منتخبی از اصطلاحات کوچه بازاری و خیابانی ایرانی قسمت 394
بزن بزن-زد و خورد شدید-کتک کاری
آل آروادی(زن سخت بیحیا و بدرفتار)
به جلز و ولز افتادن-به گریه و التماس افتادن
چشته خور شدن-بهره و نصیب بردن از کسی
تو آسمان ها سیر کردن-در خیال و تصور بودن-در عالم هپروت بودن
خودفروشی کردن-فاخشگی کردن-خیانت کردن
پا دری-فرشی که پای در می اندازند-سنگی که کنار در می گذارند تا باد در را حرکت ندهد
زبان کوچک-گوشت زبان شکل آویخته در حلق
الفرار-گریز-بگریز !
خاک بر سری-بی آبرویی
رد دادن-به غفلت کسی یا چیزی را از زیر دست رد کردن-صرف نظر کردن
ترش ابرو-عبوس
زیر بال کسی را گرفتن-به کسی کمک کردن
از قلم انداختن-از یاد بردن-مورد بیتوجهی قرار دادن
بست نشستن-پناه بردن به بست برای در امان ماندن از تعرض
بد و بیراه-ناسزا-حرف زشت-گفته ی رکیک-متلک
پول پول شدن-شکسته شدن ظرف چینی به تکه های کوچک
خدا داده به فلانی-بختش یار بوده
حاشیه بندی-گل کاری کردن در باغچه-مرز بندی
بغل زدن-زیر بازو گرفتن
حاضر و آماده-آماده
پر افاده-متکبر-مغرور
جفنگ گفتن-یاوه گفتن-هرزه درایی
آستین افشاندن(رقصیدن، انکارنمودن، انعام دادن)
ریختگی-ریزش
چِل بسم الله-لوحه ی کوچکی که در آن آیات قرآن می نوشتند و برای دفع چشم زخم بر گردن کودک می آویختند
تخم شر-مردم آزار- شرور
بچاپ بچاپ-اوج سوء استفاده و دزدی
چو افتادن-شایع شدن-شهرت یافتن
بی کتاب-بی پیر-کار دشوار-بی دین-کافر
بر و بساط-زندگی و لوازم آن-مقدمات کار
پشت گوش انداختن-دیر انجام دادن-اهمیت ندادن-امروز و فردا کردن
پیله-مو
برخورد کردن به رگ غیرت کسی-ناگوار آمدن حرفی یا کاری-گران آمدن-احساس اهانت کردن
پاتال-سالخورده-پیر
آبدیده(جلا یافته، آزموده و مجرب)
آسمان با زمین دوختن-داشتن کمال مهارت در تیراندازی
پیزر-پوشال های نازکی که برای نشکستن ظروف شیشه ای میان آن ها می گذارند
بازار کوفه- بازار شام
انگشت عسلی بهدیوار کشیدن(هنگامه بر پا کردن، مردم را متوجهی جایی کردن)
دست روی دست گذاشتن-وقت گذراندن-به کاری دست نزدن
جر و بحث-مجادله ی شدید گفتاری
بازار شام-جای شلوغ و در هم و بر هم
خوش خرید-کسی که چانه نمی زند و نقد معامله می کند
آجر شدن نان-از بین رفتن درآمد
پوست خربزه زیر پای کسی انداختن-کسی را به دردسر انداختن
حاضری-غذایی که پختن نمی خواهد و به سرعت آماده می شود
چوب دو سر گُهی-نگا. چوب دو سر طلا
از دل و دماغ افتادن(شور و نشاط خود را از دست دادن، بیحوصله شدن)
خر رنگ کن-خوش طاهر بد باطن
راست و ریس کردن-آماده کردن-به ظاهر درست کردن
زیر جلد کسی رفتن-کسی را فریب دادن-اغفال کردن
آش پختن برای کسی-کسی را برای آزار کسی برانگیختن-برای کسی توطئهای ترتیب دادن
دور و دراز-فراخ و وسیع
پا روی دم سگ گذاشتن-خشم شخص پستی را برانگیختن
آفتابِ پس دیوار(شامگاه)
از سر کسی زیاد بودن-بیش از حد توانایی و ظرفیت کسی بودن
چلو صاف کن-آبکش
تور انداختن کسی-گیر آوردن کسی علیرغم میل او
پَخ دار-چیزی که تیزی لبه های آن گرفته شده باشد
بد دهن-کسی که پیوسته فحش و ناسزا می گوید
چشمگیر-جالب توجه-با ارزش
دست کسی آمدن-آگاهی پیدا کردن-فهمیدن-بو بردن
ریزه میزه-ریزه پیزه
آزگار-زمان دراز
انکر منکر(بسیار زشت و بدترکیب)
بی بخار بودن-بی عرضه بودن-ناتوان بودن
اسرار مگو(حرفهای ناگفتنی)
بد مست-کسی که هنگام مستی هرزه گویی کند و عربده بکشد
از بز حرامزادهتر(سختگریز و حیلهگر)
زیر دم سستی-انحراف اخلاقی
تلکه بند شدن- تلکه کردن
در به دری-بی خانمانی-آوارگی
