بهترین مجموعه فرهنگ لغات و اصطلاحات کوچه بازاری و عامیانه قسمت 181

زبان تر کردن-سخن گفتن

پف کردن-ورم کردن-باد کردن-مغرور شدن

آستین افشاندن-رقصیدن-انکارنمودن-انعام دادن

حشل-خطر

دل دل را خوردن-عجله داشتن-بی تاب بودن

بار شیشه-بار شکستنی-کودک در شکم مادر

حق کسی بودن-سزاوار و مستحق چیزی بودن

اهل محل-همه‌ی کسانی که در یک محل کار یا زندگی می‌کنند

آفتابه خرج لحیم-بیشتر بودن هزینه‌ی تعمیر چیزی از بهای نو آن

این تو بمیری از آن تو بمیری‌ها نیست(از این گرفتاری به‌سادگی دفعات پیش رها نمی‌توان شد)

اُرد-درخواست-سفارش-دستور

 

بی چک و چانه-بی گفت و شنود-بی کم و کاست

تیغ زن-کلاه بردار-گوش بر

چس نفسی-پر حرفی-روده درازی

رساندن-خبر یا اطلاعاتی را محرمانه به کسی دادن

اهل هیچ فرقه‌ای نبودن(به کارها و چیزهایی که ناباب شمرده می‌شوند معتاد نبودن)

دالبُر-بریده چون دال-منحنی وار بریدن

الف-قاچ خربزه و از این قبیل-بچه‌ی کوچک-سیخ-راست

دل قرصی-اطمینان

اهل هیچ فرقه‌ای نبودن(به کارها و چیزهایی که ناباب شمرده می‌شوند معتاد نبودن)

تسبیح انداختن-یک یک دانه های تسبیح را از زیر انگشتان گذرانیدن

رفیق باز-دوست باز-کسی که به دوستان محبت بسیار می کند

رو پنهان کردن-خود را مخفی کردن

دل کسی آب شدن-به اوج تمنا رسیدن-بسیار مشتاق شدن-بی تاب شدن

پاتختی-چارپایه ی کوچک کنار تختخواب-روز بعد از عروسی

رشوه خوار-کسی که برای انجام کاری ناروا دستمزد دریافت می کند

چارقد قالبی-نوعی چارقد که آن را آهار می زدند تا راست و منظم بایستد

استخوان‌فروش(ستایشگر آبا و اجداد)

ادرار بزرگ-مدفوع

حرف کسی شدن با کسی-با کسی مشاجره پیدا کردن
تنبان فاطی- برای فاطی تنبان نشدن

ای والله(در مقام تایید و اعتراف به برتری کسی گفته می‌شود، آری به خدا)

خاکستر نشین-بدبخت-سیه روز-ذلیل

به خورد کسی دادن-به زور به کسی خوراندن-به کسی قالب کردن

خارش گرفتن-به خارش افتادن بدن

خرده حساب با کسی داشتن-با کسی دشمنی قبلی داشتن

دار و دسته راه انداختن-برانگیختن یاران و طرفداران-ترتیب دادن گروه هواداران

خشک و خالی-مختصر و ناچیز

تپق-گرفتگی زبان

زن طلاق-مردی که به اندک بهانه ای زنش را طلاق می دهد

آدم بگو بخند-شیرین‌زبان و بذله‌گو

دلال بازی-به شیوه دلالان از راه مبالغه و دروغ کاری را بزرگ جلوه دادن-واسطه گری

چشم سفید-گستاخ-حرف نشنو-پر رو

حلوا جوزی-آدم ساده دل و سر به راه-پر حوصله و مطیع

چوروک افتادن-چین پیداکردن چیزی

دعوا مرافعه-جنگ و جدال بر سر چیزی

خوش رو-زیبا-خندان

به هم زدن دم و دستگاه-سر و سامان دادن-درست کردن-تشکیل دادن

از خود بودن(خودی بودن، محرم بودن)

جلو بُر شدن-مورد حمله قرار گرفتن

آغ و داغ(سخت مشتاق و شیفته)

خشکبار-میوه های خشک مانند پسته-بادام-گردو و فندق

الدرم بلدرم کردن-بد و بیراه گفتن-ناسزا گفتن

جوخه-کوچک ترین یگان نظامی شامل هشت نفر

اتصالی کردن(در یک مدار یا سیم‌های برق جریان ناخواسته روی دادن)

افسرده‌بیان-بی‌هوده و بی‌مزه‌گو

چوب زیر دم کردن-تحریک کردن

پای خود را کنار کشیدن-دخالت نکردن

از ریش کسی دست برداشتن-کسی را به حال خود گذاشتن
تو پوست کسی افتادن-کسی را وسوسه کردن

جاهل پسند-چیزی که جوان

چار-کوتاه شده ی عدد چهار-مترادف چشم

بار گذاشتن-نهادن ظرف غذا بر اجاق برای پخته شدن

دست نگاه داشتن-توقف کردن در انجام کار-معطل شدن و منتظر ماندن

 

راه آمدن-سازش کردن-همراهی کردن

چرم پاره-خرده های چرم در دکان کفاشی

دور افتادن-فاصله گرفتن-پرت افتادن

حاجی-به زیارت مکه رفته-نوعی خطاب عام

انگشتر پا-چیز بی‌ارزش

بستن زخم-بسته شدن سر زخم-التیام یافتن زخم-مرهم نهادن و پیچیدن زخم با وسایل زخم بندی

بیرون روش-اسهال-شکم روش

بله قربان گفتن-تملق بیش از حد گفتن

دستمال کاغذی-قطعات کوچک کاغد که به جای دستمال پارچه ای به کار می برند

زبان به دهان کسی گذاشتن-به کسی حرف یاد دادن-حرف توی دهان کسی گذاشتن

چم-رگ خواب-عادت مخصوص هر کسی

ریش دادن و ریش گرفتن-ضمانت کردن-متعهد شدن

پاتوغ-محل گرد آمدن

دو لبه-دارای لب کلفت

آقام که شما باشید(خدمت شما عرض کنم)

حرف کشیدن از کسی-کسی را به سخن گفتن واداشتن

بومی-محلی-اهل همان سرزمین

آفتابگیر(جایی که آفتاب بر آن بتابد، سایبان، چتر آفتابی)

