کاملترین مجموعه فرهنگ لغت خودمونی قسمت پانزدهم

خرجی دادن-دادن پول لازم برای گذران روزانه
دهن خود را آب کشیدن-دهان خود را طاهر کردن-استغفار کردن

ای والله گفتن-به برتری کسی بر خود اقرار کردن

پادویی کردن-فرمان برداری از استادان در مورد کارهای سرپایی-فراهم آوردن مقدمات

حبه ی انگور-دانه ی انگور

چوب بست-داربست چوبی-چوب بندی

چِککی-فوری-به سرعت

خم به ابرو نیاوردن-رنجی را تحمل کردن

دندانه دندانه-دارای برجستگی ها و بریدگی هایی در کناره

خوابیدن-خراب شدن-فرو ریختن

تپیدن-به زور و با پر رویی وارد جایی شدن

 

الف-قاچ خربزه و از این قبیل-بچه‌ی کوچک-سیخ-راست

پشت کار داشتن-داشتن نیرویی که انسان را به پایان دادن کار وا می دارد

پر و بال-امکان-فرصت

تا-لنگه-همتا

از ته دل(از سر صدق و صفا)

به پای کسی زحمت کشیدن-برای کسی زحمت کشیدن

امن و امان-بدون بیم و هراس

آب برداشتن-هدف دیگری در پس کاری وجود داشتن

دو پهلو-دارای ابهام-کنایه دار

رقصیدن توی تاریکی-بی موقع یا بدون اطلاع کاری را انجام دادن

خانه آبادان-عبارتی به عنوان سپاس

تنگ بودن قافیه-مشکل بودن کار

رگ زدن-بریدن شریان برای کشتن کسی

شناکردن (بیشتر به قصد تفریح و بازی)

پارسنگ برداشتن عقل کسی-خل بودن-دیوانه بودن

تیپا خوردن-رانده شدن

شعله‌ی آتش

دررفتگی-حالت در رفته-از بند بیرون آمدن استخوان

از شیر گرفتن-به دوره‌ی نوزادی پایان دادن

در کوزه گذاشتن و آبش را خوردن-بی ارزش و بی اعتبار دانستن
دیم کاری-کشاورزی دیم

رک گویی-صاف و پوست کنده حرف زدن

چفت و بست نداشتن دهن-راز نگهدار نبودن

دوری و دوستی-دوری برای دوام و پایداری دوستی لازم است

حاملگی-آبستنی

اُمُل-عقب‌افتاده-قدیمی

 
دست فروشی-شغل دست فروش

چی-چه-چیز

خانه خراب کردن-بدبخت کردن-بی چیز کردن

تخته کردن-تعطیل کردن-بستن-از رونق و اعتبار انداختن

چرکوندی-لکه دار کثیف

با خدا-خداشناس-مومن

دلچرک-ناخوشایند-دارای اکراه

اشتر گربه-چیزهای نامتناسب با هم

دُم عَلم کردن-اظهار وجود کردن-حالت تعرض به خود گرفتن

این و آن را دیدن(برای انجام کاری از همه کمک گرفتن)

حساب کسی را رسیدن-از کسی انتقام گرفتن-کار کسی را ساختن

تو بحر چیزی رفتن-در چیزی دقیق شدن-سخت متوجه ی چیزی شدن

تنوره-دودکش-آتشخانه ی سماور و مانند آن

افتادن بچه(سقط شدن جنین)

آبِ سیاه(نیمه کوری)

آبکش کردن(سوراخ سوراخ کردن)

خون گرفته ی کسی بودن-در برابر کسی مسئول بودن

رو آب انداختن-فاش کردن-آشکار کردن

پشت چیزی گذاشتن-با پشتکار دنبال چیزی رفتن-کاری را با اراده ی محکم دنبال کردن

رشوه گیر-رشوه خوار

چشمک زدن-بر هم زدن چشم به قصد ایما و اشاره

دسته-جمعیت سینه زن

دور و دراز-فراخ و وسیع

چینی بند زدن-کاسه دوختن-به هم چسباندن تکه های ظروف شکسته

جاکش-پا انداز-دلال محبت

ریسمان را طناب کردن-یک کلاغ چهل کلاغ کردن-اغراق کردن

چشم زهره رفتن-با خشم نگاه کردن

ته نشست-رسوب

دیر کردن-تاخیر کردن

آواز خر در چمن-آواز ناخوش و گوش‌خراش

حریم گرفتن-از کسی پروا داشتن-احترام کسی را نگه داشتن

ار زبان کسی-از قول کسی

حاضر و غایب کردن-خواندن نام افراد برای تعیین حاضران و غایبان

آب چشم گرفتن-ترسانیدن-به گریه انداختن

تنگاتنگ-بسیار نزدیک به هم-بدون فاصله

 

اجل معلق-مرگ ناگهانی

جواب کردن-به کار کسی پایان دادن-از کار اخراج کردن

خالی خالی-بدون چیز دیگری

اما توی کار آوردن(شک و تردید درست کردن، اشکال‌تراشی کردن)

چرخ کردن-دوختن با چرخ خیاطی-خرد کردن گوشت با چرخ گوشتی

جای کلاه سر آوردن-آن قدر ضعیف کش بودن که که اگر از او کلاه کسی را بخواهند سر او را به درگاه برد

تا خرخره زیر قرض بودن-وام بسیار داشتن

 

دستی به سر و صورت کشیدن-خود را مرتب کردن-آرایش کردن

زور گو-کسی که خواست های خود را تحمیل می کند

خِر کسی را چسبیدن-گریبان کسی را گرفتن و چیزی از او طلب کردن

از صدقۀ سرِ(از عنایت و لطفِ)

زمین گذاشتن سر-مردن

به کوری چشم کسی-بر خلاف میل کسی

جار و جنجال-داد و فریاد-نزاع و کشمکش

ذلیل‌شده

پدر زن سلام-نخستین دیدار داماد در خانه پدر زن

زیر و بالا گفتن-دشنام های زشت به کسی دادن

استخوان‌بزرگ-شخص دارای اصل و نسب

آب کردن(جنس نامرغوب را فروختن)

آب تاختن(پیشاب کردن)

 

