نایاب ترین مجموعه فرهنگ لغات و اصطلاحات کوچه بازاری و عامیانه قسمت 290

اتصالی کردن(در یک مدار یا سیم‌های برق جریان ناخواسته روی دادن)

الف شدن اسب(هر دو پا بلند کردن اسب)

خود را به موش مردگی زدن-خود را ناتوان

اشکنک سرشکنک داشتن(با خطر همراه بودن)

اطفال باغ-گل‌های تازه

خاکه زغال-ریزه ی زغال

چگور پگوری-خوشگل-جذاب

دان دان شدن-دانه بستن عسل و شیره و روغن و مانند این ها

خر بی یال و دم-احمق-نادان

چرچر کسی را به راه انداختن-اسباب عیش و نوش کسی را فراهم کردن

خانه یکی-صمیمی و یکدل

به چشم آمدن-قابل توجه بودن-ارزش داشتن

چِلپ چِلپ-صدای برخورد دست یا پا با آب

آب را گل آلود کردن(برای سود خود کارها را به هم زدن)

 
ارزیاب-کسی که بها و ارزش پولی چیزی را تعیین می‌کند

جلز و ولز-سوز و گداز

جانب کسی را گرفتن-از کسی پشتیبانی کردن

پولکی-آن که پول را دوست دارد-آن که رشوه می گیرد-آن چه که با گرفتن پول انجام گیرد

بَده کردن-کسی را بد وانمود کردن-کنفت کردن-از چشم انداختن

زور گو-کسی که خواست های خود را تحمیل می کند

جیب خالی پز عالی-کسی که در عین تهی دستی افاده دارد و خودش را با ظاهرسازی بگیرد

پاپاسی-مبلغ ناچیز-پشیز

اوف شدن((به زبان کودکان) زخم شدن، درد داشتن)

بوی شیر از دهان کسی آمدن-نادان و بی تجربه بودن-رشد جسمی و عقلی نداشتن-کودک و خام بودن

جفتک زدن-نگا. جفتک انداختن
زیر و رو کردن-همه جا را به دنبال چیزی گشتن-به هم ریختن

دکمه را انداختن-دکمه ی لباس را بستن

از آب روغن گرفتن-از هر اتفاقی بهره برداشتن

جارچی گری کردن-دهن لقی کردن-خبری را منتشر کردن

راستی راستی-حقیقتن-واقعن

بریدن-از نفس افتادن-درمانده شدن-از حرکت باز ماندن

 

زدن به کمر کسی-نوعی نفرین و دشنام است

تاپاله چسباندن-بوسدن محکم و پی در پی

پایین تنه-از کمر به پایین-قسمت پایین لباس-کنایه از آلت تناسلی

 

خر تب کرده-به تمسخر به کسی می گویند که در هوای گرم لباس بسیار کلفت بپوشد

خدابیامرزی-درخواست بخشش

آشغالی(سپور)

خیلی آب خوردن-گران تمام شدن-هزینه ی سنگین داشتن

از رو رفتن(خجالت کشیدن، از میدان به‌در رفتن)

بار آوردن-تربیت کردن-ایجاد کردن-تولید کردن-نتیجه دادن-سبب شدن

بیل را پارو کردن-در کاری ناشیگری محض کردن

خال مَخال-خال خال

از دست برآمدن(ممکن و شدنی بودن، از عهده بر آمدن)

ارواح بابات(به هنگام سرزنش برای ناکام شدن در کاری گفته می‌شود)

تخم مرغ کسی زرده نداشتن-حقه باز بودن

رو انداختن-تقاضا و خواهش کردن

پدر کشتگی-دشمنی شدید-کینه

به تر تر افتادن-اسهال گرفتن-دچار شکم روش شدن

به دم و دود رسیدن-سر و سامان یافتن

خرابی کردن-نگا. خرابی بالا آوردن

آینه‌ی دست-تیغ و خنجر

به دستبوس کسی رفتن-به خدمت کسی رفتن-شرفیاب شدن

دل به دل راه داشتن-احساس متقابل داشتن

تا خوردن-کج شدن-خم شدن-انحنا برداشتن

دل واپسی-نگرانی-اضطراب
ریشه کردن-قوام یافتن-جایگیر شدن-مستحکم شدن وضع
خش خشه-نوعی اسباب بازی کودکان که به هنگام تکان خوردن صدای خش و خش از آن می آید

چغندر پخته-لبو

زهرمار کردن چیزی-مانع از لذت بردن از چیزی شدن

خراب کردن-زرد کردن-آلودن لباس-نظم کار چیزی را به هم زدن

زیر چاق-حاضر-آماده

تریاک خوردن-خود را با تریاک مسموم کردن

بغداد خراب-شکم گرسنه

تو پوزی زدن-تو دهنی زدن-با سخن تندکسی را نا امید کردن

پای چیزی ایستادن-از چیزی دفاع کردن

این به آن در(چیزی که عوض دارد گله ندارد، در مقام انجام عمل متقابل می‌گویند)

از کسی رودست خوردن(از کسی فریب خوردن)

حرف انداختن-در سخن کسی دویدن

تک روی-عمل بدون توجه به جمع

تر تری-کسی که اسهال گرفته است

زن به مزد-دشنامی است به مردان فاسد

خواستگاری-رفتن به دیدن دختر یا زنی برای برگزیدن و همسری پسر یا مردی

از ته دل(از سر صدق و صفا)

 

حال آمدن دل-بازیافتن نشاط-برطرف شدن خستگی

برای دیدن چیزی ازدحام کردن (اشتیاق زیاد نشان دادن)

دیگ بخار-دستگاه تولید بخار

حنز پنزر-نگا. خرت و پرت

خایه مال-چاپلوس-متملق-دستمال به دست

از پس چیزی (کسی) بر آمدن(توان انجام کاری را داشتن، توان هماوردی با کسی را داشتن)
 

دست و رو شسته-بی شرم-وقیح

دلجور-همدل

چرند و پرند-پرت و پلا-حرف های مزخرف

باب شدن-معمول و رایج شدن

پای کسی حساب کردن-به حساب کسی گذاشتن

دل دل زدن-نفس نفس زدن-تپیدن شدید قلب

حاشا زدن-انکار کردن امر مسلم

اُرد کسی را خواندن(به حرف کسی گوش کردن، اهمیت دادن)