آب و رنگ(طراوت و شادابی)

خدا نکرده-امیدوار این طور نباشد

پَرت-بی معنی-مزخرف-دور افتاده-خلوت

د ِهه !-کلمه ای برای پرسش به معنی چرا چنین می کنی؟ چرا چنین می گویی؟ یا برای بیان اعتراض به کاری

آبدیده(جلا یافته، آزموده و مجرب)

بند و بار-قید های اجتماعی-آداب زندگی

از سر کسی زیاد بودن-بیش از حد توانایی و ظرفیت کسی بودن

زهرمار خوردن-کوفت کردن-خوردن به تحقیر

باهاس-باید-بایست

تیر رس-میدان دید-منطقه ی نزدیک

روغنی-آلوده به روغن

پشمالو-دارای موهای بسیار

آجیل مشکل‌گشا(آجیلی که برای گشایش کار می‌خرند و بین مردم متدین پخش می‌کنند)

آدم‌قحطی-کمیابی آدم های کارآمد

زیر جامه-زیر شلواری

ریختن مو-سخت وحشت کردن

 

دور تسبیح-بسیار و بی شمار

ریغ افتادن-اسهال گرفتن-به تر و ور افتادن

آستین تر داشتن-بسیار گریه کردن

ابزارفروشی-فروشگاه وسایل خاص و ابزار یدکی
خفتی-نوعی گردن بند از جواهرات-شلواری مانند چاقچور ولی بدون جوراب
 

خارج از حد-بیش از اندازه

زیر آبکی-شنای زیر آب-پنهانی

 
برگشتن ورق-دگرگون شدن اوضاع-تغییر کردن حال و احوال
جیز گر-ربا خوار-کسی که از دیگران برای دادن مکان غیرقانونی پول می گیرد
دررفتگی-حالت در رفته-از بند بیرون آمدن استخوان
 

خبرکشی کردن-سخن چینی کردن

پیر ِ کفتار-زن سالخورده ی بد اخلاق

چار راه-محل تقاطع دو راه
آش و لاش-به‌کلی متلاشی‌شده-له‌ولورده

اسباب زحمت-کسی یا چیزی که موجب دردسر و آزار شود

دَم کرده-پر رطوبت-باد کرده

داغ کسی را تازه کردن-کسی را به یاد مصیبتش انداختن

تاخت زدن-عوض کردن چیزی با چیزی

زهرآب-ادرار-شاش-پیشاب

دخیل بستن-بستن پارچه ای به ضریح یا سقاخانه به نیت برآمدن حاجتی

اینجانب(تعبیر گوینده یا نویسنده از خود)

چروکیدن-چین دار شدن

پیاله فروشی-میخانه

به روز کسی افتادن-وضعی مانند وضع کسی پیدا کردن

چوبدار-گله دار-گوسفند دار

بو دادن-بوی بد دادن-مشکوک بودن

تگری-بسیار خنگ-یخچالی

دیگ بار گذاشتن-گذاشتن دیگ غذا بر اجاق

چراغان کردن-جشن گرفتن

حسرت به دلی-آرزومندی شدید

خرج و دخل کردن-برابر شدن هزینه و درآمد

دنگ و فنگ-طول و تفصیل-مقدمه چینی فراوان-تشریفات زیاد
زیر و رو کردن-همه جا را به دنبال چیزی گشتن-به هم ریختن

دبه-دسته هایی از اراذل در قدیم که با یکدیگر شوخی های زشت می کردند

زور-اجبار-الزام

خاله گردن دراز-شتر-آدم فضول که در هر کاری سرک می کشد

بَزک-آرایش-چسان فسان

 

بد کاره-زن ولگرد و عصمت فروش

ذِله آمدن-به ستوه آمدن-خسته و عاجز شدن

خرده بورژوا-مالک ابزار تولید ولی ناگزیر به کار برای دیگران

پساب-آبی که پیش از این در آن چیزی خیسانده یا جوشانده باشند

زبان بازی-چرب زبانی-لفاظی-چاپلوسی

آب بستن در چیزی-آبکی و رقیق کردن

زهرمار خوردن-کوفت کردن-خوردن به تحقیر

اسباب‌کشی(نقل اثاثه از خانه‌ای به خانه‌ی دیگر)

بوی قرمه سبزی دادن سر-با زدن حرف های خطرناک موجب خطر جانی یا دردسر خود شدن

انسان(آدم خوب و پایبند به اصول اخلاقی)

زورکی-از روی بی میلی-تصنعی

دست نماز-وضو

جاپیچ-جاکش-دلال محبت
پیش تختی-پله مانندی برای رفتن به روی تخت مرتفع

جیغ جیغو-اهل داد و فریاد-پر سر و صدا

پیاده شو با هم بریم-این قدر تند نرو

رشته برشته-حرف های بی هوده و بی معنی

تی تیش مامان-ی بزک کرده-تر و تمیز-شسته و رفته-عزیز دردانه

تَک سرما شکستن-از شدت سرما کاسته شدن

جزاندن-آزار و اذیت کردن

خیس کردن-ادرار کردن به خود

تحت الشعاع قرار دادن-زیر نفوذ و تاثیر قرار دادن

آش آلو شدن-خجالت‌زده شدن-سکه‌ی یک‌پول شدن-کنفت شدن

 

زیر و زبر گذاشتن-اعراب گذاشتن بر حروف

چانه انداختن-جان کندن-حرکت پیش از مرگ

دانگی-انجام کاری با پرداخت سهم خود از هزینه ی آن

دار-داربست قالی-چوبه ی اعدام

ز ِله کردن-به تنگ آوردن-به ستوه آوردن-عاجز کردن

آبگوشتی(بی‌ارزش، پیش پا افتاده)

بد چشم-شور چشم-آن که چشم زخم برساند-مردی که به زنان نامحرم با شهوت بنگرد

 

جوجه مشدی-تازه کار و نا آشنا با آداب و رموز مشدی گری

دل رحم-مهربان

خرجی-پول لازم برای گذران روز

از خوشحالی در پوست نگنجیدن(از شادی سر از پا نشناختن)

از آب درآوردن(عمل آوردن، انجام دادن)