تسویه حساب-تلافی-پاک کردن دل خوری
پا پیچ کسی شدن-با کسی در آویختن-به کسی سماجت کردن
رای کسی را زدن-کسی را از تصمیمی منصرف کردن
رمل انداختن-پیش گویی کردن-فال برآوردن
پابوس-زیارت
خون کسی را حلال کردن-کسی را کشتن
رو به قبله کردن-کسی را که درحال مرگ است رو به قبله خواباندن
دق کردن-از غصه مردن
خپله-چاق و کوتاه قد
اگر و مگر کردن-شرط و بهانه آوردن
دندان طمع از چیزی کشیدن-از چیزی چشم پوشیدن-دست کشیدن-رها کردن
خدا به همراه-خدا خافظ
آکِله(جذام، زن سلیطه)
چانه لغ-نگا. چانه شل
بلا به دور-بلاها دور باد
چک و چانه-کنایه از دهان
آسمان به ابرو پوشیدن(پنهان ساختن امر آشکار)
پا در هوا بودن-نامعلوم بودن تکلیف
به خاک سیاه نشستن-بدبخت و ذلیل شدن
ازخداخواسته-آرزومند-مشتاق
دولت منزل-دولت سرا
اسپند روی آتش بودن(سخت نگران و دلواپس بودن، آرام و قرار نداشتن)
روی دایره ریختن-روی داریه ریختن
بای بسم الله-اول کاری-آغاز چیزی
چار میخ-اذیت و آزار سخت
چوب پوش کردن-با چوب پوشاندن
چانه در چانه ی کسی گذاشتن-هم صحبت شدن-بحث و جدل کردن
ارزیاب-کسی که بها و ارزش پولی چیزی را تعیین میکند
پس گوچه-کوچه ی کوچکی که به کوچه ی کوچک دیگری پیوسته باشد
پُخی بودن-کاره ای بودن-مهم بودن
خدا حافظ-به درود-در پناه خدا-خدا نگهدار
پولک-زینت هایی دایره شکل و درخشان که به جامه می دوزند
روده بر شدن-سخت خندیدن-از شدت خنده بی حال شدن
اسرار مگو-حرفهای ناگفتنی
چس خوری-خست-بخل
تته پته-لکنت زبان
از دست دادن-گم کردن
دود چراغ خوردن-زحمت کشیدن-تحمل رنج کردن-استخوان خرد کردن
دستمال کاغذی-قطعات کوچک کاغد که به جای دستمال پارچه ای به کار می برند
از کف دست مو برآمدن-روی دادن پیشامدی غیرممکن
زکی-لفظی که به هنگام باور نکردن و رد کردن حرف طرف گفته می شود
چاچول زدن-گشت و گذار بی هوده-ول گردی
بیدار خوابی-خواب سبک-بیدار شدن پیاپی
در بردن-بیرون بردن-گذراندن
چَپَری بی-درنگ-به سرعت
باریک اندام-لاغر و ظریف
خر کسی از پل گذشتن-گره کار باز شدن-از گرفتاری خلاص شدن
آب دادن بند(خود را لو دادن، فرصت را از دست دادن)
ادب کردن-با تنبیه آموختن-آدم کردن
جان به لب رسیدن-به ستوه آمدن-طاقت از دست دادن
اول دشت((نزد کسبه) نخستین فروش بامداد)
پا انداز-آن که وسایل عیش و عشرت دیگران را فراهم آورد-جاکش- فرش جلوی در ورودی
دستی دستی-به دست خود-آگاهانه-عمدی
بزن قدش-دعوت به دست دادن برای نشان دادن توافق و همدلی
خاطر جمع-مطمئن
چوب پنبه-چوبی سبک برای بستن سر بطری
خواب نامه-کتابی که در آن تعبیر خواب ها نوشته شده است
آبستن فرزندکش(دنیا، روزگار)
چشم کسی را خون گرفتن-سخت خشمگین شدن
پازلفی-سر خط-بخشی از موی سر که از شقیقه ها به پایین صورت می روید
حال و حوصله-نگا. حال و احوال
ریز بین-نکته سنج-بسیار دقیق-باریک بین
بخیر و خوبی-صحیح و سالم-بسلامتی
دُم سیخ کردن-دُم سیخ شدن
جرینگ-صدای سکه های پول
از خجالت آب شدن(بسیار شرمنده شدن)
زُق زدن-تیر کشیدن و درد کردن اعضای بدن
رحمت به . . .-صد رحمت به-هنگام برتری دادن چیزی به کار می رود: رحمت به آب حمام
خوراک-مصرف یک دوره ی معین
درسته-یکجا-یکپارچه-کاملن
تزریقات چی-کسی که کارش تزریق آمپول است
خرج راه-هزینه ی سفر
خون کردن-قتل کردن-آدم کشتن
رو به رو شدن-برخورد کردن-ملاقات کردن-مواجهه شدن
تفنگ در کردن-تیراندازی با تفنگ
آبدوغ خیاری-بی ارزش-بی اعتبار
خاک تو سری کردن-نزدیکی کردن زن با شوهر
دست فرمان-مهارت در رانندگی
دروغ دسته نقاشی-دروغ گنده-دروغ شاخدار