آفتابی شدن-پیدا و آشکار شدن-بیرون زدن آب قنات

بیلاخ-بالا بردن و نشان دادن انگشت شست به هنگام ناباوری به معنی : آنچه که می گویی خیالی بیش نیست-فقط این انگشت به تو می رسد. مترادف شیشکی
به تور کسی خوردن-سر راه کسی ظاهر شدن-گیر کسی آمدن

بزن و بکوب-ساز و آواز و رقص-مجلس بزم

دل گرفتگی-غم-غمگین بودن

بُراق-خشمگین-عصبانی

زن ذلیل-مردی که مطیع محض زنش است

پیاز خرد نکردن به ریش کسی-از کسی ترسی نداشتن-به کسی اعتنایی نداشتن
از بن دندان-از ته دل-با میل و رغبت
 

حیص و بیص-گیر و دار-مخمصه

دورادور-اطراف-پیرامون-گرداگرد

دگنگ-چوب-چماق-اعمال زور

دریافتی-حقوق

آش نذری-آشی که به نیت برآورده شدن دعایی بپزند

زَوال-مست مست-لول

 

جفتک زن-لگد زن

دنگ کسی گرفتن-هوس نابه جا کردن برای انجام کاری-تصمیم ناگهانی برای کاری گرفتن

چشمک زن-نگا. چراغ چشمک زن

دیگ بار گذاشتن-گذاشتن دیگ غذا بر اجاق

جریحه دار کردن-زخمی کردن-رنجاندن-دل شکستن

جاده صلف کن-کسی که موانع را از سر راه بر می دارد-آلت دست

ابرو کج کردن(خشم گرفتن)

افتادن دست-از فرط کار زیاد در دست‌های خود احساس خستگی بسیار کردن

دعوا مرافعه-جنگ و جدال بر سر چیزی

تعطیلی-روز تعطیل-زمان دست کشیدن از کار

خواربار-ارزاق-خوراک

چله نشین-کسی که از خانه بیرون نمی آید-خانه نشین
چارده معصوم-پیامبر اسلام و دخترش فاطمه و امام علی و یازده امام دیگر شیعیان
دبیر-آموزگار دبیرستان-فرد صاحب مقام در یک حرب-وزارت خانه یا سفارت

بی ناخن-بی انصاف-کسی که به زیردست سودی نمی رساند

چنار تجریش-متلک بد

جُستن-چیز گمشده را یافتن
آینه‌ی دق(آینه‌ای که شخص خود را در آن عجیب و غریب می‌بیند – شخص عبوس و بدقدم)

دل و قلوه ای-کسی که دل و قلوه می فروشد

خود را به آن راه زدن-خود را به نادانی زدن-به عمد بی توجهی کردن-خود را بی اطلاع نشان دادن

چله ی بزرگ-چهل روز میان هفتم دی ماه و شانزدهم بهمن

از شیر گرفتن(به دوره‌ی نوزادی پایان دادن)

تازه به دوران رسیده-نو کیسه-کسی که تازه به ثروت یا به جایی رسیده است

از زیر کار در رفتن-تن زدن و نپذیرفتن کاری-کار را جدی نگرفتن

جن زده-دیوانه

چند مرده حلاج بودن-چه اندازه جسارت و توانایی داشتن

با هم کنار آمدن-با هم ساختن

خان خانی-پر هرج و مرج-ملوک الطوایفی

پینه بسته-دارای پینه-کبره بسته

رنگ و وارنگ-رنگارنگ-به رنگ های گوناگون-از همه نوع

خوشاب-میوه ی پخته در آب و شکر-کمپوت

زمخت-درشت-ناهنجار

جای شکرش باقی است-باید سپاس داشت که از این بد تر نشده است

دیم کار-کشاورزی که کشت خود را دیم زراعت می کند

خفه خون گرفتن-دم بر نیاوردن-ساکت شدن

پات-بی آبرو-بی تربیت

این پهلو آن پهلو شدن-این دنده آن دنده شدن-غلتیدن از پهلویی به پهلوی دیگر

این کلاه آن کلاه کردن(قرضی را با قرض دیگری پرداختن، از ریش برداشتن روی سبیل گذاشتن، کلاه تقی را سر نقی گذاشتن)

چِککی-فوری-به سرعت

الف الف کردن(قاچ‌قاچ کردن)

از این حَسن تا آن حَسن صد گز رسن(در باره‌ی دو چیز گویند که ظاهری یکسان و بهایی بسیار متفاوت دارند)

دانه کردن-دانه های میوه ای را جدا کردن-پراکنده کردن

آتش به مال خود زدن(کالایی را بسیار ارزان فروختن)

تو سر کسی زدن بر کسب-منت گذاشتن-به رخ کسی کشیدن

از بن دندان(از ته دل، با میل و رغبت)

دست کسی را بند کردن-به کاری گماشتن

آتشِ تر(شراب، لب معشوق)

انسان(آدم خوب و پایبند به اصول اخلاقی)

آیینه‌ی اسکندری-آفتاب

جسته گریخته-گاه گاه-اتفاقی

چس گره زدن-نهایت خست به خرج دادن

از کفر ابلیس مشهورتر-گاو پیشانی‌سفید-نزد همه معروف
این دست و آن دست کردن(وقت تلف کردن، وقت کشتن، به عقب انداختن)

آن‌کاره(اهل آن کار (کار بد))

زیر زانویی-رشوه ی مختصر و نهانی

دهن کسی را آب انداختن-کسی را به طمع انداختن-میل شدید در کسی ایجاد کردن

از زورِ-از شدت-از بسیاری

پریدن از خواب-بیدارشدن ناگهانی در اثر آوازی سخت یا خوابی آشفته

چانه گیر-کسی که خمیر را چانه می کند

رد پای کسی را گرفتن-رد کسی را برداشتن

دست اندر کار شدن-آغاز به کاری کردن

رو دستی-نوعی دستکش-ضربه ی روی دست-حقه-کلک

رنگ کردن کسی-گول زدن-فریب دادن کسی

دل رحم-مهربان

خون جگر-رنج بسیار-غم فراوان

اَنف کسی معیوب بودن(ابله بودن، خل بودن)

به دهان ها افتادن-فاش شدن-بر سر زبان ها افتادن
دُم بریده-زرنگ و ناقلا-بدجنس

الفرار-گریز-بگریز !