خواب آلود-آن که کاملن بیدار نشده است

تنوره زدن-چرخ زدن و گرد شدن

خِر-حنجره-گلو

خم شدن-دولا شدن

پاتیل در رفته-پیر و شکسته

دل فرو ریختن-سخت وحشت کردن-بسیار ترسیدن

رو شور-سفیداب

زیر لبی-زیر زبانی

دست را بند کردن-به کاری مشغول کردن

از زور پسی به گربه آقا عمو گفتن(با دشمنی که دفع آن نمی‌توان، مدارا کردن)

حمام زنانه-جای پر سر و صدا و شلوغ

چار چنگولی-سفت و محکم-با دست ها و پا ها

از بیخ عرب بودن-یکسره منکر شدن-به‌کلی زیر چیزی زدن

دوام کردن-دوام آوردن

بُر زدن-مخلوط کردن ورق های بازی

آب (ها) از آسیاب افتادن(فرو نشستن هیاهو، از یاد رفتن ماجرا)

تک مضراب زدن-سخن ناموافق و ناهنجار گفتن

چوب تو ماتحت کسی کردن-نگا. چوب به آستین کسی کردن

برای فاطی تنبان نشدن-بدرد نخوردن-قانع کننده نبودن-فایده نداشتن

تیز بزی-فورن-بی درنگ
بی برو برگرد-بدون تردید-بی چون و چرا

چم و خم-آداب و رسوم-فن-ناز و عشوه

 

دست شستن از چیزی-از چیزی دست کشیدن-از داشتن چیزی ناامید شدن

چشم پوشیدن از چیزی-صرف نظر کردن از چیزی

انگشت در سوراخ مار کردن(دانسته خود را هلاک کردن)

از خجالت کسی در آمدن-محبت کسی را جبران کردن

زبان نفهم-کودن-بی شعور

بند و بار-قید های اجتماعی-آداب زندگی

تخم دو زرده-چیز بسیار عزیز و گرامی

استخوان‌دار-محکم-بااراده

زنگ-زمان آموزش درس یا فاصله ی میان دو درس در مدرسه

خوردن بلا به جان-اصابت بلا با جان

حالی کردن-فهماندن

پشکل-سرگین حیوانات اهلی

تنگاب آمدن-به جان آمدن

دون-برنج خوب نپخته-دانه هایی که به پرندگان می دهند

زخم و زیلی-خونین و مالین-پر زخم

دیزی-ظرفی سفالی یا فلزی که در آن آبگوشت می پزند-آبگوشت

تکه ی کسی بودن-مناسب کسی بودن

اول چلچلی(تازه به چهل سالگی رسیدن (اول بلوغ و خوشی))

برای هفت پشت کسی کافی بودن-از تحمل کسی خارج بودن-بسیار زیاد بودن

چهاردیواری اختیاری-هر کس در میان چهار دیوار خانه اش آزاد است

انداختن توی هچل(دچار دردسر و ناراحتی کردن)

دختر خانم-خطابی احترام آمیز برای دختران

برادر زن-برادرِ زن هر مرد

چوچوله باز-زنباره-دوست دار زنان بدکاره

ترک نشاندن-پشت سر نشاندن کسی

تو کَت کسی نرفتن-زیر بار نرفتن-نپذیرفتن

ریزه پیزه-کوچک اندام-ریز نقش

چاشته بندی-ته بندی

پیچ خوردن-در خلاف جهت-حرکت کردن-پیچانده شدن استخوان

آستین تر داشتن-بسیار گریه کردن

از حساب پرت بودن-در اشتباه بودن

دنده کج-کج خلق-یکدنده

دور از جناب ب-لانسبت

به حساب آوردن کسی-برای کسی اهمیت قائل شدن-دخالت دادن کسی

بیلاخ نشان دادن-حرف طرف را باور نکردن-شیشکی بستن

بامب-توسری

ابرو زدن-رضا دادن-اشاره کردن

جوخه-کوچک ترین یگان نظامی شامل هشت نفر

چشم انداختن-نگاه کردن

دزد زده-سرقت شده

اختلاط کردن-بی‌هدف از این در و آن در گفت‌وگو کردن

تاب دادن-سرخ کردن در روغن-پیچیدن-خم کردن

رژیم داشتن-برابر دستور پزشک غذا خوردن-برخی غذاها را نخوردن

خوش آب و هوا-معتدل-کنایه از جایی که در آن وسایل خوشی فراهم باشد

زه زده-از میدان در رفته-وارفته-بی حال

پدر کشتگی-دشمنی شدید-کینه

پشت بند-به دنبال-در ادامه-چیزی که پس از چیز دیگری بنوشند یا بخورند

بیخ پیداکردن کار-گره افتادن در کار-دشوار شدن کار

چته ؟-تو را چه می شود ؟

 

زیر و زبر گذاشتن-حرکت گذاشتن برای حروف-اِعراب

آب آتش مزاج-می سرخ

آب‌زیرکاه(حیله گر، فتنه انگیز، دو رو)

زنگ-زمان آموزش درس یا فاصله ی میان دو درس در مدرسه

آتش‌پا(فرز و چالاک، بی قرار)

تازه-اکنون-پس از این همه حرف

خوش منظره-خوش نما-زیبا

آروغ بی‌جا زدن-نابه‌جا سخن‌گفتن-نسنجیده کاری کردن

جز و وز-اظهار عجز و ناراحتی-شرح غم و اندوه-صدای سوختن چیزی

زدُ وازد-زیر و رو کردن کالا و سوا کردن نوع به تر

رو دست زدن-فریب دادن-خام کردن

جغور بغور-جگر و دل و قلوه ی گاو یا گوسفند که خرد کرده و با پیاز در روغن سرخ کنند

راه دادن-باز کردن راه عبور-کنار رفتن از سر راه-اجازه ی ورود دادن-رضایت دادن به عمل جنسی

خیط شدن-نگا. خیت شدن

اَکه ننه-آدم آب‌زیرکاه

دُم کسی را توی بشقاب گذاشتن-به طنز کسی را محترم شمردن

بکن نکن-امر و نهی

پاکاری-شغل پاکار

بی نماز شدن-گرفتار عادت ماهانه شدن

تمدن-شهری گری- مجازن: تربیت و ادب

زیر آب کسی را زدن-با اسباب چینی و توطئه سبب خلع مقام کسی شدن

زپرتی-چیز یا شخص ناتوان-زوار در رفته-بی زور

بیعار-کسی که شرم و ننگ نمی شناسد و از سرزنش شرمنده نمی شود

آسمان (و) ریسمان(حرف‌های بی‌ربط و صد تا یک قاز)