از کف دست مو برآمدن-روی دادن پیشامدی غیرممکن
زُق زدن-تیر کشیدن و درد کردن اعضای بدن
رویم به دیوار-هنگام گفتن مطلب ناخوشایندی می گویند
اخت شدن با کسی(مانوس شدن با کسی)
چپ اندر قیچی-نامنظم و نامرتب-بی نظم و قاعده
از سر کسی افتادن(عادتی را ترک کردن)
چشم دو دو زدن-تکان تکان خوردن چشم
جامهر گذاشتن-مهری که به نشانه ی مشغول بودن در جایی بگذارند
بیرونی-مقابل درونی-جایی از خانه که مردان و خدمتگزاران مرد می نشینند
جاجا-آوازی که با آن مرغ را به لانه اش می رانند
از منبر پایین آمدن(از پرچانگی دست برداشتن، سخن را به پایان آوردن)
دندان-گاز
دوره ی آخرالزمان-روزگار آشفته و پر ظلم و فساد
افسارگسیخته-سرکش
زبان مرغی-زبانی ساختگی مانند زبان زرگری
با محبت-زود جوش و مهربان
پر کسی به پر کسی گرفتن-برخورد مختصری با کسی داشتن
ادبخانه-مستراح-طهارتخانه
ذکر گفتن-پی در پی دعا خواندن
دستکاری-دست بردن در چیزی
آب تاختن(پیشاب کردن)
بی سایه سر شدن-بی صاحب ماندن-بیوه شدن
توی هم لولیدن-با هم و کنار هم ایستادن و حرکت کردن
تن خود را چرب کردن-برای دردسری آماده شدن-پیه چیزی را به تن مالیدن
پای کسی لنگیدن-منحرف بودن-سست عنصر بودن
ادرار کوچک-شاش
دلگرمی-اطمینان خاطر-امیدواری
باور کسی شدن-گرفتار توهم شدن-تحسین و تمجید دیگران را حقیقت دانستن
دو به هم زنی-دو به هم اندازی
تسویه حساب-تلافی-پاک کردن دل خوری
اخ و پیف کردن-اظهار ناراحتی کردن از بوی بد-منظرهی بد یا غذای بد
بی بی-مادر بزرگ-زن سالخورده و محترم
پامال شدن-از بین رفتن
پیش افتادن-جلو زدن-سبقت گرفتن
دلخوری-گله-شکایت-اوقات تلخی
بیشتر از کوپن حرف زدن ،-سخنان بالاتر از حد و مقام خود گفتن پا را از گلیم خود فراتر نهادن
خانه دار-رنی که اداره امور خانه را بر عهده دارد-کدبانو-زنی که شاغل نیست
دیگ بخار-دستگاه تولید بخار
دست دادن-پیش آمدن
تا شدن-دو لا شدن-جمع شدن
انگشتشمار(کم، معدود)
برق از کسی پریدن-سخت ترسیدن-جا خوردن
به امان خدا رها کردن-اصلا به فکر نبودن-فراموش کردن
بغل خوابی کردن-نزدیکی کردن
زهکونی-اردنگی-تیپا
بو گرفتن-بد بو شدن-بوی چیز دیگری را گرفتن
تپق-گرفتگی زبان
از پارو بالا رفتن پول-ثروت بسیار داشتن
الکی(بیهوده، بیخود، دروغکی)
ترکه مرکه-زن لاغر و خوش اندام
رم دادن-رماندن-فراری دادن
چس آمدن-در حالت عصبانیت به جای خوش آمدی می گویند چس آمدی
بساط-جایی در کنار خیابان که دستفروشان کالاهای خود را عرضه می کنند
دیوار کوب-پرده یا فرشی که برای زینت به دیوار می آویزند
دمیدن توی لوله ی شیپور-خوابیدن و خرناس کشیدن
چنگلوک-مچاله شده-درهم و برهم-بی قواره
آب(عزت و رونق، طراوت و تازگی، روح، شراب خالص)
بالا تنه-از کمر به بالای بدن
تند رفتن-دور برداشتن-زیاده روی کردن-از حد خود تجاوز کردن
ادب کردن-با تنبیه آموختن-آدم کردن
زبون-حقیر-توسری خور
حرف دو نبش-نگا. حرف پهلودار
جان به عزراییل ندادن-بسیار بخیل بودن-دیر مردن-سخت جان بودن
خود را به کرگوشی زدن-به نشنیدن تظاهر کردن
دزد بازار-پر هرج و مرج-جایی که در آن دزدی زیاد می شود-جای بی قانون
خاک عالم-تکیه کلامی برای اظهار تعجب و شرمندگی و ناراحتی
زبان فهم-کسی که مطلب یا سخنی را خوب در می یابد
خودافتاده-عاجز-کسی که موجب بیچارگی خود باشد
چَه چَه-صدای بلبل
پیزر-پوشال های نازکی که برای نشکستن ظروف شیشه ای میان آن ها می گذارند
جر و بحث-مجادله ی شدید گفتاری
رشته برشته-حرف های بی هوده و بی معنی
دمخور-مصاحب-معاشر-همنشین
دست دستی-سرسری-بی هوده-سطحی