چرب کردن سبیل-رشوه دادن-حق السکوت دادن

خاطر جمع بودن-مطمئن بودن-یقین داشتن

به حساب کسی رسیدن-از کسی انتقام گرفتن-کار کسی را ساختن

دیوانه ی کسی بودن-عاشق بی قرار کسی بودن

در لفافه سخن گفتن-پوشیده و کنایه آمیز سخن گفتن

رو شدن-آشکار شدن-فاش شدن

تو سری خورده-آدم خوار و حقیر

تیر مالی-لاغر-باریک-ضعیف-دختر بلند بالا

بند نشدن سنگ روی سنگ-نا آرام بودن اوضاع-وجود نداشتن نظم و امنیت

آمدن-آغاز به کاری کردن

بلایی به روز کسی آوردن-به کسی آزار سخت رساندن

تت و پت کردن-شکسته سخن گفتن-لکنت پیدا کردن

زیر اخیه گذاشتن-کسی را به کاری که سودش به دیگری می رسد گماشتن-زیر فشار گذاشتن

تو دوزی-دوختن از درون

چول شدن-بور شدن در بازی-شرمنده شدن

پیچه-دل درد-مالش رفتن شکم

باز شدن نیش کسی-تبسم کردن از روی خوشحالی و خوشوقتی
بَده کردن-کسی را بد وانمود کردن-کنفت کردن-از چشم انداختن

زنگ-زمان آموزش درس یا فاصله ی میان دو درس در مدرسه

دُم لابه-چاپلوسی-تملق

چیلک دان-چینه دان

روغنی-آلوده به روغن

آب از لب و لوچه‌ی کسی سرازیر شدن-تمایل شدید داشتن-به طمع افتادن

بزن و برقص-پایکوبی-ساز و آواز-رقص و آواز

روده درازی-پرحرفی-وراجی
دسته راه انداختن-دسته و جمعیت ترتیب دادن

دخل داشتن-ربط داشتن-مربوط بودن

 
ریز ریز کردن-کاملن خرد و کوچک کردن

روکاری-کار روی بنا یا چیزی

پُر پشت-انبوه-بسیار روییده

تو حساب بودن-وارد بودن-به مسائل آگاه بودن

چپ بُر-نوعی اره ی دستی

آشی شدن-سوراخ‌سوراخ‌شدن بدن از ترکش‌های فراوان

چوب به آستین کسی کردن-به سختی تنبیه کردن-به سزای عمل رساندن

 
دست و دل باز-بخشنده-جوانمرد

چشته خور کردن کسی-کسی را از لطف خود بهره مند کردن

ریغ-مواد درون امعا و احشا

چرند گو-یاوه گو

تن خواه گردان-پول نقدی که در موقع لزوم خرج هرینه های فوری می شود

ریخت-شکل و قیافه-سر و وضع

با هم خواندن-تطبیق کردن-هماهنگ بودن

دست دادن-پیش آمدن

برگ زدن-حقه زدن-سر کسی کلاه گذاشتن-تقلب کردن

ریزه کردن-خرد خرد کردن-قطعه قطعه کردن

تخته گاز-با سرعت تمام راندن اتومبیل

پیزه شُل-آن که شکمش روان باشد-ضعیف-سست

انگشت‌نگاری(ثبت کردن اثر خطوط روی انگشتان برای شناسایی در آینده)

پا روی پا بند نشدن-بسیار خوشحال بودن

بد قدم-نامبارک-بد شگون

رخت آویز-جا رختی-چوب لباسی

 

دعوا کردن-نزاع کردن-زد و خورد کردن

تو سر چیزی زدن-از ارزش واقعی چیزی کاستن
ژست گرفتن-به بدن و چهره ی خود حالت ویژه ای دادن

رکابی-دارای رکاب-پیاده ای که به دنبال سواری بدود

بَهمان-فلان

خاله خرسه-دوست نادان
 

خرج-هزینه-پول مصرف روزانه ی خانواده

دست پخت-شیوه ی پختن-هنر پختن

دار و دسته راه انداختن-برانگیختن یاران و طرفداران-ترتیب دادن گروه هواداران

ارواح بابات(به هنگام سرزنش برای ناکام شدن در کاری گفته می‌شود)

ریش و پشم-موهای صورت-ریش و سبیل

آلونک‌نشین-ساکنان حواشی شهرها که در اتاقک‌های آلونک‌وار زندگی می‌کنند

زرد بودن اوضاع-خراب بودن اوضاع

از نفس افتادن-بسیار خسته و مانده شدن

 

به دق آوردن کسی-تا سر حد بیماری روحی یا مرگ کسی را رنج دادن

چُل کلید-جام درویشان

پالان کردن کسی-فریب دادن کسی

زیر دادن-با کسره خواندن حرفی

آسمان را سِیر کردن(سخت خوشنود بودن، لذت بسیار بردن)
چوبه ی دار-تیری که محکوم به مرگ را از آن می آویزند
دَمَغ-افسرده-ناراحت-خیت

چاره ساز-خداوند

تا کردن-دو یا جند لا کردن-رفتار کردن

ازرق-چشم زاغ

خبر چین-سخن چین-جاسوس

آفتاب گرفتن-زیر آفتاب خوابیدن

زیر گرفتن-زیر کردن

آقادایی را جنباندن-حرکتی به خود دادن

انداختن پشت گوش-سهل‌انگاری کردن-دیر انجام دادن-کوتاهی کردن

بی شوخی-جدا-بدون شوخی

حمله ور شدن-یورش بردن

چله ی بزرگ-چهل روز میان هفتم دی ماه و شانزدهم بهمن

به جا آوردن-شناختن

جِرِ ِنگ جِرِ ِنگ-صدای برخورد چیزهای فلزی

آفتاب برِ دیوار آمدن-به پایان آمدن عمر

 

آشوب شدن دل-دچار تهوع شدن

زود فهم-کسی که زود چیزی را درک می کند

جِر خوردگی-بریدگی-پارگی

در دهان افتادن چیزی-مشهور شدن چیزی-فاش شدن-رسوا شدن

دنده کشیدن-دنده ی اتوموبیل را پیاپی عوض کردن

چاق کردن دعوا-دامن زدن به دعوا

دل کسی روی دل آدم بودن-درد دیگران را درک کردن-با دیگران غمخواری کردن

دلخور شدن-گله مند شدن-ناراضی شدن

پا سست کردن-آهسته کردن-از سرعت خود کاستن

باریک-دقیق-حساس
دست و دل باز-بخشنده-جوانمرد

چوب در چیزی کردن-تحریک کردن

توی کوک کسی یا چیزی رفتن-کسی یا چیزی را زیر نظر داشتن- توی نخ چیزی رفتن

جور شدن-اخت شدن-انس گرفتن-هماهنگ شدن

پا سوخت-پا بد-بد شانس

بغداد آباد-شکم سیر

باور کسی شدن-گرفتار توهم شدن-تحسین و تمجید دیگران را حقیقت دانستن

احدالناس(کسی، فردی)