پریدن خواب از سر کسی-خواب نیامدن-هرچند وقت خواب باشد

چوب حراج چیزی را زدن-در برابر تاراج و غارت قرار دادن

الحق و الانصاف(انصافن، حقن)

پَپِه-بی عرضه-پخمه-بی سر و زبان-خجالتی-ترسو

از زمین سبز شدن(ناگهان و بی‌خبر پدیدار شدن، به‌طور غیرمنتظره حاضر شدن)

زیر لب خندیدن-تبسم کردن

رشوه خواری-دریافت دستمزد برای انجام کاری ناروا و غیرقانونی

پا به پا کردن-مردد بودن-درنگ کردن

زدن به هر دری-برای رسیدن به مقصود به هر جا و هر کسی متوسل شدن

آب نخوردن چشم(امید نداشتن)

آفتابه برداشتن(دست به آب رساندن، پابرهنه وسط حرف کسی دویدن)

آبِ دندان(حریف ساده)

خوش سلیقه-خوش ذوق-نیکو طبع

به تور زدن- به تور انداختن

ابرو انداختن-ابرو آمدن

رنجیده شدن-آزرده خاطر شدن-آزرده دل شدن

 
زیر گذر-راهی زیرزمینی برای پیاده ها که پیاده رو این سوی خیابان را به آن سو پیوند می دهد

دل کسی تاقچه نداشتن-بی نهایت رک و صریح بودن

پیش بینی کردن کار یا شخصی

پا به ماه-آبستنی که در ماه آخر خود است

چاق کردن دنده-به دنده گذاشتن اتوموبیل

رد کردن-برگردانیدن-پس دادن-رفوزه کردن-از سر باز کردن-پنهانی دادن-پنهانی عبور دادن

خبر-گزارش رویداد

ُک-ت منقار مرغ-تیزی سر چیزی

د ِ-حرفی برای بیان مداومت

تکان خوردن-ناگهان ترسیدن-جاخوردن-از جا حرکت کردن
دوا شور-شستن فرش با نوعی دوای جلا دهنده

جیب کسی را زدن-محتوای جیب کسی را ربودن

زبانی-شفاهی

تسمه ای-آدم لاغر و باریک ولی نیرومند

در هم-به هم آمیخته-سوا نکرده

حرام و حرس-ریخت و پاش

چینی بند زدن-کاسه دوختن-به هم چسباندن تکه های ظروف شکسته

حالا نه و کی-از دست ندادن فرصت-غنیمت شمردن فرصت

بر و بیا داشتن-رفت و آمد بسیار داشتن-دم و دستگاه داشتن

پر نفس-پر چانه-پر حرف-کسی که در دویدن نفسش دیر تنگ شود

آفتاب به آفتاب-هر روز

بند و بساط-اسباب مختصر زندگی

آواز خر در چمن-آواز ناخوش و گوش‌خراش

چوبه ی دار-تیری که محکوم به مرگ را از آن می آویزند

در لاک خود فرو رفتن-کاری به کار دیگران نداشتن

دلگرمی-اطمینان خاطر-امیدواری

 

حواس پرتی-پریشان حواسی-فراموش کاری

آفتاب از مغرب درآمدن-روز قیامت-رویدادی شگرف پیش آمدن

حرص کسی را درآوردن-کسی را خشمگین کردن

زیر سبیلی در کردن-زیر سبیل در کردن

جوراجور-دارای انواع گوناگون

زبان گرفتن-لکنت زبان-از حالات و گفتار مرده یاد کردن و دیگران را گریاندن

جا افتاده-آدم متین و با تجربه

دستی-به عمد-از روی تعمد

دست کسی آمدن-آگاهی پیدا کردن-فهمیدن-بو بردن

 
خاک آلود-آلوده به گرد و غبار و خاک

خاله گردن دراز-شتر-آدم فضول که در هر کاری سرک می کشد

آلاف و الوف(مال و ثروت، جاه و مقام)

اختلاط کردن(بی‌هدف از این در و آن در گفت‌وگو کردن)

آقایی فرمودن(لطف کردن، محبت کردن)

آفتاب از مغرب درآمدن-روز قیامت-رویدادی شگرف پیش آمدن

چارقد-روسری زنانه

زردی کشیدن-تحمل کردن-سختی دیدن-انتظار کشیدن

زدن نفوس بد-گفته ی کسی را به فال بد گرفتن-فال زدن

انگشت در سوراخ مار کردن-دانسته خود را هلاک کردن

باج سبیل-چیزی که به ناحق به اشخاص قلدر و مقتدر باید داد

چادر شب-پارچه ای که رختخواب را در آن می پیچند

آلکلی-معتاد به الکل
 

حمامک مورچه داره-کنایه از تردید و دو دلی

آشنایی به روشنایی انداختن-پس از مدت‌ها تصادفی آشنایی را دیدن

دست به سر کردن کسی-کسی را به بهانه ای برای انجام کاری بیرون فرستادن-کسی را رد کردن

دَرَ ک-در کوچک-برای نشان دادن بی اعتنایی نسبت به رویدادی بد به کار می رود

خیره-بی شرم-پر رو

جاکن کردن-به حرکت درآوردن-کسی را از مقامی دور کردن

بیا بیا- برو برو

چار چار کردن-داد و فریاد راه انداختن

چشم پوشیدن از چیزی-صرف نظر کردن از چیزی

دو زاری کسی افتادن-به اشارات و کنایات پی بردن

به عرب و عجمی بند نبودن-هیچ پشت و پناهی نداشتن

روز مبادا-روز سختی و پریشانی

 
خوش معامله-خوش حساب-کسی که آلت تناسلی قوی دارد

پس پسکی-حالت کسی که رو به عقب گام برمی دارد

خایه قوچی-نوعی شیشه ی کوچک بیضی شکل

 

به پیسی افتادن-دار و ندار خود را از دست دادن-فقیر و بیچاره شدن

آتشِ تر(شراب، لب معشوق)

پوزخند-تبسمی از روی تحقیر و استهزاء

آفتابه گرفتن(آفتابه برداشتن)