راه پله-آن بخش از ساختمان که در آن پله ها طبقات را به یکدیگر می پیوندد
تیپ زدن-شیک و پیک کردن-خود را آراستن
این تن را کفن کردی-این تن بمیرد
رودل-سنگینی معده
چشم باباقوری-نابینا-کور
دار و دسته-پیروان و اطرافیان
آتش بیباد-ظلم-می
آشنایی دادن-خود را معرفی کردن
ترگل ورگل-خوش سر و وضع-تر و تمیز
آقا بالاسر(امر و نهی کننده و مراقب)
خاله گردن دراز-شتر-آدم فضول که در هر کاری سرک می کشد
دق کُش کردن-سبب مردن کسی از غم و اندوه شدن
استخوان لای زخم گذاشتن(بلاتکلیف گذاشتن، کاری را کش دادن)
دل دادن-دقت کردن-توجه کردن-عاشق شدن
آرتیستبازی-انجام کارهای غیرعادی
ازرق(چشم زاغ)
پوزه ی کسی را به خاک مالیدن-کسی را شکست دادن
چراغ اول-نخستین پولی که معرکه گیران از مردم می گیرند
زد و خورد-کتک کاری-دعوا و مرافعه
الحق(بهراستی، حقیقتن)
آقایی فرمودن(لطف کردن، محبت کردن)
جد و آباد-آبا و اجداد-پدر و پدر بزرگان
پُر کار-فعال-با پشتکار
تق سرما شکستن- تک سرما شکستن
به سر کشیدن-یکباره نوشیدن-بالا انداختن
چار طاق باز گذاشتن-کاملن باز گذاشتن
اشهد را گفتن(برای مرگ آماده شدن)
ابرو پاچهبزی(دارای ابروی پهن و پرمو، ابرو قجری)
حَب جیم را خوردن-گریختن-فرار را بر قرار ترجیح دادن-جیم شدن
بد هوا-کسی که به خیال های بلند تر از حد و حق خود افتاده باشد
چینی بند زن-کسی که تکه های شکسته ی ظزوف را به هم می چسباند
چشم کسی آلبالو گیلاس چیدن-نگاه کردن و ندیدن
از خدا خواستن(در برابر پیشنهاد یا کاری قرار گرفتن که خود شخص در آرزویش بوده است)
راه انداختن کار کسی-وسیله ی تسهیل انجام شدن کار کسی را فراهم کردن-رو به راه کردن کار کسی
از خدا خواستن(در برابر پیشنهاد یا کاری قرار گرفتن که خود شخص در آرزویش بوده است)
دمر خوابیدن-روی سینه و شکم خوابیدن
بی وقت-نابهنگام-بی موقع
جانور-کرم شکم و معده
از زبان افتادن(لال شدن)
چینی بند زدن-کاسه دوختن-به هم چسباندن تکه های ظروف شکسته
رتوش-دستکاری و آرایش عکس
دست پایین را گرفتن-کم ارزش و ناتوان فرض کردن
اُرد-درخواست-سفارش-دستور
بُز آوردن-بد آوردن-بد شانسی آوردن
تو دل کسی رفتن-به کسی حمله کردن-با اعتراض به کسی پاسخ دادن
آتش بیدود(آفتاب، غضب)
آخِی-صوتی برای تاثر یا شادی
زدن برای کسی-پشت سر کسی بدگویی کردن-مورد بدبینی قرار دادن
تک پا راه رفتن-بی سر و صدا راه رفتن-کنایه از چابکی
بعد از نود و بوقی-پس از مدتی دراز
پیه دل باز کردن-تحمل کردن
پرچانگی کردن-پر گویی کردن-وراجی کردن
باد توی گلو انداختن- باد به غبغب انداختن
از تک و تا نینداختن خود-از رو نرفتن-جا نزدن-خود را نباختن
رو دستی-نوعی دستکش-ضربه ی روی دست-حقه-کلک
دندان گیر-قابل خوردن و جویدن-قابل توجه-پر سود
زیر سبیلی در کردن-زیر سبیل در کردن
در کردن-شلیک کردن-خالی کردن
حبف و میل-ریخت و پاش
خُردینه-بچه ی خردسال
تشر زدن-سرزنش کردن با فریاد-توپیدن
دست و بال-دور و بر-اطراف
زیر سازی-ساختن قسمت زیرین جاده
ریزه پیزه-کوچک اندام-ریز نقش
خاصه فروش-فروشنده ی جنس های مرغوب و برگزیده
در رفتن کار از دست کسی-قافیه را باختن-اراده ی کار از دست کسی خارج شدن
حیوان-نوعی دشنام به کسی که کاری را از روی بی شعوری کند
زهر چشم-نگاه خشم آلود
به چشم-اطاعت می شود
برخورد کردن به رگ غیرت کسی-ناگوار آمدن حرفی یا کاری-گران آمدن-احساس اهانت کردن
انگشتنگاری-ثبت کردن اثر خطوط روی انگشتان برای شناسایی در آینده
دو قلو-دو بچه ی همزاد
آب آتش زده(اشک)
باب دندان-مناسب طبع و حال
تر و خشک کردن-رسیدگی کردن-پرستاری کردن