دست کردن-دست فرو بردن

از سر باز کردن(دور کردن، رفع مزاحمت کردن)

حق بردن-رشوه بردن-از راه حق و حساب گرفتن-درآمدی منظم داشتن

خرج از کیسه ی خلیفه کردن-از مال دیگران خرج کردن

زبان مرغی-زبانی ساختگی مانند زبان زرگری

جِر گرفتن کسی را-اوقات کسی تلخ شدن

باد به آستین کسی کردن-کسی را به کاری تحریک کردن

توی باغ نبودن-کاملن از موضوع پرت و از آن بی خبر بودن

به حساب-مثلا-یعنی

جَخ-تازه-هنوز-فوقش

دست به ریش کشیدن-با التماس خواهش کردن

ته نشین-رسوب کرده

دست فرمان-مهارت در رانندگی

خون گرم-خوش برخورد-با عاطفه-پر مهر

الانه(همین حالا، هم اکنون)
این دو کله‌دار-خورشید و ماه

آمپر کسی بالا رفتن-از کوره در رفتن

جر و بحث کردن-مجادله را به درازا کشاندن

تو دماغی-صدایی که بخشی از آن از بینی برآید

پول پول شدن-شکسته شدن ظرف چینی به تکه های کوچک

خر ِ دیزه-لج بازی که به خود ضرر بزند

دست کسی را خواندن-یه اندیشه و نقاط ضعف کسی پی بردن

ترتیب کسی را دادن-کسی را تنبیه کردن-به حساب کسی رسیدن

دوا دادن-دوا خوراندن-مسموم کردن-مشروب خوراندن

حشری-شهوت ران-پر شهوت

دون پاشیدن-دانه دادن به پرندگان-در باغ سبز نشان دادن-وعده دادن

بمیرم-قربان بروم

پی بردن-دریافتن-آگاه شدن

از نان خوردن افتادن(نان کسی آجر شدن)

جیب کَن-کسی که کارش اخاذی و تلکه است-کسی که دیگران را می دوشد

خالچه و میخچه گذاشتن-شاخ و برگ دادن-شرح و تفصیل بیش از اندازه دادن

از خدا بی‌خبر(ظالم، نابه‌کار)

دم به ساعت-هر ساعت-هر لحظه

اختر شمردن-شب‌بیداری

داو-نوبت بازی

خشک زدن-مات و مبهوت ماندن

حساب ماست بندان یزد-حساب ساختگی

جاکن کردن-به حرکت درآوردن-کسی را از مقامی دور کردن

خوار و خفیف-ذلیل-بدبخت

(نزد کسبه) نخستین فروش بامداد

آتش کردن (گشودن)(شلیک کردن)

 

توالت کردن-آرایش کردن

تن نما-نازک و نشان دهنده ی تن

حق شناسی-سپاس گزاری

حق و حساب دان-لوطی منش-پای بند به آداب و رسوم اجتماعی

خرده ریز-اثاثه ی اندک و کم مصرف-آشغال
زار زدن-سخت گریه کردن

چِلپ چِلپ-صدای برخورد دست یا پا با آب

از آب کره گرفتن(از آب روغن گرفتن)

جهود ی-هودی-مقتصد

چُش-کلمه ای که خر را ار رفتن و حرکت باز می دارند

برچسب-نوشته ای دارای مشخصات که آن را روی چیزی می چسبانند-اتیکت

تا-توانایی

زبان مو درآوردن-بسیار گفتن و نتیجه نگرفتن

ته نشست-رسوب

بی امان-پیگیر-دائم-پیوسته

حرف بی ربط-سخن نامربوط

ختنه سوران-جشنی که به هنگام ختنه کردن نوزاد پسر بر پا می کنند

حساب سرانگشتی-حساب ساده و روشن

تُف به دهن-حیرت زده

تِک تِک-صدای کارکردن ساعت
در بحر چیزی بودن-تمامن به چیزی اندیشیدن

جرنگی-نقد-یکجا-یک کاسه

روغن ریختن و عسل جمع کردن-نهایت پاکیزگی و نظافت

خشک زدن-مات و مبهوت ماندن

به خورد کسی دادن-به زور به کسی خوراندن-به کسی قالب کردن

دسته کلید-مجموعه ی کلیدها در یک حلقه یا بند

آشوب شدن دل(دچار تهوع شدن)

جا گرفتن-مستقر شدن-پنهان شدن

ژاندارمری-نهادی که عهده دار حفظ نظم و قانون در بیرون از منطقه های شهری است

جمال کسی را عشق است-کسی را دوست داشتن-دیدار کسی را به فال نیک گرفتن

تن به کار دادن-زیر بار کار و مسئولیت رفتن-برای کار آماده شدن

رقاصی کردن-کارهای ناشایست و سبک کردن

اوراق شدن(از هم پاشیدن، از کار افتادن)

دو به هم اندازی-فتنه انگیزی-سخن چینی

ریغو-مردنی-ضعیف مزاج-کم مقاومت

دیدن کردن-عیادت کردن-زیارت کردن-ملاقات کردن

تقه زدن-کوبیدن چیزی با ضربات پیاپی چکش و مانند آن
حوصله داشتن-حال مساعد داشتن-تحمل داشتن

پاشنه ی خانه ی کسی را در آوردن-کسی را با خواستن چیزی به ستوه آوردن

دایر کردن-بر پا کردن-رواج دادن-آباد کردن

 

از قدیم ندیم‌ها-از گذشته‌های دور

زمین خوار-کسی که زنمین های بی مالک را تصاحب کند و به دیگران بفروشد

خیساندن-در آب فرو بردن-در آب گذاشتن-خیس کردن

آلنگ دولنگ(چیزهای بی‌هوده‌ای که به‌عنوان زینت به چیزی می‌آویزند)

