برگزیده ای از اصطلاحات کوچه بازاری ایرانی قسمت 444

بی عرضه-بی لیاقت-بی مصرف

جُل-پوششی که روی اسب و خر می اندازند-لباس کهنه-میوه های بته ی مرده
 

زانو-قطعه ی استوانه ای با زاویه های گوناگون برای تغییر مسیر لوله یا گرفتن انشعاب

به روی خود نیاوردن-اهمیت ندادن-به سکوت برگزار کردن-خود را به آن راه زدن

زیر آبکی-شنای زیر آب-پنهانی

بریدن از هم-قطع رابطه کردن

در جا زدن-پاها را بدون راه رفتن به نوبت چپ و راست به زمین کوبیدن-ترقی نکردن

دهن دره-خمیازه
زیر غربالی-دانه هایی که به مرغ و پرنده می دهند

پا گیر-سگی که حمله می کند و گاز می گیرد

بارانداز-جای پیاده کردن بار

خاکی-فروتن و متواضع

به رخ کشیدن-به چشم آوردن-یادآوری کردن

پیچ افتادن در کار-گره خوردن کار-مشکلی در کار پیدا شدن

دزد و حیز-نادرست و مکار

الف-قاچ خربزه و از این قبیل-بچه‌ی کوچک-سیخ-راست

 

دست کسی رو شدن-مچ کسی باز شدن-حیله ی کسی آشکار شدن

تخت و تبار-خوب و رو به راه

بد ادا-بد اطوار-بد گوشت-کسی که در بهانه جویی افراط می کند و به انجام تشریفات علاقه دارد

 

اسباب‌کشی-نقل اثاثه از خانه‌ای به خانه‌ی دیگر

چارخیابان-میدانی که چهار خیابان به آن باز می شوند

دو لول-اسلحه ای بلند دارای دو خانه برای فشنگ گذاری

چَپَل-چَپَل کسی که خود را به چیزهای ناشایست آلوده کند-نکبتی

خروس بی محل-وقت نشناس-کسی که بی جا سخن می گوید یا بی موقع کاری می کند

تل انبار-توده-انباشته

چشم گود شدن-لاغر شدن

پای پس-عوض-تلافی

دل کسی آمدن-دل آمدن

تنگ آفتاب-درست در لحظه ی طلوع خورشی

پا سبک-مبارک قدم-جلف و سبک

پا پیچ کسی شدن-با کسی در آویختن-به کسی سماجت کردن

از پا ننشستن-سماجت ورزیدن-از کوشش دست نکشیدن

اول دشت((نزد کسبه) نخستین فروش بامداد)
از خدا خواستن-در برابر پیشنهاد یا کاری قرار گرفتن که خود شخص در آرزویش بوده است

از کیسه‌ی خلیفه بخشیدن-از دارایی دیگران بخشیدن

الف کوفی-چیز کج-آلت تناسلی

بلد-راهنما-کسی که راه را می شناسد

آتش از چشم کسی گرفتن(ترسانیدن)

راه گم کردن-نه از روی میل و اراده بلکه اتفاقی به جایی آمدن

دسته کوک-ساعتی که از محل دسته کوک می شده است

تصدق شدن کسی را-بلاگردان کسی شدن-قربان صدقه ی کسی رفتن

تحصیل کرده-درس خوانده

رگ زدن-بریدن شریان برای کشتن کسی

چارواداری-زشت-وقیح-بی ادبانه
تلمبار- تل انبار
چاک و بست نداشتن دهان-دهان لغ بودن-رازدار نبودن

بُرد-قدرت پرتاب-پیروزی بر حریف

زوزه کشیدن-آواز برآوردن

داغ به دل یخ گذاشتن-کاری بی هوده و بی اهمیت کردن

درگذشت-مرگ

از کسی خوردن(توانایی مقابله با کسی را نداشتن)