اتیکت(برچسب، آداب و رسوم، قاعده)
از تک و تا نینداختن خود-از رو نرفتن-جا نزدن-خود را نباختن
چسو-ترسو-بزدل-آن که بسیار چس دهد
آبجی خاکانداز(زن فضول و خبرچین)
بند آمدن-متوقف شدن
رک گویی-صاف و پوست کنده حرف زدن
حرف توی دهن کسی خشک شدن-از سخن گفتن باز ماندن
تمام کردن-مردن
پدر مرده-یتیم-خطابی به هنگام خشم مانند پدر آمرزیده یا ننه مرده
بیدار خوابی-خواب سبک-بیدار شدن پیاپی
دنیا دیده-آزموده-سرد و گرم چشیده
چرس رفتن-حشیش کشیدن
توبره ی گدایی-کیسه ی گدایی
آستین از چشم برداشتن-آشکارا گریستن
اروای ننهات-ارواح بابات
بی نمک-نچسب-لوس-ننر-بد ریخت-بدون ملاحت
جیره-سهم معین
خِر به خِر گرفتن-گلاویز شدن
ژله-لرزانک
چشم زهره گرفتن-ترسانیدن
دار کشیدن-دار زدن
از کاسه درآمده-بیرونزده-ورقلمبیده
جار و جنجال-داد و فریاد-نزاع و کشمکش
آلنگ دولنگ(چیزهای بیهودهای که بهعنوان زینت به چیزی میآویزند)
دم خروس در دست داشتن-بهانه داشتن
بد ادا-بد اطوار-بد گوشت-کسی که در بهانه جویی افراط می کند و به انجام تشریفات علاقه دارد
دمرو-کسی که دمر خوابیده
درجه-تب سنج-مرتبه ی نظامی
پا سبک کردن-زاییدن-زایمان کردن
این تن بمیرد(سوگندی که یا در اصرار و یا در اثبات حرف خود یاد میکنند)
دور گرفتن-به چرخش افتادن-پشت سرهم سخن گرفتن
دوا دادن-دوا خوراندن-مسموم کردن-مشروب خوراندن
به حق پیوستن-مردن
خراب کردن دختر-دختری را منحرف کردن
پای پس-عوض-تلافی
خرفهم-فهماندن به ابله-شیر فهم
با معرفت-لوطی و جوانمرد-دارای قوه ی تشخیص خوب از بد
تن به کار دادن-زیر بار کار و مسئولیت رفتن-برای کار آماده شدن
چشم زاغ-بی شرم
تخم سگ-نوعی دشنام است مانند پدر سگ
خالو-دایی-کلمه برای خطاب در جنوب ایران
آتشخوار(ظالم، حرامخوار)
دست نگاه داشتن-توقف کردن در انجام کار-معطل شدن و منتظر ماندن
چرکوندی-لکه دار کثیف
پیچ افتادن در کار-گره خوردن کار-مشکلی در کار پیدا شدن
بغ کردن-چهره درهم کشیدن-ترشرو شدن
بار گذاشتن-نهادن ظرف غذا بر اجاق برای پخته شدن
به هدر رفتن-تلف شدن-تباه شدن- از دست رفتن
دم خروس از آستین کسی پیدا بودن-آشکار بودن نشانه ی کار خلاف
روی کسی به زمین افتادن-شرمسار شدن به علت رد شدن تقاضا
آشیخ روباه(آبزیرکاه، مکار)
چُر-ادرار
خنده ی نخودی-خنده ی لوس و بی مزه
خرچه-در مقام توهین به بچه می گویند
آبِ کبود(آسمان)
بوی شیر از دهان کسی آمدن-نادان و بی تجربه بودن-رشد جسمی و عقلی نداشتن-کودک و خام بودن
تپیدن-به زور و با پر رویی وارد جایی شدن
از روی معده حرف زدن-بدون تعمق و بدون منظور چیزی گفتن
ترق و تروق-سر و صدای به هم خوردن دو یا چند چیز
آش آلو کردن(خجالتزده کردن، کنفت کردن، سکهی یک پول کردن)
ریخت و پاش-اسراف-گشاده دستی-افراط در مصرف
حرف کشیدن از کسی-کسی را به سخن گفتن واداشتن
آب از آتش برآوردن-کار محال کردن
به خاک سیاه نشستن-بدبخت و ذلیل شدن
آفتاب لب بام-پیری نزدیک به مرگ
به تنگ آوردن-به ستوه آوردن-خسته کردن
خز گیر آوردن-نگا. خر گرفتن کسی
به سر کشیدن-یکباره نوشیدن-بالا انداختن
آکِله-جذام-زن سلیطه
خانه خراب کردن-بدبخت کردن-بی چیز کردن
حساب-هزینه-مخارج-میزان طلب
خوش دست-خوش پنجه-خوش نواز-آن که در بازی شانس می آوزد
چار نعل رفتن-تند رفتن-به تاخت رفتن
دست پیش-گدا
انگشت بر حرف نهادن(ایراد گرفتن، نکتهگیری کردن، اعتراض کردن)
چشم سفید-گستاخ-حرف نشنو-پر رو
مال دنیا
خودکرده-کاری که بدون مشورت شده باشد
تخته گاز-با سرعت تمام راندن اتومبیل