دور برداشتن-گرم شدن-مبالغه کردن-کش دادن-عصبانی شدن

 

جوخه-کوچک ترین یگان نظامی شامل هشت نفر

خیت کردن-شرمنده کردن-کنفت کردن-بور کردن

پس افت-حقوق هنوز پرداخت نشده

جل و پلاس خود را پهن کردن-در جایی اقامت کردن

آینه‌ی کسی بودن(یکسره از کسی تقلید کردن)

ریم رام-رام رام-اسم صوت برای بیان آوای ساز و نوای موسیقی

این نوشته را هم از دست ندهید :
افزایش کارایی با مجازی سازی دسکتاپ

پیش پیش-جلو جلو

دزدی گرگی-دله دزدی

آب شیراز-شراب
چینی بند زن-کسی که تکه های شکسته ی ظزوف را به هم می چسباند

به کله ی کسی افتادن-به سر کسی زدن-به وسوسه افتادن

بی بخار بودن-بی عرضه بودن-ناتوان بودن

زمزمه کردن-زیر لب خواندن-ترنم کردن

چاک دهن را چفت کردن-بستن دهان-سکوت کردن

بزن قدش-دعوت به دست دادن برای نشان دادن توافق و همدلی

رفتن توی نخ چیزی یا کسی-چیزی یا کسی را زیر نظر داشتن و پاییدن

دوری-ظرف غذاخوری پهن

زندگی سگی-زندگی سخت و جان فرسا

 

دیر کرد-تاخیر-تعویق

از کیسه خوردن(از جیب خوردن)

حساب با کسی نداشتن-مدیون کسی نداشتن

دنبال کردن-تعقیب کردن-اصرار و پافشاری کردن-پی گیری کردن

آش نذری-آشی که به نیت برآورده شدن دعایی بپزند

به جلز و ولز افتادن-به گریه و التماس افتادن

آدم نچسب-کسی که جاذبه‌ای ندارد و علاقه دیگران را جلب نمی‌کند

زمین گذاشتن چیزی-چیزی را ترک کردن

زیر بغلی-نوعی تنبک که پایه ی دراز آن را زیر بغل می گذارند و آن را می نوازند

دندانه دندانه-دارای برجستگی ها و بریدگی هایی در کناره

زیر آبی-زیرآبکی

تیپ هم-جور-هماهنگ-متناسب

حول و ولا-تقلا-دست و پا زنی

دله کردن-کسی را به دلگی عادت دادن

چار طاق-به طور کامل

جا به جا-فورن-کسی که از جایی به جایی منتقل شود

زیر پای کسی را جارو کردن-سبب اخراج کسی از کاری یا جایی شدن

اسرار مگو-حرف‌های ناگفتنی

چل و چو افتادن-شایعه در دهان مردم افتادن

پاپاسی-مبلغ ناچیز-پشیز

چشم و چراغ-شخص مورد علاقه-محبوب

تا کش به کشمش می خوره-هنوز چیزی نشده-سر کوچک ترین بهانه

پای پس-عوض-تلافی

 
چشم پوشیدن از چیزی-صرف نظر کردن از چیزی
خرده بورژوا-مالک ابزار تولید ولی ناگزیر به کار برای دیگران

چرب کردن-روغن یا کرم مالیدن

پشکل برچین-سخت بی سر و پا-بسیار حقیر

زده دار-دارای لکه یا خراش و آسیب

خشخاشی-نان خشخاش زده

تو پوزی-تو دهنی

چیله-هیرم-خاشاک

دل و دماغ-دل و حوصله
به یک پول سیاه نیارزیدن- به لعنت خدا نیارزیدن
دست پیش گرفتن-پیشدستی کردن-سبقت گرفتن

چراغ-پولی که معرکه گیران درخواست می کنند

از جلوی کسی در آمدن-در برابر کسی مقاومت کردن

ترگل ورگل-خوش سر و وضع-تر و تمیز

در آش رشته گوشت دیدن-چیزی غیرمنتظره و دور از انتظار دیدن

بی چشم و رو-ناسپاس-حق ناشناس-ناشکر

جیم شدن-بدون سر و صدا فرار کردن

آت و آشغال(وسایل کهنه و بی‌مصرف)

تعلیمی-عصای کوچک

در هم و بر هم-آشفته-پریشان-آمیخته

توی دل قند آب کردن-لذت بسیار بردن-شادی زیاد حس کردن

پُرکوب-حرکت سریع و پر صدا

چوب پوش کردن-با چوب پوشاندن

از سیر تا پیاز(همه چیز، با همه‌ی جزئیات)

حوصله ی سر خاراندن نداشتن-گرفتاری و کار زیاد داشتن

چینه چینه خوردن-ریزه خواری کردن

رفوزه-رد شده در امتحان-مردود

حاشیه نشین-تهیدستان ساکن در کناره های شهر

پس هم بر آمدن-حریف یکدیگر بودن-از عهده ی هم برآمدن

دست انداز-ناهمواری راه و جاده

پیش غذا-آن چه پیش از غذای اصلی می خورند

دُم سیاه-نوع مرغوب برنج گیلان-کبوتری که دم سیاه دارد
خاطر جمع بودن-مطمئن بودن-یقین داشتن

الف شدن اسب-هر دو پا بلند کردن اسب

بریدن شیر-لخته لخته شدن شیر

تلق و تولوق-صدای ناهنجار

اهل عمل-کسی که کم‌تر حرف می‌زند و بیش‌تر عمل می‌کند

چند مرده حلاج بودن-چه اندازه جسارت و توانایی داشتن

پشه کوره-پشه ی ریز

دو پهلو حرف زدن-مبهم سخن گفتن

چراغ اول-نخستین پولی که معرکه گیران از مردم می گیرند

چند مرده حلاج بودن-چه اندازه جسارت و توانایی داشتن

بکُش-تا سر حد مرگ-بیش از حد توانایی

خردمرد کردن-ریزه ریزه کردن

زیر خاکی-آن چه که از زیر حاک بیرون آید

در معامله را گذاشتن-در قال را گذاشتن

ریش تپه-پر ریش-دارای ریش انبوه
پیر بی خواب-کسی که دیر یا کم بخوابد-کودک

حسینقلی خانی-با هرج و مرج-بی قانون

چیز خور-مسموم شده

 