خارج از حد-بیش از اندازه

زلف-موهای جلو سر و بناگوش

خراب-از کار افتاده-دارای اختلال-فاسد-منحرف اخلاقی

خالی خالی-بدون چیز دیگری

دست خوش !-آفرین

چله ی بزرگ-چهل روز میان هفتم دی ماه و شانزدهم بهمن

پشه را در هوا نعل زدن-در تیراندازی بسیار ورزیده بودن-بسیار زرنگ و فرصت طلب بودن

پس افتادن-عقب افتادن اجاره و مانند آن-بهم خوردن حال کسی در نتیجه ی ترس

دمامه-زن خشن-زن بی حیا و پاچه ورمالیده-آپارتی

پرداخت کردن-صیقل دادن-جلا دادن

آغ و داغ(سخت مشتاق و شیفته)

در قوطی هیچ عطاری یافت نشدن-به کلی نایاب بودن

رنگ کردن کسی-گول زدن-فریب دادن کسی

برای کسی آش پختن که یک وجب روغن داشته باشد-زمینه ی تنبیه و گوشمالی برای کسی آماده کردن

زیر جلی-پنهانی-آهسته

تریت- تلیت

زناشویی-ازدواج-همسر اختیار کردن

انگشت به دندان گزیدن(متحیر شدن، حسرت خوردن)

راستی راستی-حقیقتن-واقعن

دست زیر بال کسی کردن-کسی را یاری کردن

پر عائله-کسی که اهل و عیال بسیار دارد

تاریک خانه-اتاق تاریک برای ظهور و چاپ فیلم

تو هفت آسمان یک ستاره نداشتن-در نهایت فقر و تنگدستی بودن

آفتاب‌نشین کردن کسی(کسی را از هستی ساقط کردن، خانه‌خراب کردن)

آتو(بهانه، دستاویز، نقطه‌ضعف)

اگشت توی شیر زدن و مایه گرفتن برای کسی-برای کسی نقشه کشیدن-از کسی بد گفتن

دکان کسی را تخته کردن-کسب کسی را از رونق انداختن-دست کسی را از چیزی کوتاه کردن

اگر بمیری هم-به‌هیچوجه-هرگز

اُس و فُس(اصل، مایه، چهارستون بدن)

انگشت‌نگاری(ثبت کردن اثر خطوط روی انگشتان برای شناسایی در آینده)

پنجول-پنجه ی گربه و مانند آن

بازارچه-گذرگاه سرپوشیده با چند مغازه و دکان

پشت دستی-ضربه ای به عنوان تنبیه به پشت دست بچه

زن ِ سفری-زن فاسد و بی عفت

پیر شَوی-عمرت دراز باد

دامنگیر کسی بودن-کسی را گرفتار کردن

تازه کار-کم تجربه-مبتدی-ناشی

جا نیاوردن-کسی را نشناختن

پیاده-کنایه از آدم کم مایه و بی تجربه

جاری-زن برادر شوهر

خوار و ضعیف-نحیف-ناتوان

تصدق کسی رفتن- تصدق شدن کسی را

ادب کردن(با تنبیه آموختن، آدم کردن)
چار دیواری-خانه

دبور-بی سر و پا-لات-ولگرد-آسمان جل

چپاندن-چیزی را به زور و فشار در چیز دیگری جا دادن-تپاندن

پنجول زدن-با ناخن های دست روی تن کسی را خراش دادن

ای والله گفتن-به برتری کسی بر خود اقرار کردن

آهوی مانده گرفتن-بی‌انصافی کردن-عاجزکشی کردن

از زور پسی(از روی ناچاری، اجبارن)

چادر درانی-جلوگیری از رفتن زن مهمان

دست شما درد نکند-از شما سپاس گزارم

به حق چیزهای ندیده و نشنیده-پس از شنیدن حرفی یا دیدن چیزی تعجب آور می گویند

چای صاف کن-وسیله ای نوردار برای صاف کردن چای به هنگام ریختن به استکان یا فنجان

دفتر کل-دفتری که در آن انواع کلیه معاملات و خلاصه ی هر کدام را در آن وارد می کنند

چس گره زدن-نهایت خست به خرج دادن
ابرو فراخی-خوشدلی-گشاده‌رویی

خودشیرینی-خوش رقصی-خود را صمیمی وانمود کردن

تو خیک کسی فرو رفتن-کلاه سر کسی گذاشتن-به کسی قالب کردن

از آب گل آلود ماهی گرفتن-از اوضاع درهم و آشفته بهره گرفتن

تک و تنها-یکه و تنها-به تنهایی

پیاده کردن-انجام دادن-تحقق بخشیدن-از هم باز کردن
در پوست نگنجیدن از خوش حالی-از شادی سر از پا نشناختن-بسیار شاد بودن

چله داری کردن-مراسم عزای چهلم کسی را به پا داشتن

آدم-نوکر

انگشت به دهان نهادن(متحیر ماندن)

خدا به رد-در پناه خدا

چهار پادار-کسی که حیوانات باربر دارد و با آن ها کار می کند

 

تحویل سال-سال گردش-لحظه ی وارد شدن به سال نو

دو پهلو-دارای ابهام-کنایه دار

دلگرم-علاقه مند-مشتاق

تیپا خوردن-رانده شدن

بچه ننه-بچه ی لوس و نازک نارنجی

جِرم-ته نشست هر چیز-آن چه از دود چسبنده بماند

چهار چوب ملا حیدر-جای تنگ و ناراحت کننده

رم دادن-رماندن-فراری دادن

 

خواب و خوراک-خورد و خواب

جد و آباد-آبا و اجداد-پدر و پدر بزرگان

جیب کسی سوراخ بودن-ولخرج بودن-غالبن پولی در جیب نداشتن

پوست کندن-سخت تنبیه کردن

جا نیاوردن-کسی را نشناختن

زیر پای کسی را خالی کردن-زیر پای کسی را جارو کردن

استخوان ترکاندن-رشد ناگهانی اندام پس از رسیدن به سن بلوغ

بی خودی-بی دلیل-بی جهت
پیش زدن-جلو زدن-سبقت گرفتن

آش دهن‌سوز-هر چیز مطلوب و پسندیده

دلپخت-پختن مغر چیزی

خروار-کنایه از مقدار زیاد

به هم زدن حال-موجب بالا آوردن شدن

آلاف و الوف-مال و ثروت-جاه و مقام

اهل هیچ فرقه‌ای نبودن(به کارها و چیزهایی که ناباب شمرده می‌شوند معتاد نبودن)

 