زیر دماغ کسی سبز شدن-ناگهان در برابر کسی حاضر شدن

دل و جگر زلیخا-تکه تکه-پاره پاره

خرابی بالا آوردن-کثافت کاری کردن-آلودن بستر یا لباس

خیک کسی پر بودن-سیر بودن

جبهه ی جنگ-میدان جنگ

رو قوز آمدن-سر لج افتادن

آب نمک زدن(با شیرین زبانی گفتن)

آمیزقلمدون(میرزا‌بنویس، کاتب)

پینه-وصله-پوست سخت شده

آلنگ دولنگ(چیزهای بی‌هوده‌ای که به‌عنوان زینت به چیزی می‌آویزند)

بی ملاحظه-بی توجه-بی پروا
دل آب شدن برای چیزی-بسیار مشتاق چیزی شدن

آتش بی‌باد-ظلم-می

آیه آمدن-سوگند یاد کردن-به قرآن سوگند خوردن

خوش سر و زبان-خوش سخن-شیرین گفتار-حراف

چلو چو انداز-شایعه پخش کن
تو نخ کسی یا چیزی بودن یا رفتن-کسی یا چیزی را پاییدن و زیر نظر داشتن

آخش درآمدن(از درد نالیدن)

بخت کسی گفتن-خدا برایش ساختن-شانس آوردن

ددر رفتن-بیرون رفتن

جفت-به هم چسبیده-جا افتاده-مرتب-نر و ماده-دو گاو که برای شخم زدن به کار می برند

پیاده-کنایه از آدم کم مایه و بی تجربه

از بر گفتن یا نوشتن-متنی به اتکاء حافظه

زبان ریزی کردن-زبان ریختن

دلسرد-ناامید-مایوس

چراغ زنبوری-نگا. چراغ توری

دانش جو-دانش پژوه-آن که در دانشگاه درس می خواند

خیط شدن-نگا. خیت شدن

بوی شیر از دهان کسی آمدن-نادان و بی تجربه بودن-رشد جسمی و عقلی نداشتن-کودک و خام بودن

دست نشانده-زیر دست-مطیع-فرمان بردار

بَر و رو-قد و قامت-چهره

چرب کردن سبیل-رشوه دادن-حق السکوت دادن

راست و ریس-موانع و معایب

اشکنک سرشکنک داشتن(با خطر همراه بودن)

تر دماغ-سرحال-شنگول

دک شدن-جیم شدن-ناپدید شدن

دست به کیسه شدن-آماده ی پرداخت پول شدن

دمدمی مزاج-دمدمی

خربزه قاچ کردن با اتوی شلوار-بسیار آراسته بودن و به خود پرداختن

آسمان تا زمین(تفاوت بسیار)
چِرت-حرف بی معنی و نامربوط
اوضاع احوال(وضع و حال)

پر بدک-خیلی بد

پیشت-آوازی برای راندن گربه

بار و بنه-وسایل سفر

خاور شناس-دانا به فرهنگ شرق

خبر کسی یا چیزی را آوردن-مرگ و نابودی کسی یا چیزی را اعلام کردن-مردن-نابودی

بیخ گیس ماندن- بیخ ریش ماندن

از حال رفتن-بی‌حال شدن-غش کردن

بلغور کردن-سر هم ردیف کردن-حرف های قلمبه زدن-شکسته و نامفهوم حرف زدن

چراغ الله-نگا. چراغ

تو خط چیزی بودن-در کاری وارد بودن-در کاری تحقیق کردن

راحت کردن خیال کسی-به کسی اطمینان خاطر دادن

جزغاله شدن-سخت سوختن-زغال شدن

پاتال-سالخورده-پیر

توی کوک کسی یا چیزی رفتن-کسی یا چیزی را زیر نظر داشتن- توی نخ چیزی رفتن

زر زدن-دری وری گفتن-گریه کردن

دل غشه گرفتن-متاثر و ناراحت شدن-بی حال شدن-دچار ضعف شدن

خاک برگ-برگ خشک خرد شده

حلال و حرام کردن-پای بند نبودن به دستورات شرعی

خجالت کشیدن-شرمنده شدن

آب رفتن زیر پوست کسی(پس از لاغری کمی فربه شدن)

چنگلوک-مچاله شده-درهم و برهم-بی قواره

حسرت به دلی-آرزومندی شدید

حساب سوخته-بدهی قدیمی

پا سوز-عاشق شیفته

بی سیم-دستگاهی که بدون سیم کار می کند

چاله سیلابی-نگا. چاله خر کشی

بچه بازی-لواط-کارهای کودکانه-ساده انگاشتن کار

چُس بی طهارت-آدم حقیری که پایش را از گلیمش بیرون می گذارد

بچه باز-مردی که به پسربچگان تمایل جنسی دارد

افتادگی(پریشانی، احتیاج)

حِجله-گنبد مانندی که همراه با آیینه های ریز و گوی های صیقلی بر گور افراد جوانمرگ شده می گذارند

 
زین کردن گربه ی کسی-کسی را به زحمت انداختن-کسی را گرفتار دردسر و ناراحتی کردن

چمباتمه-حالت روی دو پا نشستن و زانوان را بغل کردن

آتش سوزاندن(شیطنت و شرارت کردن)

اخت بودن(سازگار و هماهنگ بودن، مانوس بودن)

جیغ کشیدن-نگا. جیغ زدن

رو انداز-لحاف

پاردم ساییده-کهنه کار-ناقلا

به عمل آوردن-به اجرا در آوردن-برای استفاده آماده کردن
اجاق‌کور-نازا-بی فرزند

چاق کردن دنده-به دنده گذاشتن اتوموبیل

پا سوخت-پا بد-بد شانس

از آب درآمدن-نتیجه دادن-تربیت شدن-روشن شدن حقیقت

الدنگ(بیکاره، مفتخور، بی‌غیرت)

 
دست علی به همراه-علی یارت باد

بی چک و چانه-بی گفت و شنود-بی کم و کاست

به حق پیوستن-مردن

جنگ زرگری-دعوای دروغین-جنگ مصلحتی

چوب زیر دم کردن-تحریک کردن

دماغ سوختگی-خجالت زدگی-ناکامی

رو شدن-آشکار شدن-فاش شدن

دو لبه-دارای لب کلفت

تو تاریکی رقصیدن-بدون آگاهی کاری را کردن-بی موقع کاری را کردن

دَنگ-حیران و آشفته-سرگشته و شیدا

چهار چوب ملا حیدر-جای تنگ و ناراحت کننده

درگذشت-مرگ

بست زدن-کشیدن یک بست تریاک

از آب روغن گرفتن-از هر اتفاقی بهره برداشتن

چله اش افتادن-آبستن نشدن زن

آب لمبو(چلانده‌شده، فشرده)