تیشه به ریشه ی کسی یا چیزی زدن-قصد نابودی کسی را داشتن
اصحاب منقل-اهل گفتوگو و سخن
بزن بزن-زد و خورد شدید-کتک کاری
دست خوش !-آفرین
بکُش-تا سر حد مرگ-بیش از حد توانایی
تازه نفس-دارای نیروی مصرف نشده
اسپند روی آتش بودن-سخت نگران و دلواپس بودن-آرام و قرار نداشتن
چل ستون-شبستان مسجد
آتش به گور کسی باریدن(پس از مرگ دچار عذاب شدن)
خود را به شغال مردگی زدن-خود را مظلوم وانمود کردن
پینه بستن-سخت شدن پوست کف دست و پا
خشکی-انعطاف ناپذیری-سخت گیری-حالت پوستی که آب و چربی خود را از دست داده است
دم به تله ندادن-با احتیاط رفتار کردن-خطر نکردن
دستی پز-نانوایی که در خانه نان می پزد
خدا وکیلی-صادقانه-راست و درست
احتیاطی-نجس-ناپاک
جود-یهودی-حهود
دِردو-سر زبان دار-ناقلا و زرنگ
پس گوش انداختن-مسامحه کردن-به تاخیر انداختن
در پاسخ به زنگ تلفن یا خانه میگویند (یعنی میشنوم)
دل پُر داشتن-کینه و دلخوری دیرینه داشتن
پازلفی-سر خط-بخشی از موی سر که از شقیقه ها به پایین صورت می روید
رها کردن به امید خدا-دست کشیدن و به جریان روزگار واگذار کردن
این به آن در(چیزی که عوض دارد گله ندارد، در مقام انجام عمل متقابل میگویند)
پادویی کردن-فرمان برداری از استادان در مورد کارهای سرپایی-فراهم آوردن مقدمات
آفتابهآبکن-پست ترین نوکر
آدم دیرجوش-کسی که به سختی با دیگران انس میگیرد
خوشگلک-با خوشگلی اندک
زیر نافی-هدیه ای که برای بریدن ناف نوزاد به قابله می دهند
رفتن گوش-ناراحت شدن گوش از سر و صدا
آینهی زانو-برآمدگی زانو
برادر دینی-هم کیش-هم مذهب
چین چینی-پر چین
زیر زبان کشی-با زرنگی از کسی حرف بیرون کشیدن-زیر پا کشی
دروغ درآمدن-معلوم شدن که دروغ است
جیک و بیک کسی را دانستن-دانستن همه ی اسرار کسی
خوش ریخت-دارای هیکل برازنده
خورد و خوراک-خوردنی-آذوقه
چوب به آستین کسی کردن-به سختی تنبیه کردن-به سزای عمل رساندن
پس دوزی-دوختن پشت لباس با دست
زین و یراق کردن-برای کاری آماده شدن-رفتن به جایی
آفتاب کسی به زردی رسیدن-به پایان رسیدن دوران زندگی و یا قدرت و نفوذ کسی
پا به ماه-آبستنی که در ماه آخر خود است
خودآموز-بدون آموزگار
ابوطیاره(اتوموبیل کهنه و فرسوده)
آفتاب کردن-برای خشک کردن جلو آفتاب گذاشتن
زدن برای کسی-پشت سر کسی بدگویی کردن-مورد بدبینی قرار دادن
بی پیر-آدم بد و تربیت نشده-چیز سخت-کار دشوار
اُس و فُس(اصل، مایه، چهارستون بدن)
حرف دو نبش-نگا. حرف پهلودار
آواز خر در چمن(آواز ناخوش و گوشخراش)
جمال کسی را عشق است-کسی را دوست داشتن-دیدار کسی را به فال نیک گرفتن
خاک آلود-آلوده به گرد و غبار و خاک
پایانه-ترمینال-نقطه ای که یک داده وارد دستگاه می شود و یا از آن خارج می شود
پاشنه ی دهان را کشیدن-دشنام فراوان دادن
دریا زدگی-حالت تهوع در اثر حرکت کشتی
آشغالی-سپور
داغان کردن-از هم پاشاندن-متفرق کردن
جود بازی درآوردن-ننه من غریبم بازی درآوردن-از امری که ترسناک نیست اظهار وحشت کردن
تقه زدن-کوبیدن چیزی با ضربات پیاپی چکش و مانند آن
اسب را گم کردن دنبال نعلش گشتن(اصل را از دست دادن و دنبال فرع گشتن)
حاجی من شریک-کسی که خود را داخل کاری می کند و مدعی شراکت می شود
آتش به مال خود زدن-کالایی را بسیار ارزان فروختن
تاب-طنابی که از دو سو بر درخت یا دو ستون می بندند و در میان آن می نشینند
آتشخوار(ظالم، حرامخوار)
دل پایین ریختن-ترسیدن-وحشت کردن
تو پوزی-تو دهنی
خیس کردن-ادرار کردن به خود
ژست دادن-تنظیم وضع و حالت و قیافه برای عکس گرفتن
آب لمبو-چلاندهشده-فشرده