زیر جامه-زیر شلواری

چِخ کردن-راندن سگ

اوستا چسک-فضول و مزاحم-سرخر

بار خود را زمین گذاشتن-زایمان کردن

این نوشته را هم از دست ندهید :
مجید خراطها بهتر بشناسیم

ریسه رفتن-احتیار از دست دادن و پیچیدن نفس در گلو بر اثر خنده یا تاثر

دامب و دومب-آوای ضرب و تنبک

آب به آب شدن(تغییر آب و هوا دادن، بهبود یافتن به سبب سفر)

خرکاری-پرکاری-مفت کاری

پُر کار-فعال-با پشتکار

حمام زنانه-جای پر سر و صدا و شلوغ

دو تا شدن-خم شدن-دو لا شدن

آبدوغ خیاری-بی ارزش-بی اعتبار

جان به لب رسانیدن-صبر و طاقت کسی را تمام کردن

زدن به تخته-برای جلوگیری از چشم زخم و برای تعریف و تشویق گفته می شود
استغفرالله(خدا نکند، خدای نکرده، هرگز)
رد شدن-مردود شدن-پذیرفته نشدن

جنب و جوش-فعالیت-کوشش و تقلا

خبر چین-سخن چین-جاسوس

زدن به سر کسی-ناگهان فکری به سر کسی آمدن-عقل خود را از دست دادن

تفنگ دار-جنگنده ی مسلح به تفنگ

آقادایی را جنباندن-حرکتی به خود دادن

ابرو تنگ کردن-ناز و غمزه نمودن-افاده و بی‌اعتنایی کردن

بیرق کسی نخوابیدن-همواره کامروا بودن-پایدار بودن دولت و شکوه

آفتابی شدن-پیدا و آشکار شدن-بیرون زدن آب قنات

جن زدگی-دیوانه شدن-از حال طبیعی خارج شدن

زغال اخته-میوه ای از زیتون کوچک تر و ترش مزه

زار زدن لباس به تن-ناجور و نامناسب بودن لباس

تکلیف شدن-به سن بلوغ رسیدن

پس پسکی-حالت کسی که رو به عقب گام برمی دارد

 

آفتاب‌نشین کردن کسی-کسی را از هستی ساقط کردن-خانه‌خراب کردن

دار-داربست قالی-چوبه ی اعدام

تو دوزی-دوختن از درون

پول بالای چیزی دادن-پول دادن و چیزی را خریدن

آتش زیر پا داشتن(بی‌قرار بودن)

رو به رو کردن-در برابر هم وادار به اظهار عقیده کردن

دل کسی تاقچه نداشتن-بی نهایت رک و صریح بودن

پی جوری کردن-پی جویی کردن-دنبال نمودن

پس دادن درس-پاسخ دادن به پرسش های درسی

به رخ کشیدن-به چشم آوردن-یادآوری کردن

پهن شدن آفتاب-روز شدن

خیارک-ورم و آماسی که در کش ران و بغل پیدا شود

خاله سوسکه-دختران خردسالی که ادای زنان بزرگسال را درمی آورند

زنگ زدن-ترکیب شدن آهن با اکسیژن هوا-فرسوده شدن-بی مصرف شدن

پَک و پوزه-ریخت و قیافه-شکل ظاهر

آسمان را سِیر کردن(سخت خوشنود بودن، لذت بسیار بردن)

خانه خراب-بدبخت شده-بی چیز شده-زیان دیده

از این شاخ به آن شاخ پریدن-دائمن از موضوع منحرف شدن و به مطالب فرعی پرداختن

تیر کردن-نشان کردن

روی شکم سیری-بدون تعهد-از سر بی خیالی

دست کسی افتادن-گیر کسی افتادن

خاله خواب رفته-آدم شل و بی حال و وارفته

 
در تاریکی روشنایی را پاییدن-به طور نهانی مراقب کسی یا چیزی بودن

ابنه‌ای(کسی که با شوخی‌های زشت و حرکات جلف وسیله‌ی آزار خود را فراهم می‌آورد)

چسونه-پست و نالایق-دشنامی برای تحقیر

زُل زدن-خیره نگاه کردن

خرد و خمیر شدن-بسیار خسته شدن-له و لورده شدن
دایی اوغلی-پسر دایی

آخر و عاقبت(نتیجه‌ی خوب)

دست دوم-کار کرده-مستعمل
ریزه کار-باریک بین-دقیق-زیرک
پایین ریختن دل-به شدت ترسیدن-زهره ترک شدن

پشت سر کسی حرف زدن-در غیاب کسی از او بد گفتن

از سرما چاقو دسته کردن-به پهلو دراز کشیدن و زانوها را روی شکم جمع کردن و دست‌ها را میان پاها فرو بردن

پوز زدن-دهان زدن

 

از ته ریش گذشتن(فریب دادن)

دست بردن در چیزی-چیزی را تغییر دادن

 

جوان مرگ شدن-در جوانی مردن

چندش-لرزش ناگهانی بدن-حالت نامطبوع

پا نوشت-زیر نویس-آن چه که در پایین صفحه می نویسند

حقه باز-شعبده باز-تر دست-مکار

افسار کسی را شل کردن(به کسی آزادی کمی دادن)

ریش پروفسوری-ریشی که فقط روی چانه یلند شده است

بَرج-خرج های خارج از خانه

چشم و گوش باز-کسی که همه چیز را می فهمد-آگاه و با تجربه
جیز گر-ربا خوار-کسی که از دیگران برای دادن مکان غیرقانونی پول می گیرد

با آب و تاب-با شرح و تفصیل

جِر آمدن-اوقات تلخ شدن-زیر مقررات بازی زدن

چل و چو افتادن-شایعه در دهان مردم افتادن

رب و رسول را یاد کردن-به حد مرگ رسیدن

پر زور بودن سمبه-زیاد بودن فشار

آش نذری(آشی که به نیت برآورده شدن دعایی بپزند)

چاشت یک بنگی-خوردنی کم با پول اندک

 

تفنگ شکاری-تفنگ ویژه ی شکار

چس گرگی پا شدن-صبح زود برخاستن

آمد نیامد داشتن(روی دادن واقعه‌ای که احتمال فرخنده و نحس‌بودن هر دو در آن هست)
دور و بر-اطراف-پیرامون

