانند عقرب و رطیل و کرم و مانند آن ها
چس خوری-خست-بخل
حلاجی کردن-بررسی کردن-به تفصیل توضبح دادن
باد گرفتن-مغرور شدن
پُف-فوت-ورم-آماس
دل کسی را آب کردن-به اوج تمنا رساندن-بسیار مشتاق کردن-بی تاب کردن
دعوا-مشاجره-نزاع-بازخواست و سرزنش
حق نشناس-نا سپاس
چِلپ چِلپ-صدای برخورد دست یا پا با آب
ریش و گیس بافتن-با هم مشورت کردن-عقل ها را روی هم ریختن
ادرار کوچک-شاش
حلبی آباد-آلونک نشین های خارج از شهر
حساب بالا آوردن-بدهکار شدن
چادر-پوشش زنان مسلمان ایرانی که پارچه ای است نیم دایره که دنباله ی آن تا پشت پا می رسد
پاشویه کردن-شستن پای بیمار با آب گرم نمکدار برای پایین آورد تب
جیره بندی-سهم بندی
دَم گرفتن-همنوایی کردن در خواندن و سرود-کنایه از توافق و پشتیبانی
دست پاک-درستکار
خل بازی-حرکات غیر منطقی و غیر عاقلانه
آیۀ یاس خواندن-هرچیزی را پیش از بررسی محکوم به شکست کردن
توپ و تشر زدن-سخنان درشت به کسی گفتن-بر سر کسی فریاد زدن
اَنَک کردن(تحقیر کردن، خجالت دادن)
چار نعل رفتن-تند رفتن-به تاخت رفتن
تا گلو زیر بار قرض بودن-قرض بسیار داشتن
حَرَج-مسئولیت-تکلیف
زور-اجبار-الزام
دیم کاری-کشاورزی دیم
افسار پاره کردن(سرپیچی کردن، یاغی شدن)
تند نویس-کسی که سریع می نویسد
تن خود را چرب کردن-برای دردسری آماده شدن-پیه چیزی را به تن مالیدن
آخرین تیر ترکش-آخرین تدبیر
تف سر بالا-چیزی که مایه ی سرشکستگی و ننگ خود آدم باشد