ربغ رحمت را سر کشیدن-مردن

حرف شنوی-سر به راهی-تبعیت-نصیحت پذیری

چرند و پرند-پرت و پلا-حرف های مزخرف

خِر کسی را چسبیدن-گریبان کسی را گرفتن و چیزی از او طلب کردن

زبان باز-کسی که با چرب زبانی به مقصود خود می رسد

از زمین سبز شدن-ناگهان و بی‌خبر پدیدار شدن-به‌طور غیرمنتظره حاضر شدن

خوش نقش و نگار-نگا. خوش نقش

خوش لعاب-زود جوش-خوش مشرب

تو ریختن دل-سخت نگران شدن و ترسیدن بر اثر شنیدن خبر ناگوار

خال زدن-پیدا شدن خال در جایی از بدن یا لکه در چیزی-خال کوبی کردن

تو هچل افتادن-به دردسر افتادن-دچار مشکل شدن

دروغ به هم بافتن-سر هم کردن-از خود درآوردن

دَدَر-بیرون-کوچه
ارواح بابات(به هنگام سرزنش برای ناکام شدن در کاری گفته می‌شود)

آب نمک زدن(با شیرین زبانی گفتن)

دست شما درد نکند-از شما سپاس گزارم

انگشت‌نگاری(ثبت کردن اثر خطوط روی انگشتان برای شناسایی در آینده)

دوختن چشم-زل زدن-با دقت چیزی را نگاه کردن

به باد فحش یا کتک گرفتن-یک ریز فحش دادن یا کتک زدن

اخت شدن با کسی-مانوس شدن با کسی

دل گرفتن-غمگین شدن-متاثر شدن

زیر جلد کسی رفتن-کسی را فریب دادن-اغفال کردن

آب از آتش برآوردن-کار محال کردن

حلبی-کنایه ازجنس آهنی کم مقاومت

 

تمام وقت-شامل تمام ساعت های کار

پوست و استخوان شدن-بسیار لاغر شدن

استخوان ترکاندن-رشد ناگهانی اندام پس از رسیدن به سن بلوغ
پیزر-پوشال های نازکی که برای نشکستن ظروف شیشه ای میان آن ها می گذارند

چوب زیر دم کردن-تحریک کردن

این جور که بویش می‌آید-چنان که از ظواهر امر پیدا است-از فرار معلوم

داد و بی داد-جار و جنجال-هیاهو

پِخ کردن-با گفتن پِخ کسی را ترساندن

جاپیچ-جاکش-دلال محبت

باریک-دقیق-حساس

انداختن باد به غبغب-تکبر کردن-قیافه گرفتن

جلز-نگا. جز

آب لمبو(چلانده‌شده، فشرده)

آشی شدن-سوراخ‌سوراخ‌شدن بدن از ترکش‌های فراوان

پشته کردن-روی هم انباشتن

افتادن توی پوست کسی(کسی را وسوسه کرد)

خیر باشد-پس از شنیدن خواب کسی به فال نیک به او می گویند

پمپ بنزین-جایی که به وسایل نقلیه بنزین می دهند

تیغ کسی بریدن-اعتبار و زور داشتن- خر کسی رفتن

چهار چنگول ماندن-نگا. چهار چنگول شدن

چاره-درمان

در نتیجه-سرانجام-عاقبت

رنجیده شدن-آزرده خاطر شدن-آزرده دل شدن

 

از بر بودن-مطلبی را در حافظه داشتن

تَپ تَپ-آواز خوردن چیزی به چیز نرم

تر دماغ-سرحال-شنگول

آمیزقلمدون-میرزا‌بنویس-کاتب

دل دادن-دقت کردن-توجه کردن-عاشق شدن

آقام که شما باشید-خدمت شما عرض کنم

زنکه-لفظی توهین و تحقیرآمیز به زن

روی شاخ بودن-مسلم بودن-قطعی بودن

آخرین تیر ترکش(آخرین تدبیر)

خنگ خدا-نادان و کودن

 

زدن به آن راه-خود را به ناآگاهی زدن

چله خانه-محل ریاضت کشیدن

 

بی چک و چانه-بی گفت و شنود-بی کم و کاست

پُف-فوت-ورم-آماس

از پیش بردن-با موفقیت انجام دادن

آبِ دندان-حریف ساده

توی گود نبودن-در متن موضوع نبودن-اطلاع دقیق نداشتن-در حاشیه بودن

خواب از سر کسی پریدن-نگا. پریدن خواب از سر کسی

بازو دادن-یاری دادن

به غوره مویز شدن-آموزش ندیده و بی تجربه ادعا داشتن

از سر کسی افتادن(عادتی را ترک کردن)

بستن دست کسی از پشت-در انجام کاری از کسی پیش بودن

 

خرج کردن-هزینه کردن-صرف کردن

پا منبری کردن-دنبال حرف کسی را گرفتن-درباره ی سخن کسی توضیح دادن

اوضاع احوال-وضع و حال

آواز شدن-شهره شدن

بغداد کسی را آباد کردن-شکم گرسنه ی کسی را سیر کردن

آماده‌باش(حالت آماده بودن برای رویارویی با خطر)

دنگ دنگ-صدای برخورد دو چیز سخت به هم

رنگ شدن-گول خوردن

چار ستون بدن-استخوان بندی-اسکلت بدن

درس گرفتن-پند آموختن-عبرت گرفتن

آگوز(لقب ریشخندآمیز برای مرد ریزنقش و متکبر)
آب نمک زدن(با شیرین زبانی گفتن)
پیش بردن-کاری را به انجام رسانیدن

چتری-به شکل نیم دایره-قوسی

تیز کردن گوش-دقت کردن برای درست شنیدن سخنی مهم

چهلم-چهلمین روز درگذشت کسی

دم و دستگاه-ثروت-بیا و برو-تجمل-مکنت و دارایی

دو لُپه خوردن-با خرص و ولع خوردن-لقمه های بزرگ برداشتن

احوال گرفتن(جویای حال شدن)