تیر مالی-لاغر-باریک-ضعیف-دختر بلند بالا

دیوار به دیوار-بی فاصله-به هم چسبیده

اُزگل-بی‌سروپا-کم شعور و بی‌شخصیت

چله داری-عزاداری در روز چهلم مرگ کسی

بابا ننه دار-خانواده دار-اصیل-صاحب نام و نشان

حرفشان شدن-مشاجره ی لفظی پیدا کردن-اختلاف پیداکردن بر سر چیزی

دست انداختن-ریشخند کردن-مسخره کردن

زیادی حرف زدن-سخنان خارج از موضوع یا بیرون از صلاحیت گفتن-وراجی کردن

دلچرکی-ناخوشایندی-اکراه

دماغ چاق بودن-سر حال بودن-تندرست بودن

 

بی تفاوت-بی اعتنا

خوشی زیر دل کسی زدن-به بخت خود پشت کردن-موقعیت خوب را با ندانم کاری از دست دادن

پاشنه ی در-چارچوب در که لولا دارد و در روی آن می چرخد

دست داشتن-توانایی داشتن-وارد بودن

اجل‌برگشته-کسی که مرگ به‌سراغش آمده

بستن به ریش کسی-زنی را به مردی انداختن-با فریب کسی را به کاری واداشتن

خِس خِس-صدای تنفس کسی که نفس تنگی دارد

جوال رفتن با کسی-با کسی درافتادن

تخم چشم-مردمک چشم

آبی از کسی گرم نشدن(بهره‌ای از کسی نبردن)

پایانه-ترمینال-نقطه ای که یک داده وارد دستگاه می شود و یا از آن خارج می شود

خود را به نفهمی زدن-تظاهر به نفهمیدن کردن

پس کشیدن-به عقب کشیدن

 

زبان بسته-برای تحقیر به آدم های بی عرضه یا کم آزار گفته می شود

خر گرفتن کسی-کسی را احمق حساب کردن

از بی‌کفنی زنده بودن(بی‌نهایت فقیر و نیازمند بودن)

 

بامبول در آوردن-حقه و کلک زدن

چَپَری بی-درنگ-به سرعت

دل آب شدن برای چیزی-بسیار مشتاق چیزی شدن

دله بازی-رفتار آدم دله

خوش غیرتی-زیاده غیرت نشان دادن-به طنز یعنی بی غیرتی کردن

 

تک پا-زمان کوتاه-در فرصتی بسیار اندک

زبان به دهان نگرفتن-پیوسته گریه کردن-آرام نگرفتن

بانی خیر-نیکوکار-کسی که اثر خیر از خود بجا گذاشته است

زن و بچه دار-کسی که زن و فرزند دارد

حلوا خور-مرده خور-کسی که همیشه برای خوردن به مجالس ترحیم می رود

 

چاخان بازی-حقه بازی-چرب زبانی-دروغ بافی

از آب درآمدن(نتیجه دادن، تربیت شدن، روشن شدن حقیقت)

آمد کردن-رخ‌دادن واقعه‌ای خجسته

دوا قرمز-پرمنگنات

ازدست‌رفته(عاشق)

باد گرفتن-مغرور شدن

 

از جلوی کسی در آمدن(در برابر کسی مقاومت کردن)

 

چشم زخم-اثر بد از نگاه یا کلام-آسیب اندک

حلوا حلوا کردن-نهایت احترام و حق شناسی را کردن

پوست خربزه زیر پای کسی انداختن-کسی را به دردسر انداختن

باد رها کردن-رها کردن باد شکم-تیز در کردن

آیَم سایَم-گاه‌کاهی

به سر دویدن- با سر رفتن

بادبادک-مرغ کاغذی-اسباب بازی کودکان که به هوا می کنند

دو دستی-با هر دو دست

دزد سر گردنه-کاسب نادرست و گران فروش

 

از دست برآمدن(ممکن و شدنی بودن، از عهده بر آمدن)

چشم پوشیدن از چیزی-صرف نظر کردن از چیزی

پِخ-صدایی برای ترسانیدن کسی

ددر برو-نانجیب-زن بدکاره

به راه انداختن-راه انداختن-به کار انداختن

آفتابه‌آب‌کن-پست ترین نوکر

آکله فرنگی-سیفلیس

زابرا-از خواب پریده-بد خواب-عصبی

از آب گل آلود ماهی گرفتن(از اوضاع درهم و آشفته بهره گرفتن)

بار کسی نبودن-شعور و آگاهی نداشتن

جن زده-دیوانه
زحمت کش-کارگر-پیشه ور

بازار گرمی کردن-تعریف کردن از کالا برای فروختن آن

تخم چیزی را برانداختن-ریشه کن ساختن

حق کسی را کف دست کسی گذاشتن-کسی را به سزای کار خود رساندن

دوره گرد-غیر ثابت-دست فروش

خوره-جذام-آکله
از پاشنه در آوردن-به هر گوشه و کنار سر کشیدن
با کاره-کسی که هر کاری از او ساخته است

چرچر کردن-از ثروت بادآورده ای روزگار گذراندن

با کله-دانا-چیز فهم-خردمند

جشن گرفتن-سور بر پا کردن

برو برو-اوج خوش بیاری و کامکاری

رعایت کردن-نگاه داشتن حق کسی

پای خود را کنار کشیدن-دخالت نکردن

خرج رو دست کسی گذاشتن-کسی را در خرج انداختن

از چپ و راست(از همه سو، از همه جا)

آفتابه خرج لحیم(بیشتر بودن هزینه‌ی تعمیر چیزی از بهای نو آن)

به دردسر انداختن کسی-کسی را به وضع دشواری دچار کردن

دَمکنی-پارچه ای کلفت که برای جلوگیری از بیرون رفت بخار و دم کشیدن برنج یا چای بر روی دیگ یا قوری می گذارند

در باغ سبز نشان دادن-وعده های فریبنده دادن-امید واهی برای کسی ایجاد کردن

پول چای دادن-انعام دادن

داغ-مصیبت-اندوه-سخت گرم-سوران

چهار دستی-فراوانی

دل و جگر چیزی را بیرون آوردن-چیزی را به هم ریختن-نامرتب و درهم و بر هم کردن

زیر سازی-ساختن قسمت زیرین جاده

زر زرو-بچه ای که زیاد عر می زند

آستین‌سرخود-هر چیزی که وسیله‌ی کاربردش همراهش است

آب پاکی روی دست کسی ریختن(کسی را کاملن ناامید کردن)

چُغُلی-سخن چینی-غیبت-شکایت

خرج راه-هزینه ی سفر

زیر کردن-کسی را زیر وسیله ی نقلیه گذاشتن که موجب آسیب یا مرگ او شود

خودنویس-قلمی که جوهرش را با خود دارد

ذلیل شده-خوار و زبون-دشنام و نفرینی که زنان به کودکان بسیار شیطان خود می دهند

از جگر گذشتن(نامردی کردن)