خاطرخواه شدن-عاشق شدن-دل باختن
جان کُرد کردن-سخت گیری کردن-مقاومت کردن
بریز و بپاش-دم و دستگاه-خرج بسیار
خراب شدن بر سر کسی-نزد کسی بار و بندیل گشادن و ماندن
به دم و دود رسیدن-سر و سامان یافتن
داریه-حلقه ای چوبی که روی آن پوست کشیده و رامشگران به همراه دیگر سازها می نوازند
اجاق کسی کور بودن(نازا بودن، بی فرزند بودن)
خدا و خرما را با هم خواستن-از دو محل سود بردن-دو سره بار کردن
دراز نوشتن-مطلب را طول دادن-طومار نوشتن
دلگرمی-اطمینان خاطر-امیدواری
تراشیده-نازک-قلمی-لاغر
اطفال باغ-گلهای تازه
تکیه کلام-آن چه که در موضوع اثری ندارد ولی پی در پی تکرار کنند
تو کله ی کسی کردن-چیزی را به سختی به کسی آموختن
به روز سگ افتادن-بدبخت و بیچاره شدن-به فلاکت افتادن
چال افتادن-گود شدن
به کارخوردن-بدرد خوردن-کارآمد بودن
دده سیاه-نوکر-نوکر سیاه
پیزر در جوال گذاشتن-در فریبکاری مهارت داشتن
حیا را خوردن و آبرو را قی کردن-بسیار بی حیا و گستاخ بودن
از کاسه درآمده-بیرونزده-ورقلمبیده
جلز و ولز-سوز و گداز
چوب بندی-داربست
جببه گرفتن در مقابل کسی-با کسی مخالفت کردن-در برابر کسی مقاومت کردن
رب و رسول را یاد کردن-به حد مرگ رسیدن
آب(عزت و رونق، طراوت و تازگی، روح، شراب خالص)
از عزا در آوردن-به دورهی عزاداری پایان دادن
آب مریم-شیرهی انگور-عصمت و طهارت
دَم کرده-پر رطوبت-باد کرده
پایش افتادن- پادادن و پا افتادن
بریده بریده-منقطع-پاره پاره-گسسته
بار خود را زمین گذاشتن-زایمان کردن
دل دل کردن-تردید داشتن-دو دل بودن
خط دادن-سرمشق دادن-فکر کسی را هدایت کردن
روی داریه ریختن-رسوا و بی آبرو کردن-برملا کردن-آشکار کردن
زیر گوشی در کردن-زیر سبیل در کردن
دم خود را روی کول گذاشتن-گریختن-شکست خورده رفتن
بازو دادن-یاری دادن
ازرق-چشم زاغ
بد حرف-کسی که پیوسته حرف های زشت می زند
حال و احوال کردن-سلام و احوال پرسی کردن
راسته چینی-چیدن ساده و آسان
پُخت کردن-پختن
باغ وحش-جایی برای نگهداری انواع حیوانات غیر اهلی
آیهی یاس(آن که بدبینی را به کمال میرساند)
دل و دماغ-دل و حوصله
دور از شما ب-لانسبت
خانم بازی-معاشرت با زنان هرزه
انکر منکر(بسیار زشت و بدترکیب)
حسابگر-کسی که در کارها سود و زیان خود را در نظر می گیرد
بزن بهادر-اهل دعوا و مرافعه-قلچماق-پر زور
چرب کردن سبیل-رشوه دادن-حق السکوت دادن
الفرار-گریز-بگریز !
بد حرف-کسی که پیوسته حرف های زشت می زند
دندان کسی پیش کسی گیر کردن-عاشق کسی شدن-شیفته ی کسی شدن
چرکمرده-نگا. چرکمُرد
تک و تنها-یکه و تنها-به تنهایی
برخورد کردن به رگ غیرت کسی-ناگوار آمدن حرفی یا کاری-گران آمدن-احساس اهانت کردن
حال آمدن-بهبود یافتن-سرحال شدن-چاق شدن
زر ورق-کاغذ نازک و شفاف و زنگی
پیش پیشکی-از پیش
زنده بلا، مرده بلا-کسی که هم در زندگی و هم پس از مرگ موجب زنج و آزار مردم است
پشت کار داشتن-داشتن نیرویی که انسان را به پایان دادن کار وا می دارد
پیزر به پالان کسی گذاشتن-با دروغ و چاپلوسی کسی را فریفتن-هندوانه زیر بغل کسی گذاشتن
پس بودن-عقب افتادن از دیگران
پچ پچ کردن-نجوا کردن-زیر گوشی حرف زدن
از سیر تا پیاز-همه چیز-با همهی جزئیات
دست اندر کار شدن-آغاز به کاری کردن
دود از کله ی کسی برخاستن-سخت شگفت زده شدن-حیرت بسیار کردن
پِغِله-ریزه میزه-کوچک و ظریف
به هزار زحمت-با رنج بسیار-با سختی فراوان
پیشس گیری کردن-جلوگیری کردن-دفع
توالت کردن-آرایش کردن
پایین آمدن از خر شیطان- از خر شیطان پایین آمدن
عینک ذره بینی بسیار قوی