دردر کردن-چو انداختن-شایع کردن

خاص و خرجی-ممتاز و معمولی
حرف کسی را با شکر بریدن-انتقاد مودبانه از کسی که سخن آدم را قطع می کند

این نوشته را هم از دست ندهید :
پیچ و رولپلاک نما

بِر و بِر نگاه کردن-خیره نگریستن

اسیر خاک(مرده، تن‌پرور)

اسم شب-کلمه‌ی رمز برای عبور به هنگام شب

تکلیف شدن-به سن بلوغ رسیدن

ریش تراش-دستگاهی دارای تیغ برای تراشیدن ریش

خاک تو سری کردن-نزدیکی کردن زن با شوهر

روز بد نبینی-امیدوارم به سرت نیاید

آخرین تحویل-قیامت

از چیزی (کسی) متنفر و بیزار شدن

جیش-ادرار در زبان کودکان

 

ابرو فراخی-خوشدلی-گشاده‌رویی

زرت و پرت-چرت و پرت

جنگ زرگری-دعوای دروغین-جنگ مصلحتی

جغجغه-بازیچه ای برای کودکان که چون آن را به حرکت در آورند صدا می کند

زیختن آب پاک روی دست کسی-یکسره نومید کردن کسی

خروس کسی خواندن-شاد و شنگول بودن-روزگار بر وفق مراد بودن

زیر زیرکی-پنهانی-با مکر و حیله

از بر بودن(مطلبی را در حافظه داشتن)

پای چیزی را خوردن-تاوان کاری را پس دادن

چینه-دیوار گلی

رسوایی بالا آوردن-کاری مایه ی رسوایی و شرمساری کردن

ژل-مایعی برای شکل دادن موی سر

چانه شل-دهن لغ-کسی که حرف در دهانش بند نمی شود

چاخان-دروغ-دروغگو-چرب زبان

این دست و آن دست کردن-وقت تلف کردن-وقت کشتن-به عقب انداختن

حسابگر-کسی که در کارها سود و زیان خود را در نظر می گیرد
تازگی-طراوت-خرمی-اخیرن

آب حیات-عشق و محبت-دهان معشوق

با نگاه کسی را خوردن-با چشم خریدار یا شهوانی به کسی نگریستن

بر و بیا-رفت و آمد- دم و دستگاه

جِرِ ِنگ جِرِ ِنگ-صدای برخورد چیزهای فلزی

بنده زاده-پسر من

آفتاب کردن-برای خشک کردن جلو آفتاب گذاشتن

دو پهلو-دارای ابهام-کنایه دار

خاک به سری-همبستری زن با شوهر

چهار دستی-فراوانی

جاجا-آوازی که با آن مرغ را به لانه اش می رانند

بی بخار بودن-بی عرضه بودن-ناتوان بودن

پرس و جو کردن-پرسیدن-خبر گرفتن

دست شستن از چیزی-از چیزی دست کشیدن-از داشتن چیزی ناامید شدن

دان-دانه-چینه

به دل آوردن-در خاطر نگاه داشتن-از یاد نیردن

از شیر مادر حلال‌تر-چیزی که در تعلق آن به کسی تردیدی نیست

از خوشحالی در پوست نگنجیدن(از شادی سر از پا نشناختن)

پیاز خرد نکردن به ریش کسی-از کسی ترسی نداشتن-به کسی اعتنایی نداشتن

دنیا پسند-آن چه که همه بپسندند

دست دوم-کار کرده-مستعمل

خوش ریخت-دارای هیکل برازنده

 

چلوزیدن-خشک شدن-پلاسیدن

آینه‌ی دق-آینه‌ای که شخص خود را در آن عجیب و غریب می‌بیند – شخص عبوس و بدقدم

تو خالی-دروغین-غیر واقعی-بی عرضه-دارای ظاهر غلط اندار

راست کردن-بلند شدن آلت تناسلی مرد-ایستادگی و پافشاری کردن-پیچیدن به پر و پا

ذُق زدن-بهانه گرفتن و گریه کردن-نق زدن

پشت پا پزان-آیین و رسم پختن آش پشت پا. آش پشت پا

ابرو کج کردن(خشم گرفتن)

زدن به کوه-عاصی شدن و سلاحی برگرفتن و به کوه پناه بردن

به محضِ-به مجرد ِ-همان وقت که

رضا شدن-راضی شدن

دنیا دست کیست؟-پرسش از کسی که کاملن بی خیال و بی غم زندگی می کند

حبف و میل-ریخت و پاش

انکر منکر(بسیار زشت و بدترکیب)

آغ و داغ(سخت مشتاق و شیفته)

 

به آب چسیدن-از بین رفتن-نابود شدن-نتیجه نگرفتن

جیب کسی را خالی کردن-پول های کسی را ربودن
بده اون دستت-آی زکی !
باد توی سرنا کردن-اسرار کسی را فاش کردن
تخته پاک کن-چیزی که با آن تخته سیاه را در کلاس پاک می کنند

چروک خوردن-نگا. چروک افتادن

داماد-مرد تازه زن گرفته

بخاری از کسی بلند نشدن-به حال دیگری سودی نداشتن-توانایی و برش نداشتن

تلقین گفتن-مسائل دینی که بر سر گور کسی می گویند

خِر-حنجره-گلو

آفتابِ پس دیوار(شامگاه)

روزه ی کله گنجشکی-روزه ای که بچه ها تا نیمه های روز می گیرند

پلاس-اثاث مختصر منزل

جمع و جور-منظم و مرتب

درس گرفتن-پند آموختن-عبرت گرفتن

تن خواه-پول نقد-زر و مال

پهلوان پنبه-درشت اندام ولی بی زور-پهلولن دروغی

زدن به صحرای کربلا-مطلبی را به صورت اشاره و کنایه گفتن-روال سخن را به موضوع خاصی برگرداندن

حق و حساب دان-لوطی منش-پای بند به آداب و رسوم اجتماعی

پیش بها-بیعانه

ترک نشاندن-پشت سر نشاندن کسی

حُقه-زرنگ و ناقلا
رقصیدن کلاه کسی در هوا-بسیار شادی کردن-کلاه خود را به آسمان انداختن