تشر زدن-سرزنش کردن با فریاد-توپیدن

دوا شور-شستن فرش با نوعی دوای جلا دهنده

پِت پِت-بالا و پایین رفتن شعله ی چراغ

به جا آوردن-شناختن

با هم خواندن-تطبیق کردن-هماهنگ بودن

آمد داشتن-فرخنده و میمون بودن

چشم و همچشمی-رقابت

چرب زبان-خوش سخن-چاپلوس

ریختن پشم و پیله ی کسی-از میان رفتن قدرت کسی-ضعیف شدن کسی

آدم مقوایی-بی‌اراده-کسی که هیچ‌کاری نمی‌کند

باهاس-باید-بایست

خشتک کسی را جر دادن-نگا. خشتک پاره کردن

انداختنی(جنس نامرغوب)

از پارو بالا رفتن پول-ثروت بسیار داشتن

دل کسی روی دل آدم بودن-درد دیگران را درک کردن-با دیگران غمخواری کردن

روی هم رفته-جمعن-بر روی هم

 

خفه کردن-آتشی را خاموش کردن-خاموش شدن موتور-با اصرار در کاری کسی را کسل کردن

خاکشیر یخ مال-خاکشیر که با یخ سایند تا حوب سرد شود و به بیمار دهند تا اسهالش قطع شود

زدن به چاک-در رفتن-جیم شدن

دوا شور کردن-شستن فرش با دوا

خود را سبک کردن-خود را حقیر کردن-دست به کاری پایین تز از شان خود زدن

خرد و خمیر شدن-بسیار خسته شدن-له و لورده شدن

دهل کسی را زدن-کسی را از کار برکنار کردن

چوب خط زدن-نشانه نهادن بر چوب خط

از حساب پرت بودن-در اشتباه بودن

از بز حرام‌زاده‌تر(سخت‌گریز و حیله‌گر)

زبان چرب و نرم داشتن-گفتار خوشایند و فریبنده داشتن

زیر چاق-حاضر-آماده

به آتش کسی سوختن-به مکافات خطای دیگری مجازات دیدن

پیاده بودن در کاری-در کاری ناشی و بی تجربه بودن

پیاله زدن-می نوشیدن

 

شماره ی نوشته : ٢- ۹ / ۷

جا دکمه-سوراخی که دکمه ی لباس در آن جا می گیرد

تو دهنی-ضربه ای که به دهان کسی بزنند-سخنی درشت در پاسخ کسی

از زیر بته عمل آمدن-خانواده و اصل و نسبی نداشتن

امن و امان(بدون بیم و هراس)

از چیزی (کسی) زده شدن(از چیزی (کسی) متنفر و بیزار شدن)

تلیت کردن-خیساندن نان در غذاهای آبکی

جغور بغور-جگر و دل و قلوه ی گاو یا گوسفند که خرد کرده و با پیاز در روغن سرخ کنند
استغفرالله(خدا نکند، خدای نکرده، هرگز)

خبرنگار-آن که برای روزنامه-مجله-یا رادیو و تلویزیون کسب خبر می کند

 

چشم چرانی-هرزه نگاهی-به رن و دختر مردم نگاه کردن

از نفس افتادن-بسیار خسته و مانده شدن

بد بیاری-بد شانسی-ناسازگاری بخت-چپلی

پِهِن پا زدن-بیکاره و ولگرد بودن

رنگ شدن-گول خوردن

 

زر زرو-بچه ای که زیاد عر می زند

پیه آوردن-چاق شدن

 
دختر دم بخت-دختری که هنگام شوهر کردن او رسیده باشد
بر گرده ی کسی سوار شدن-کسی را زیر فرمان خود آوردن
زیر زانویی-رشوه ی مختصر و نهانی

پلکیدن-در جایی رفت و آمد کردن-آهسته و آرام رفتن-ول گشتن

پشم ریختن-از میان رفتن توانایی و مقام

زبان باز کردن-توانایی گفتار پیدا کردن

خود را گرفتن-فخر فروختن-کبر و نخوت نشان دادن

تحویل سال-سال گردش-لحظه ی وارد شدن به سال نو

خوش پوش-شیک پوش-آن که همواره لباس تمیز و برازنده می پوشد

 
چادر-پوشش زنان مسلمان ایرانی که پارچه ای است نیم دایره که دنباله ی آن تا پشت پا می رسد

برادر دینی-هم کیش-هم مذهب

بار خود را بستن-از منبعی استفاده کردن و توانگر شدن

جگر-عزیز-عزیز دلم

باد به غبغب انداختن-تکبر کردن-خودخواهی نشان دادن

در چاه افتادن-فریب خوردن

جزوه دان-آن چه که دفترچه و کتابچه را در آن می گذارند

بخیه زدن-آجیده کردن-دوختن شکاف جامه یا تن

خردمرد کردن-ریزه ریزه کردن

دیوان بلخ-جای بی انصافی و ستم رانی

ارباب حجت-اهل منطق

داغ و درفش کردن-مجرمی را برای اقرار کردن داغ کردن

ز ِله شدن-به تنگ آمدن-عاجز شدن-به ستوه آمدن

در آمدن از آب-نتیجه دادن-تربیت شدن-روشن شدن حقیقت

جیز کردن-سوراندن به زبان کودکان

چیزی را به کسی زهرمار کردن-مانع از لذت بردن از چیزی شدن

بلا گردان-چیزی یا کسی که جلوی آسیب و زیان را می گیرد

دبوری-بی سر و پایی-ولگردی

زَوال-مست مست-لول

پهلوان پنبه-درشت اندام ولی بی زور-پهلولن دروغی

اَکه ننه-آدم آب‌زیرکاه

حرام کردن-تلف کردن-از میان بردن نتیجه و فایده

تسمه از گرده ی کسی کشیدن-کسی را به سود خود بی رحمانه به کار واداشتن

تاریخچه-تاریخ مختصر

دق مرگ-دق کش
توپیدن-پرخاش کردن-تشر زدن

حسابگر-کسی که در کارها سود و زیان خود را در نظر می گیرد

بزنگاه-نقطه ی ضعف-سر وقت-موقع حساس-زمان مناسب

پس پس رفتن-رو به عقب گام برداشتن

چرکمرد شدن-آن قدر چرک که با شستن هم چرک نرود

خورده برده-ملاخظه و پروا

 