از آب و گل در آمدن-مراحل اولیه‌ی شکل‌پذیری را پشت سر گذاشتن-بزرگ شدن کودک

ریز بار-باران ریز-ابری که باران ریز دارد

اشکنک سرشکنک داشتن-با خطر همراه بودن

آب را گل آلود کردن-برای سود خود کارها را به هم زدن
آشوب شدن دل(دچار تهوع شدن)

تحفه ی نطنز-چیز نفیس و با ارزش

چروکیدن-چین دار شدن

روبوسی-به مناسبتی روی یکدیگر را بوسیدن

چشه ؟-او را چه شده ؟

جگرکی-جگر فروش

الف الف کردن(قاچ‌قاچ کردن)

تنگ-بسیار نزدیک-چسبیده

دِردو-سر زبان دار-ناقلا و زرنگ

با کسی ندار شدن-با کسی خودمانی

جان به جان کسی کردن-محبت بی اندازه به کسی کردن

حاجی فیروز سال نو را مژده می دهد-مردی که در روزهای آخر سال خود را سیاه کرده و با رقص و آواز مردم را به خنده و شادی واداشته و آمدن

زیر سایه ی کسی بودن-در پناه کسی بودن-از پشتیبانی کسی برخوردار بودن

دنگ دنگ-صدای برخورد دو چیز سخت به هم

روی کسی نشدن-خجالت کشیدن

درد دل-غم و اندوه درونی

بد هوا-کسی که به خیال های بلند تر از حد و حق خود افتاده باشد

چهار چشمی پاییدن-با دقت مواظب بودن

 

جان به جان آفرین تسلیم کردن-مردن-درگذشتن

پر و پاچه ی کسی را گرفتن-بر کسی خشم گرفتن-به کسی دشنام دادن

چار سو-چهار راه-جایی از بازار که در هر چهار سمت آن دکان و مغازه باشد

دایی اوغلی-پسر دایی

چشمم روشن-از تو انتظار نداشتم

تخم چیزی را برانداختن-ریشه کن ساختن

ابرو تابیدن-گره بر ابرو افکندن

آشی بودن زندگی(نامساعد بودن حال و احوال)

چِلپ چِلپ-صدای برخورد دست یا پا با آب

جان من و جان شما-سوگند به جان من و شما

چشم سفید-گستاخ-حرف نشنو-پر رو

از زبان افتادن-لال شدن

آتش به جان ( گور) گرفته(ذلیل‌شده، ورپریده)

دبه ی کسی را روغن کردن-با دادن پول و هدیه کسی را راضی کردن
داغ و درفش کردن-مجرمی را برای اقرار کردن داغ کردن

از حال رفتن-بی‌حال شدن-غش کردن

به لجن کشیدن-مفتضح کردن-رسوا و بی آبرو کردن

پیداش شدن- آفتابی شدن-ظاهر شدن

چرند-حرف پوچ و بی معنی

پیش کردن گربه-راندن گربه

پدر سوختگی-بد سرشتی-زرنگی-رندی

دل کسی را زدن-سیر شدن از چیزی-بی میل و رغبت شدن نسبت به چیزی یا کسی

با هم کنار آمدن-با هم ساختن

دلو حاجی میرزا آقاسی-آدم بی قرار و پر تحرک

زمین خوردن-از دست دادن تعادل و به زمین افتادن-شکست خوردن در زندگی-شکست خوردن در کُشتی

آفتاب از کدام طرف در آمده؟(چه عجب از این طرف‌ها؟!)

آی زکی-در مقام ریشخند و تحقیر گفته می‌شود

اقل‌کم-دست‌کم-لااقل

بالش نرم زیر سر کسی گذاشتن-به کسی وعده های شیرین دادن

اشتباه لپی-اشتباه لفظی

جزغاله شدن-سخت سوختن-زغال شدن

دستگیر شدن-فهمیدن-متوجه شدن-بو بردن-عاید شدن-بازداشت شدن

داغ کسی به دل کسی ماندن-عزادار شدن کسی به دلیل مرگ عزیزی

از دست کسی در رفتن-کاری را بی‌اختیار و ناخواسته انجام دادن

زبان مرغی-زبانی ساختگی مانند زبان زرگری

از سر کسی زیاد بودن(بیش از حد توانایی و ظرفیت کسی بودن)

از آب کره گرفتن-از آب روغن گرفتن

دهن پاره-بد زبان-بی حیا-کسی که نمی تواند جلوی زبانش را بگیرد

چشم روی هم گذاشتن-نادیده گرفتن-گذشت کردن

دبور-بی سر و پا-لات-ولگرد-آسمان جل

چهار شاخ-آلتی چهار شاخه و دسته دار که با آن خرمن را باد می دهند تا کاه از دانه جدا شود

چین و خم-پیچ و تاب

بینی و بین الله-میان من و خدا-انصافا-الحق

اکبیری(زشت، بی‌ریخت)

چرخ خوردن-به دور خود چرخیدن

دستک دمبک درآوردن-پاپوش دوختن-اشکال تراشی کردن

خشت مال-دروغ گو-لاف زن

الو(شعله‌ی آتش، در پاسخ به زنگ تلفن یا خانه می‌گویند (یعنی می‌شنوم))

به خاک سیاه نشستن-بدبخت و ذلیل شدن

خرچه-در مقام توهین به بچه می گویند

دو به دست کسی دادن-به کسی فرصت انجام کاری دادن-به کسی بهانه دادن

بستن خود به کسی-خود را به کسی منتسب کردن

رو آمدن-به جایی رسیدن-ترقی کردن-ثروتمند شدن

پوست کندن-سخت تنبیه کردن

چهار چشمی پاییدن-با دقت مواظب بودن

دوم از آن-در ثانی-دوم آن که

زنده دل-آدم با شور و حرارت-پرنشاط

ریش و گیس بافتن-با هم مشورت کردن-عقل ها را روی هم ریختن

چاق کردن دنده-به دنده گذاشتن اتوموبیل

پی سوز-چراغ روغنی و فتیله دار

دُز کردن-فروختن چیزی که پیش از آن فروخته شده بوده است

دولت سرا-تعبیری احترام آمیز از خانه ی کسی

جشنواره-جشن فزهنگی-فستیوال

دلسوز-غمخوار

ریش کسی را چسبیدن-یقه ی کسی را چسبیدن

چارقد-روسری زنانه

آشوب شدن دل(دچار تهوع شدن)