رو رفتن-بر زمین افتادن اسب از جلو و بر زانو ها
جد و آباد کسی را گفتن-آبا و اجداد کسی را دشنام دادن
چشم را بستن و دهان را باز کردن-با بی شرمی دشنام دادن
چرت و پرت-حرف مفت-حرف بی خود
به لعنت خدا نیارزیدن-دارای هیچ ارزشی نبودن-به هیچ نیارزیدن-مفت نیارزیدن
دم و دستگاه-ثروت-بیا و برو-تجمل-مکنت و دارایی
افقی برگشتن-شهید شدن و روی دستها تشییع شدن
زیر آبکی-شنای زیر آب-پنهانی
آفتابی شدن-پیدا و آشکار شدن-بیرون زدن آب قنات
تفنگ سر پر-تفنگی که باروت و گلوله را از سر لوله به درون تفنگ می گذاشتند و با سمبه آن ها می فشردند
تیپ یکدیگر زدن-با هم دعوا کردن
به خورد کسی دادن-به زور به کسی خوراندن-به کسی قالب کردن
تنگ بودن وقت-دیر شدن
احوال گرفتن(جویای حال شدن)
پس افتاده-بچه ی کسی
پخش و پلا-پراکنده-تار و مار
در کردن-شلیک کردن-خالی کردن
از آب درآوردن-عمل آوردن-انجام دادن
حرف گوش کن-حرف شنو
ابرو زدن(رضا دادن، اشاره کردن)
ازدسترفته(عاشق)
به دستبوس کسی رفتن-به خدمت کسی رفتن-شرفیاب شدن
جرز-شکاف میان دو بخش دیوار-ستون-بلند بی مصرف
خُردینه-بچه ی خردسال
پای خود را جای پای دیگری گذاشتن-از کسی تقلید کردن
بست-محلی در جاهای مقدس یا دیگر که شخص در آنجا از تعرض در امان می ماند-تکه ی کوچکی از تریاک
خرپا-چوب بندی زیر سقف یا پل
خرناس کشیدن-نگا. خرناس کردن
تا-لنگه-همتا
پُخت کردن-پختن
زیگزاک رفتن-به چپ و راست پیچیدن-مستقیم نرفتن
دل واپسی-نگرانی-اضطراب
از تیپ کسی بودن
پایین نرفتن چیزی از گلو-از غصه غذایی نخوردن-مال حرام نخوردن
آدمقحطی-کمیابی آدم های کارآمد
خاک اره-ریزه های چوب که پس از اره کردن آن بر زمین می ریزد
پشه زدن-نیش زدن پشه
خوش ذوق-خوش سلیقه-خوش مشرب
حیوونکی-نگا حیوانکی
آتش بیدود-آفتاب-غضب
چشمک زن-نگا. چراغ چشمک زن
از خدا بیخبر(ظالم، نابهکار)
آمیزقلمدون-میرزابنویس-کاتب
جَخت-متضاد صبر
دخل داشتن-ربط داشتن-مربوط بودن
راه بردن-بلد بودن-دانستن-اداره کردن-سامان دادن
بِر و بِر-زُل-نگاه یکریز
انگشت کردن(انگشت رساندن)
زیر سبیل گذاشتن-تحمل کردن-به روی خود نیاوردن
دری وری-سخن بی سر و ته-چرند و پرند
زرت کسی قمصور شدن-به وضع بد و خنده داری از پا درآمدن-بیمار شدن-شکست خوردن
بُر زدن-مخلوط کردن ورق های بازی
حوصله ی سر خاراندن نداشتن-گرفتاری و کار زیاد داشتن
چله دادن-برای مراسم چهلم مرگ کسی غذا دادن
حرف کسی شدن با کسی-با کسی مشاجره پیدا کردن
تریاک مال-کسی که تریاک را برای فروش لوله می کند
اسپند روی آتش بودن-سخت نگران و دلواپس بودن-آرام و قرار نداشتن
پیاده شو با هم بریم-این قدر تند نرو
خرده فرمایش-فرمانی که از فرمانده ی نالایق و کوچک تر صادر شود-دستور بی جا
ادا اصول-ادا اطوار
رو شویی-ظرف یا دستگاهی که برای شستن دست و صورت نصب می کنند
زلم زیمبو-لوازم بی مصرف و بی ارزش
از راه بهدر بردن(فریب دادن، اغوا کردن)
چارگوش-مربع-دارای چهار زاویه-چهار خانه
باز و ولنگ-گل و گشاد-بی نظم و ترتیب
زیر ابرو برداشتن-آرایش ابرو از طریق برداشتن موهای زاید زیر ابرو
تو حرف کسی دویدن-حرف میان حرف آوردن-حرف کسی را قطع کردن
زدن به قدش-دست دادن به شیوه جاهلی که با صدا همراه است و هنگام رسیدن به توافق در انجام کاری گویند
چپ اندر قیچی-نامنظم و نامرتب-بی نظم و قاعده
بای بسم الله-اول کاری-آغاز چیزی
دم به تله ندادن-با احتیاط رفتار کردن-خطر نکردن
آب کردن-جنس نامرغوب را فروختن
خودداری-امتناع-خویشتن داری-شکیبایی
پادرختی-میوه های خراب شده که خود از درخت می افتند