چارچار زدن-بی حیایی کردن

ته ریش گذاشتن-کمی ریش بر صورت نگهداشتن

راست راستی-حقیقتن-واقعن

زحمت کشیدن-کار کردن

آخِی(صوتی برای تاثر یا شادی)

 
تنگ کسی افتادن-در مجاورت کسی قرار گرفتن

تِرمال کردن-خراب کاری کردن-کثافت کاری کردن-گُه مال کردن

زیاده روی کردن-اسراف کردن-افراط کردن

آدم دو قازی-شخص بی‌سروپای بی‌ارزش
زیر آب کسی را زدن-با اسباب چینی و توطئه سبب خلع مقام کسی شدن
اَنف کسی معیوب بودن-ابله بودن-خل بودن

حلال-زن یا شوهر

پاره وقت-کسی که تنها بخشی از روز یا هفته را کار می کتد

آتش بی‌باد(ظلم، می)

پیش کردن در-بستن در

پیراهن عثمان کردن-بهانه قرار دادن

چسی آمدن-به دروغ یا احمقانه به خود بالیدن-قمپز در کردن

جود-یهودی-حهود

دوره-مهمانی-زمانه

از سکه افتادن-ار رونق افتادن-از دست دادن زیبایی

آش شله‌قلمکار(بی‌نظم و قاعده)

استخوان‌بزرگ-شخص دارای اصل و نسب

دست انداختن به روی چیزی-چیزی زا غاصبانه تصرف کردن

جیغ زدن-فریاد کشیدن-داد زدن

 

خیز گرفتن-آماده ی حمله شدن-در نظر گرفتن مسافتی برای اطمینان از رسیدن به مقصد

دم و دود-مجلس گرم مهمانی-دود تریاک و شیره و سیگار و چپق

تن خواه گردان-پول نقدی که در موقع لزوم خرج هرینه های فوری می شود

رقصیدن به ساز کسی-تابع سلیقه و خواست کسی بودن-از خود اراده ای نداشتن و از دیگری تبعیت کردن

چاک خوردن-شکافته شدن-پاره شدن

جاده کشیدن-راه درست کردن

 

بازار شام-جای شلوغ و در هم و بر هم

پاپوش درست کردن-پرونده درست کردن- توطئه کردن

خواب به خواب شدن-خواب از سر پریدن-بدخواب شدن

آب شیراز(شراب)

آب شدن و به زمین فرو رفتن(دود شدن و به آسمان رفتن)
 

بابا بزرگ-پدر بزرگ

برداشتن-قبول کردن-اختیار کردن

رضایت دادن-در گذشتن از شکایت و دنبال کردن قضیه-قبول کردن

دُم بریده-زرنگ و ناقلا-بدجنس

پیر بی خواب-کسی که دیر یا کم بخوابد-کودک

رشوه خوار-کسی که برای انجام کاری ناروا دستمزد دریافت می کند

چپو شدن-غارت شدن

دل و روده ی چیزی را در آوردن-اجزای درون چیزی را به هم زدن و بیرون ریختن

چفت و بست نداشتن دهن-راز نگهدار نبودن

خنِس و فنِس-گرفتاری و ناراحتی
آلا گارسون(اصلاح موی سر زن به سبک موی پسران)

چاله-گودال کوچک-دردسر-اشکال

بار و بنه-وسایل سفر

آب شدن قند توی دل-لذت بسیار بردن

اجاق‌کور(نازا، بی فرزند)

حال کردن-لذت بردن

زبان درآوردن-آغاز سخن گفتن کودک

انگشت‌پیچ-نوعی گز رقیق

جا خوردن-یکه خوردن-تعجب زیاد کردن-غافلگیر شدن

الف شدن اسب(هر دو پا بلند کردن اسب)

پا خوردن-فریب خوردن

چارلا-چهار لا-چهار تو

دست فرمان-مهارت در رانندگی

خون کسی را حلال کردن-کسی را کشتن

جوراب شلواری-جوراب همراه با شلواری از همان جنس و چسبیده به آن

این پا آن پا کردن(دودل بودن، وقت تلف کردن)

چتری-به شکل نیم دایره-قوسی

روی زمین سفت نشاشیدن-به مقاومتی بر نخوردن

تاب-کجی چشم- طاقت و تحمل

حوصله ی کسی سر رفتن-خسته و کسل شدن-بی تاب شدن

زبان گز-چیز تند و تیز

از گل نازک‌تر به کسی نگفتن-با کسی سخت مهربان و پرمحبت رفتار کردن

بازجو-مامور تحقیق و بررسی پرونده

به دست و پای کسی افتادن-با التماس تقاضای ترحم کردن-نهایت خاکساری کردن

خیال باف-مالیخولیایی-کسی که همواره در عالم خیال به سر می برد و عملی نمی کند

آش نذری(آشی که به نیت برآورده شدن دعایی بپزند)

دست از سر کچل کسی بر نداشتن-کسی را به حال خود نگذاشتن

زلف گذاشتن-موی خود را بلند کردن

آینه‌ی دست-تیغ و خنجر

آماده‌باش-حالت آماده بودن برای رویارویی با خطر

تن زدن-سرپیچیدن-نپذیرفتن

 

چهارتا شدن چشم کسی-سخت تعجب کردن کسی-خیره ماندن از تعجب

دک و دهن-دک و پوز

زبان خود را گاز گرفتن-از گفتن سخن نا به جا پشیمان شدن-از سخن گفتن خودداری کردن

پیمانی-استخدام غیر رسمی

پیش خودمان بماند-به کسی مگو-نشنیده بگیر

به عمل آوردن-به اجرا در آوردن-برای استفاده آماده کردن

انگشت بلند کردن-اجازه‌ی سخن خواستن

چرکمرده-نگا. چرکمُرد

پیش بینی کردن کار یا شخصی

خدا برکت-خدا بیش ترش کند

آبدست-ماهر-استاد

باری به هر جهت کردن-در انجام کاری تعلل و تردید کردن

بی شوخی-جدا-بدون شوخی

پیش بردن-کاری را به انجام رسانیدن

خوش قد و بالا-خوش اندام-بلند بالا
تیغ کش-چاقوکش حرفه ای-لات و جاهل
خایه-بیضه-جرات

روی هم رفته-جمعن-بر روی هم