دوبله ایستادن-نگه داشتن اتوموبیل در کنار یک اتوموبیل دیگر

خانه نشین شدن-از کار بی کار شدن-معزول شدن

آفتابه‌دزد-دزدی که به ربودن چیزهای بی‌ارزش بسنده می‌کند

این سفر(این بار)

خرابی کردن-نگا. خرابی بالا آوردن

تخت سینه-وسط سینه

از کرگی دم نداشتن خر-نهایت پشیمانی و انصراف از ادامه‌ی کاری

دبه در آوردن-جر زدن-از قول خود سر باز زدن-اظهار پشیمانی کردن پس از عقد قرارداد

رشته ی کلام به دست گرفتن-آغاز به سخن کردن-سخن را دنبال کردن

تر تری-کسی که اسهال گرفته است

آفتابه‌دزد-دزدی که به ربودن چیزهای بی‌ارزش بسنده می‌کند

چاق بودن غلیان-آماده بودن غلیان

چشم را درویش کردن-جلوی نگاه خود را گرفتن-نگاه نکردن

جاده صلف کن-کسی که موانع را از سر راه بر می دارد-آلت دست

انگشت به دهان نهادن(متحیر ماندن)

افت کردن-کاهش یافتن-کم شدن

دان دان بیرون زدن-ظاهر شدن دانه ها بر پوست

با آب و تاب-با شرح و تفصیل

به روی خود نیاوردن-اهمیت ندادن-به سکوت برگزار کردن-خود را به آن راه زدن

جنگ زرگری-دعوای دروغین-جنگ مصلحتی

پدر کسی را در آوردن-کسی را تنبیه کردن-بسیار آزار دادن

چشم گود شدن-لاغر شدن

انگشت‌شمار(کم، معدود)

از تو به‌خیر و از ما به‌سلامت-ما را از این پس با یکدیگر کاری نیست

 

تر تری-کسی که اسهال گرفته است

خیر باشد-پس از شنیدن خواب کسی به فال نیک به او می گویند

راه داشتن-چاره ای داشتن-داشتن ارتباط پنهانی-وجود داشتن راه مخفی با جایی

خاک کردن-دفن کردن-در گور نهادن-پشت حریف را در کشتی به زمین رساندن

بد قلق-بد عادت-بد ادا

از دروازه نگذشتن، از سوراخ سوزن گذشتن-حالاتی بی‌ثبات و بسیار متضاد داشتن

آتش بی‌باد-ظلم-می

دریا زدگی-حالت تهوع در اثر حرکت کشتی

حلوای تن تنانی-نوعی حلوا

خلاف شرع-ضد قانون شریعت

اصل‌ کاری-مهم‌ترین چیز یا شخص

زجرکش کردن-به زجر و شکنجه کشتن

ریق رحمت را سر کشیدن-ریغ رحمت را سر کشیدن

آتو-بهانه-دستاویز-نقطه‌ضعف

اهل دود(سیگاری)

دیگ بخار-دستگاه تولید بخار

چشم انداز-منظره

چشم چرانی-هرزه نگاهی-به رن و دختر مردم نگاه کردن

خمیره-سرشت-ذات

جگرک-نگا. جغور بغور

پچ پچ-نجوا-حرف زیر گوشی

دانگی-انجام کاری با پرداخت سهم خود از هزینه ی آن

بند دل پاره شدن-بسیار ترسیدن-به وحشت افتادن

چاییده-سرما خورده-زکام گرفته

بغض کسی ترکیدن-از حالت گرفتگی و تاثر به گریه افتادن

روغن از ریگ کشیدن-کاری محال انجام دادن

باد توی گلو انداختن- باد به غبغب انداختن

چاپچی-دروغ گو-لاف زن

پس انداز-پول کنار گذاشته شده-صرفه جویی
دوغ و دوشاب یکی بودن-فرقی میان خوب و بد نبودن
بد ذات-بد نهاد-بد گوهر-بد جنس-خبیث

خیکی-آدم چاق و فربه

خون گرفته ی کسی بودن-در برابر کسی مسئول بودن

 

باد کردن-به خود بالیدن-مغرور شدن

در هچل افتادن-دچار درد سر شدن-به درد سر افتادن

خاک انداز-وسیله ای برای گردآوردن و حمل آشغال و زباله

زدن به کوه-عاصی شدن و سلاحی برگرفتن و به کوه پناه بردن

زدن رای کسی-کسی را از تصمیمی منصرف کردن

دو دستگی-اختلاف عقیده-عدم اتفاق

خلاصه نویسی-کوتاه کردن مطلب

دو برجی-کبوتری که در یک جا بند نمی شود

جا نماز-سجاده-فرش کوچکی که بر آن نماز می خوانند

ترس بر داشتن کسی را-از وارد شدن به کاری بیم داشتن

خوش قواره-خوش اندازه-متناسب

 

پیله ی کسی به کسی گرفتن-کسی را اذیت کردن

آب و تاب(تکلف، لفت و لعاب، تفصیل)

جوش خوردن معامله-انجام شدن معامله-منعقد شدن قرارداد

جرات کردن-گستاخی کردن-دلیری کردن
حرص گرفتن-ناراحت شدن-لج کردن

تا-لنگه-همتا

پای چیزی را جور کردن-وسیله ی انجام کاری را فراهم کردن

حول و حوش-دور و بر-گوشه و کنار

 

دبه کردن-دبه در آوردن

دهن بسته-حیوان

بامبول زدن-حقه سوار کردن

رو دست خوردن-فریب خوردن-خام شدن

 

ریشه کردن-قوام یافتن-جایگیر شدن-مستحکم شدن وضع

جهیزیه-نگا. جهیز

آمده-شوخی و لطیفه

دنده ی کسی خاریدن-میل به کتک خوردن داشتن-کرم داشتن-تن کسی خاریدن

به بیراهه زدن-از بیراهه رفتن-از جاده ی اصلی منحرف شدن

تخسی-شیطنت-شرارت-ناقلایی

حیدری و نعمتی-گروه های دشمن هم

از گردۀ کسی کار کشیدن(کسی را به سود خود بی‌رحمانه به کار واداشتن)

چشم کردن-چشم زدن

خوش نقش و نگار-نگا. خوش نقش

جَری شدن-خشمگین شدن-جسور شدن

از کسی کشیدن(از کسی رنج کشیدن)