تحویل گرفتن-به کسی احترام گذاشتن-از کسی پذیرایی کردن

پریدن خواب از سر کسی-خواب نیامدن-هرچند وقت خواب باشد

رنگ دادن و رنگ گرفتن-رنگ به رنگ شدن

خاک تو سری کردن-نزدیکی کردن زن با شوهر

دود چیزی تو چشم کسی رفتن-سودش به کسی و زیانش به دیگری زسیدن

 

آرواره‌ی کسی لق بودن-سرنگهدار نبودن-پرچانه بودن

دقه-دقیقه

حق-باج سبیل-رشوه

به آخر خط رسیدن-به پایان کار

حلال یابی-طلبیدن نزد دیگران تقاضای گذشتن از تقصیر خود را کردن

دختر دم بخت-دختری که هنگام شوهر کردن او رسیده باشد

چیز-آلت تناسلی

توپ مروارید-توپ بزرگ در ارگ تهران که در گذشته زنان در روز چهارشنبه سوری از زیر آن می گذشتند تا بخت شان گشوده شود

چارقد قالبی-نوعی چارقد که آن را آهار می زدند تا راست و منظم بایستد

بیا و ببین-تماشایی-بسیار جالب-قابل توجه

 

بالا آمدن گندکاری-برملا شدن افتضاح پنهان شده

بیل را پارو کردن-در کاری ناشیگری محض کردن

روبند کردن-کسی را به رودربایستی به کاری واداشتن

ای والله-در مقام تایید و اعتراف به برتری کسی گفته می‌شود-آری به خدا

تپلی-گرد و چاق

رانندگی-فن راندن وسایط نقلیه-اصول و قواعد راندن

خال گوشتی-نقطه ی برجسته ای از گوشت بر پوست بدن

رو شدن-آشکار شدن-فاش شدن

حُجره-دفتر کار در بازار و تیمچه

پا به فرار گذاشتن-گریختن

 

آدم عوضی(کسی که ظاهرش با باطنش یکی نیست، بدطینت)

بسلامت-همراه با تندرستی-تندرست-در پاسخ به خداحافظی گفته می شود

استغفرالله-خدا نکند-خدای نکرده-هرگز

آمد کردن(رخ‌دادن واقعه‌ای خجسته)

چهلم-چهلمین روز درگذشت کسی

تِر تِر-آواز بیرون آمدن فضولاتِ بیمار اسهالی

تیپا کردن-با اردنگی بیرون کردن
 

اُرد(درخواست، سفارش، دستور)

 

ادب شدن(فهمیدن، با تنبیه عاقل شدن، تجربه آموختن، آدم شدن)

به گوزی بند بودن-سست و ناپایدار بودن

حق شناسی-سپاس گزاری

بد آب و رنگ-نازیبا-بی رونق-بی جلوه

بند انداختن-برچیدن موی چهره ی زنان با نخ تابیده

پخش و پلا-پراکنده-تار و مار

دوز و کلک سوار کردن-توطئه چیدن-مطالبی را خلاف واقع جلوه دادن

از پس چیزی (کسی) بر آمدن(توان انجام کاری را داشتن، توان هماوردی با کسی را داشتن)

حکیم باشی را دراز کردن-مجازات کردن بی گناه

به گردن گرفتن-متعهد شدن-مسئولیتی را پذیرفتن

بدلی-تقلبی-جنس بد

ریغ-مواد درون امعا و احشا

از کسی رودست خوردن-از کسی فریب خوردن

روده درازی کردن-پر حرفی کردن-وراجی کردن

ادب‌خانه(مستراح، طهارت‌خانه)

دست برداشتن-صرف نظر کردن-چشم پوشی کردن-به حال خود رها کردن

ژلاتین-ماده ای لزج و چسبنده که آن را از گلیسیرین و قند و آب و آمونیاک می سازند

خر پول-دارای پول زیاد-تروتمند

دستک دمبک-بهانه-دستاویز-پاپوش

به کسی نگفتن که بالای چشمت ابروست-به کسی که ساده ترین مطلب را نمی پذیرد یا تحمل نمی کند و زود رنج یا زود خشم است نمی توان چیزی گفت

بی مخ-بی عقل-شجاع

خودخور-کسی که غم خود را در دل می ریزد و با کسی در میان نمی گذارد

خجالت زده-شرم زده-شرمگین

از آب روغن گرفتن-از هر اتفاقی بهره برداشتن

پوست از سر کسی کندن-کسی را سخت آزار و گوشمالی دادن-کشتن

چسی آمدن-به دروغ یا احمقانه به خود بالیدن-قمپز در کردن

بند کشی-پر کردن درزهای آجرها و سنگ ها با سیمان و ساروج

تو سر کسی زدن بر کسب-منت گذاشتن-به رخ کسی کشیدن

زمین گیر-کسی که به سبب بیماری یا پیری نتواند از جای خود برخیزد

تف انداختن-تف کردن-سخت اظهار نفرت کردن

تازه کار-کم تجربه-مبتدی-ناشی

رخصت خواستن-اجازه خواستن

دل و حوصله-آمادگی-حاضر بودن برای انجام کاری-شور و اشتیاق

چندش-لرزش ناگهانی بدن-حالت نامطبوع

خندق بلا-شکم

حشری-شهوت ران-پر شهوت

پوست کلفتی کردن-مقاومت کردن-سخت جانی کردن

در تاریکی روشنایی را پاییدن-به طور نهانی مراقب کسی یا چیزی بودن

با دست و پا-آدم زرنگ

بَده شدن-از چشم افتادن-بد جلوه کردن

خط در میان حرف زدن-آرام آرام و شمرده سخن گفتن

حاجی فیروز سال نو را مژده می دهد-مردی که در روزهای آخر سال خود را سیاه کرده و با رقص و آواز مردم را به خنده و شادی واداشته و آمدن

جامهر-کیسه ای که مهر نماز را در آن می گذارند.