آب شدن-شرمنده شدن-رفتن آبرو-به فروش رفتن کالا

دسته بازی-حزب و گروه راه انداختن

جزوه دان-آن چه که دفترچه و کتابچه را در آن می گذارند

راستی راستی-حقیقتن-واقعن

دیوار کوتاه-کنایه از زبونی و ناتوانی

این خاکدان(دنیا)

خدا گرفته-بدبخت شده-به عذاب خدا گرفتار شده

بافتنی-جامه ای که با دست بافته شده باشد

دوره-مهمانی-زمانه

 

جوال پنبه آوردن-حرص و طمع زیاد داشتن-میل و علاقه ی فراوان داشتن

دو کرپا-چمباتمه

خوش محضر-شیرین سخن-خوش مجلس

تَخم-مهمل تَخم

 

جا آمدن حواس-به هوش آمدن

تو دار-راز نگهدار
آفت-زن عشوه‌گر و فتنه‌انگیز

در و تخته را مهر کردن-سکوت کردن-دست کشیدن

بازداشت-توقیف موقت-موقتا زندانی کردن

چیلک دان کسی را تکاندن-کسی را وادار با افشای رازش کردن

پت پتی-موتور سیکلت

پیش بینی کردن کار یا شخصی

راه انداختن-به حرکت انداختن-به کار کردن واداشتن

چاشته بندی-ته بندی

اشتر گربه(چیزهای نامتناسب با هم)

کسی را اذیت و آزار کردن

خود را به ناخوشی زدن-تمارض کردن

اَل اَمان-زینهار-پناه بر خدا

زدن به قدش-دست دادن به شیوه جاهلی که با صدا همراه است و هنگام رسیدن به توافق در انجام کاری گویند

از دماغ کسی در آمدن-شادی و نشاطی را با اندوه و رنج تاوان دادن

حرم خانه-درون خانه که زنان زندگی می کنند
الف الف کردن(قاچ‌قاچ کردن)

آب نمک زدن-با شیرین زبانی گفتن

دست کسی به دهانش رسیدن-از تهی دستی بیرون آمدن-محتاج نبودن

پاک-به کلی-یکسره

تخم مرغ کسی زرده نداشتن-حقه باز بودن

چای کار-کشت کننده ی چای

بی در و پیکر-ولنگ و واز-بی حساب و کتاب-بی نظم و قاعده

آش پشت پا(آشی که در روز سوم پس از رفتن مسافر بپزند و به فقرا بدهند)

پنجه-انگشتان پنجگانه ی دست

با آب و تاب-با شرح و تفصیل

توپ مروارید-توپ بزرگ در ارگ تهران که در گذشته زنان در روز چهارشنبه سوری از زیر آن می گذشتند تا بخت شان گشوده شود

زانویی-زانو

از پا در آوردن(سخت فرسوده و از کار افتاده کردن)

تک و تنها-یکه و تنها-به تنهایی

راه پله-آن بخش از ساختمان که در آن پله ها طبقات را به یکدیگر می پیوندد

به خشت افتادن-متولد شدن-به دنیا آمدن
خوشایند-مطبوع-پسندیده
دلخور کردن-مایه ی گله مندی و نارضایتی کسی را فراهم کردن
بی ریخت کردن-کتک زدن

آفتاب خوردن-سختی کشیدن

بستری-خوابیده در بستر-بیمار

تیغ زدن-باج گرفتن-پول گرفتن و پس ندادن-جیب کسی را خالی کردن

خانه به دوشی-بی خانمانی-آوارگی

ذِله کردن-ذله آوردن

تعارفی-کسی که بیش از اندازه اهل تعارف است-قابل پیشکش

حدس زدن-پنداشتن-گمان کردن

جک و جانور-جانوران موذی مانند عقرب و رطیل و کرم و مانند آن ها

چس خوری-خست-بخل

حلاجی کردن-بررسی کردن-به تفصیل توضبح دادن

دو قورت و نیمش باقی بودن-با وجود بهره بردن فراوان هنوز ناسپاس بودن

باد گرفتن-مغرور شدن

اوقات‌تلخی-ترش‌رویی-عصبانیت

چاق شدن قال-گرم شدن دعوا-اوج گرفتن بگو و مگو

چپ اندر قیچی-نامنظم و نامرتب-بی نظم و قاعده

پُف-فوت-ورم-آماس

دل کسی را آب کردن-به اوج تمنا رساندن-بسیار مشتاق کردن-بی تاب کردن

دعوا-مشاجره-نزاع-بازخواست و سرزنش

حق نشناس-نا سپاس

چِلپ چِلپ-صدای برخورد دست یا پا با آب

ریش و گیس بافتن-با هم مشورت کردن-عقل ها را روی هم ریختن

پیش دستی کردن-سبقت گرفتن در انجام کار

ادرار کوچک-شاش
حلبی آباد-آلونک نشین های خارج از شهر

حساب بالا آوردن-بدهکار شدن

چادر-پوشش زنان مسلمان ایرانی که پارچه ای است نیم دایره که دنباله ی آن تا پشت پا می رسد

پاشویه کردن-شستن پای بیمار با آب گرم نمکدار برای پایین آورد تب

جیره بندی-سهم بندی

دَم گرفتن-همنوایی کردن در خواندن و سرود-کنایه از توافق و پشتیبانی

 

دست پاک-درستکار

خل بازی-حرکات غیر منطقی و غیر عاقلانه

آیۀ یاس خواندن-هرچیزی را پیش از بررسی محکوم به شکست کردن

توپ و تشر زدن-سخنان درشت به کسی گفتن-بر سر کسی فریاد زدن

اَنَک کردن(تحقیر کردن، خجالت دادن)

جُم خوردن-تکان خوردن-برای انجام کاری آماده شدن

چار نعل رفتن-تند رفتن-به تاخت رفتن

تا گلو زیر بار قرض بودن-قرض بسیار داشتن

حَرَج-مسئولیت-تکلیف

زور-اجبار-الزام

دیم کاری-کشاورزی دیم

افسار پاره کردن(سرپیچی کردن، یاغی شدن)

تند نویس-کسی که سریع می نویسد

 

تن خود را چرب کردن-برای دردسری آماده شدن-پیه چیزی را به تن مالیدن

آخرین تیر ترکش-آخرین تدبیر
 

تف سر بالا-چیزی که مایه ی سرشکستگی و ننگ خود آدم باشد