حرف های صد تا یک قاز-حرف های بی ارزش و بی معنی

 

خوره-جذام-آکله

به کرسی نشاندن حرف-سخن خود را تحمیل کردن-مقصود خود را ثابت کردن

جانانه-محکم-کامل-بزرگ-شدید

آفتاب لب بام-پیری نزدیک به مرگ

دار و دسته-پیروان و اطرافیان

آمدیم (و) . . .(فرض کنیم که)

آفتاب روی پشت بام جمع کردن(کاملا تنگدست بودن)

دلی از عزا درآوردن-پس از مدت ها گرسنگی غذای مفصل خوردن-به خوشی ساعتی را گذراندن
بده اون دستت-آی زکی !

آتش بی‌باد(ظلم، می)

 

بازرس-مامور بررسی و کنترل

دست و پا چلفتی-بی عرضه-نالایق-بی دست و پا

زود رس-آن چه که پیش از موقع مقرر به دست آید
از چشم افتادن(مورد بی مهری قرار گرفتن ، بی‌اعتبار شدن)

ریش چیزی درآمدن-کهنه و منسوخ شدن

دانشگاهی-کسی که در دانشگاه کار می کند-اعضای هیات علمی

چشم واسوخته-چشم برتافته

آکله فرنگی(سیفلیس)

 
دنیا آمدن-زاده شدن

پیشواز رفتن-به دیدار کسی شتافتن-پیش از آغاز ماه رمضان روزه گرفتن

بی مناسبت-نابجا-نامربوط

بیخ-کاملا نزدیک-تنگ چیزی

دولابچه-کمد کوچک

چرک کردن-عفونت کردن زخم

حیوانی-نگا. حیوانکی

خوش مشرب-خوش معاشرت-اهل گفت و گو

خودآموز-بدون آموزگار

آفتاب از کدام طرف در آمده؟(چه عجب از این طرف‌ها؟!)

زدگی-لک یا خرابی در میوه یا پارچه

ژورنال-مجله ی ویژه ی چیزی

آمیزقلمدون-میرزا‌بنویس-کاتب

پسرخاله ی دسته دیزی-خویشاوندان نزدیک
حال و احوال-وضعیت-کیفیت
آدم دو قازی-شخص بی‌سروپای بی‌ارزش

تو دوزی-دوختن از درون

بی دماغ-افسرده-اوقات تلخ-دمق

بد لعاب-بد گوشت-بد خلق

از خود بودن-خودی بودن-محرم بودن

چوب الف-نشانه ای که با کاغذ می سازند و لای کتاب می گذارند-لاغر و باریک

از کسی حساب بردن(از کسی ترس داشتن)

 
پابند شدن-دلبستگی پیدا کردن-به چیزی یا کسی گرفتار شدن

حاجی ارزانی-گران فروش

جانانه-محکم-کامل-بزرگ-شدید

به گند کشیدن-جایی یا کاری را خراب کردن-به لجن کشیدن-بی اعتبار کردن

زیر مهمیز کشیدن-به کار سخت واداشتن و بهره برداری کردن

چوچوله باز-زنباره-دوست دار زنان بدکاره

ریش خود را در آسیا سفید نکردن-تجربه داشتن

بند-ریسمان-طناب-رشته

رفتگار-رفتنی-مردنی

اُرد(درخواست، سفارش، دستور)

ر ِِنگ گرفتن-ضرب گرفتن-آهنگ رقص نواختن

روغن گرفتن از آب-از هر اتفاق خوب یا بدی به سود خود بهره گرفتن
خوش پوش-شیک پوش-آن که همواره لباس تمیز و برازنده می پوشد

ریق افتادن-ریغ افتادن

پنبه شدن رشته-باطل و بی هوده شدن کار

از هفت خوان رستم گذشتن(موانع و مشکلات متعددی را پشت سر گذاشتن)

از دیوار مردم بالا رفتن-دزدی کردن

تا خوردن-کج شدن-خم شدن-انحنا برداشتن

چله بُران-جشن حمام رفتن زن پس از گذشت چهل روز از زاییدن

 

توبره ی گدایی-کیسه ی گدایی

زدن به آن راه-خود را به ناآگاهی زدن

از این رو به آن رو شدن-یکسره دگرگون شدن-به‌کلی تغییر کردن

زیر آب-مجرایی در ته مخازن آب برای خالی کردن آن ها

روی حرف کسی حرف نزدن-با حرف کسی مخالفت نکردن

روی غلتک افتادن-جریان دلخواه و طبیعی را به دست آوردن-دور برداشتن و سرعت گرفتن

پاییدن-زیر نظر گرفتن-مراقبت

رو دست زدن-فریب دادن-خام کردن

تلکه بندی-چیزی سرهم بندی شده و آسیب پذیر

خایه ی غول را شکستن-به تمسخر برای کوچک کردن و ناچیز شمردن کار کسی می گویند

پیش کنار-بیضه-خایه

از پشت کوه آمدن(بی‌خبر از آداب و رسوم بودن، دهاتی بودن)

چوغ-چوب

به عرصه رسیدن-به سن پختگی رسیدن-بزرگ شدن

بچه بازی-لواط-کارهای کودکانه-ساده انگاشتن کار

آتش سوزاندن(شیطنت و شرارت کردن)

بوی حلوای کسی آمدن-قطعی شدن مرگ کسی

خاک پاک-زادگاه

از چپ و راست-از همه سو-از همه جا

انگشت به دهان نهادن-متحیر ماندن

چشم و چراغ-شخص مورد علاقه-محبوب

پشت هم اندازی-حقه بازی-حیله گری

خرده ریز-اثاثه ی اندک و کم مصرف-آشغال

زناشویی-ازدواج-همسر اختیار کردن

آدم نچسب-کسی که جاذبه‌ای ندارد و علاقه دیگران را جلب نمی‌کند
خاکسترمال کردن-شستن ظرف با مالیدن خاکستر به آن

پیش چشم داشتن-در برابر چشم قرار دادن

دست داشتن-توانایی داشتن-وارد بودن

بلا تکلیف-کاری که معلوم نیست چه باید بشود-کسی که نمی داند چه باید بکند

راه خود را کشیدن و رفتن-بی هیچ مقاومت و اعتراضی جایی را ترک کردن

دلخور شدن-گله مند شدن-ناراضی شدن
بی اُرس و پرس-بی مقدمه
بُل گرفتن-چیز مفت به چنگ آوردن-از فرصتی استفاده کردن-بهانه ای بدست آوردن

بی حال-فاقد نیروی لازم-بی حوصله-خسته

انسان بودن(شریف و درست بودن)

چاپ زدن-چاپ کردن-دروغ گفتن

دوا گُلی-دوا قرمز-پرمنگنات

از کرگی دم نداشتن خر-نهایت پشیمانی و انصراف از ادامه‌ی کاری

پِغِله-ریزه میزه-کوچک و ظریف

چشمگیر-جالب توجه-با ارزش

آفتاب برِ دیوار آمدن-به پایان آمدن عمر

تنابنده-انسان-آدم-ضعیف ترین بنده ی خدا

درد دل-غم و اندوه درونی

دست کسی را خواندن-یه اندیشه و نقاط ضعف کسی پی بردن

خرده خرجی-خرج های اندک

خوب-کافی-بسیار

پای کسی بازشدن به جایی-رفت و آمد کردن کسی به جایی

جواب دندان شکن-جواب قاطع و صریح

خط خطی شدن اعصاب-خرد شدن اعصاب-خراب شدن اعصاب

انگشت خوردن(افسوس خوردن، پشیمان بودن)

دُهُل دریده-بی شرم-ناپارسا

جز جگر-سوختگی دل بر اثر اندوه و مصیبت

آشنا روشنا(دوست آشنا)

جَلد-چابک-چالاک-کبوتر دست آموز

اهل حال-دوستدار تفریح و خوش‌گذرانی

خربان-صاحب خر-خرکچی

ذِله آوردن-به ستوه آوردن-خسته و عاجز کردن

دَم گرفتن-همنوایی کردن در خواندن و سرود-کنایه از توافق و پشتیبانی

دَم دادن-دل دادن-جرات دادن-گستاخ کردن

خوش دست و پنجه-نگا. خوش دست

حلبی آباد-آلونک نشین های خارج از شهر

خاکشیر مزاج-غلامباره-سازگار با هر جریانی

پاپوش دوختن-سخت حیله گر بودن

 

تلنگ-یشکن-باد صدا دار-ضربه ی صدا دار

به روی خود نیاوردن-اهمیت ندادن-به سکوت برگزار کردن-خود را به آن راه زدن

حساب انگشت بالا-حساب ساختگی

رفتن گوش-ناراحت شدن گوش از سر و صدا

رونما-هدیه ای که داماد یا پدر داماد به عروس می دهد-دیدن روی عروس در نخستین بار

با دم خود گردو شکستن-سخت شادمان و خوشحال بودن
پا واکردن-به راه افتادن بچه

تو خط چیزی بودن-در کاری وارد بودن-در کاری تحقیق کردن

رقصیدن کلاه کسی در هوا-بسیار شادی کردن-کلاه خود را به آسمان انداختن

ای داد بیداد-کلامی است که به‌هنگام حسرت و افسوس می‌گویند

راسته چینی-چیدن ساده و آسان

چشم دیدن کسی را نداشتن-تاب دیدن موفقیت و خوشی کسی را نداشتن-از کسی بدش آمدن

دستک-دفتر حساب

تیغه-هر چیزی که مانند تیغ باشد-دیوار نازک
به هم زدن دم و دستگاه-سر و سامان دادن-درست کردن-تشکیل دادن

دنگ دنگ-صدای برخورد دو چیز سخت به هم

تک و تا-جنب و جوش

اما توی کار آوردن(شک و تردید درست کردن، اشکال‌تراشی کردن)

پیر کسی در آمدن-سخت اذیت شدن- پدر کسی در آمدن

خون مردن-منجمد شدن خون در زیر پوست بر اثر ضربه

خیس گذاشتن-در آب ریختن آرد برای تهیه ی خمیر

بی فکر-لاابالی-بی قید

خاطرخواه شدن-عاشق شدن-دل باختن

آفتاب گز کردن-ولگردی کردن

خواربار-ارزاق-خوراک

آبدوغ خیاری(بی ارزش، بی اعتبار)

آب‌تنی(شناکردن (بیشتر به قصد تفریح و بازی))

دست خر کوتاه-فوضولی موقوف !-دخالت نکن ! دست نزن !

دادستان-ستاننده ی داد-مدعی العموم

بلا نسبت-دور از جانب شما

به قوزک پای کسی نرسیدن-در برابر کسی بسیار حقیر و ناچیز یودن

اِرا(هنگامی که کسی نمی‌تواند و یا نمی‌خواهد به چرایی پاسخ دهد آن را به طنز می‌گوید)

انداختنی-جنس نامرغوب

دست کسی را پس زدن-دور کردن-نپذیرفتن-رد کردن کسی

دیگ بخار-دستگاه تولید بخار

بله قربان-در حالت احترام در جواب مثبت می گویند-مجازا به معنی تملق است

اشک کسی دم مشکش بودن(سخت زود رنج بودن، زود به گریه افتادن)

دل کسی را آب کردن-به اوج تمنا رساندن-بسیار مشتاق کردن-بی تاب کردن

چشم و دل سیر-کسی که به مال و منال دنیا بی اعتنا است

روشن شدن-نشئه شدن-مست شدن-سرحال آمدن

راحت کردن خیال کسی-به کسی اطمینان خاطر دادن

از دهان مار بیرون آمدن(هیچ کجی در کسی نبودن، راست بودن)

چاق شدن-بهبود یافتن-درمان شدن

دوخته فروش-کسی که پارچه بخرد-از آن لباس بدوزد و برای فروش عرضه کند

خوش رقصی کردن-چاپلوسی کردن-خود شیرینی کردن

پخمه-بی عرضه-خجالتی-ترسو

پا گیر-سگی که حمله می کند و گاز می گیرد

ته گرفتن-سوختن غذا

پله خوردن-دارای پله بودن

دست به آب رسانیدن-به دستشویی رفتن-به توالت رفتن

پاره وقت-کسی که تنها بخشی از روز یا هفته را کار می کتد

بریز و بپاش-دم و دستگاه-خرج بسیار

خاله قدومه-نگا. خاله سوسکه

بسیار دلواپس و نگران بودن

اَنَک کردن(تحقیر کردن، خجالت دادن)

دور اندیشی-پایان نگری-عاقبت اندیشی

دق-غصه و ناراحتی-نوعی بیماری روحی که بیمار را رنجور می کند و از بین می برد

جارچی گری کردن-دهن لقی کردن-خبری را منتشر کردن