حرف‌های بی‌ربط و صد تا یک قاز

اُرُسی-کفش

در و تخته را مهر کردن-سکوت کردن-دست کشیدن

زن بردن-همسر گرفتن مرد

اول دشت((نزد کسبه) نخستین فروش بامداد)
حق کسی بودن-سزاوار و مستحق چیزی بودن

آب از آب تکان نخوردن-رخ ندادن جنجال و هیاهو-آرام ماندن اوضاع

خلاص-خارج از دنده بودن موتور

آفتاب روی پشت بام جمع کردن(کاملا تنگدست بودن)

دست پایین را گرفتن-کم ارزش و ناتوان فرض کردن

دو رگه-از دو نژاد محتلف

زدن خود به آن راه-خود را به نادانی

باز شدن مچ-لو رفتن دروغ

آب در چشم نداشتن(شرم و حیا نداشتن)

آبِ بسته-شیشه-بلور-یخ-برف

زده-صدمه دیده-سوراخ شده-خراب

دست به گردن-در حال معاشقه-سریع الوصول

حول و حوش-دور و بر-گوشه و کنار
در دهان را چفت کردن-خاموش شدن-رازداری کردن
حرز جواد با خود کردن-همیشه با خود داشتن
زهرمار کردن چیزی-مانع از لذت بردن از چیزی شدن

اُزبَک-بی‌ریخت-ژولیده-ازخودراضی

خوش برخورد-خوش محضر-خوش معاشرت

آمد نیامد-فرخنده بودن و نبودن

شماره ی نوشته : ٢- ۹ / ۷

ته نشست-رسوب
آغ و داغ-سخت مشتاق و شیفته

چاق سلامتی کردن-احوال پرسی کردن

 

ژتون-پولک فلزی یا پلاستیکی که به جای پول به کار می رود

چای خانه-محلی که وسایل چای را در آن جا می گذارند-قهوه خانه

خاطرخواه شدن-عاشق شدن-دل باختن

رستم صولت-رستم در حمام

از بن دندان-از ته دل-با میل و رغبت

خرج تراشی-هزینه درست کردن

دل دل زدن-نفس نفس زدن-تپیدن شدید قلب

 

آشنایی به روشنایی انداختن-پس از مدت‌ها تصادفی آشنایی را دیدن

خاله زنک-زن امل و دنیا ندیده-بی سواد و عامی-کسی که همواره درباره ی دیگران حرف می زند

از غورگی مویز شدن-مقدمات کاری را فرانگرفته ادعای استادی کردن

جنجال-هیاهو-داد و فریاد-غوغا

دایی-برادر مادر-لقبی برای ابراز صمیمیت

روی آب نشستن-سوار قایق یا کشتی شدن

با حال-آدم سرحال و خوش-چیز یا جای دلپذیر

از گل نازک‌تر به کسی نگفتن-با کسی سخت مهربان و پرمحبت رفتار کردن

چس دماغ-پر افاده-پر ادعا

بزن و بکوب-ساز و آواز و رقص-مجلس بزم

زیر سبیل در کردن-به روی خود نیاوردن-درگذشتن

خرده خر-کسی که آذوقه ی خانه را روز به روز می خرد نه یکجا

 

چاق کردن دنده-به دنده گذاشتن اتوموبیل

انگشت‌پیچ-نوعی گز رقیق

خاکی-فروتن و متواضع

بکُش بکُش-دعوا و مرافعه جمعی تا حد کشتن

پشم نداشتن کلاه کسی-اعتبار نداشتن-کاری از کسی برنیامدن
دَم پهن-نوعی انبر دست که نوک پهن دارد

پر زور بودن سمبه-زیاد بودن فشار

تنابنده-انسان-آدم-ضعیف ترین بنده ی خدا

ریشو-دارای ریش بلند

 

دختر بچه-دختر کم سن و سال

جبهه ی جنگ-میدان جنگ

چگور پگوری-خوشگل-جذاب

پت پت کردن-صداکردن فتیله ی چراغ بر اثر تمام شدن روغن آن

دم به تله ندادن-با احتیاط رفتار کردن-خطر نکردن

باز شدن مچ-لو رفتن دروغ

زمین گذاشتن چیزی-چیزی را ترک کردن

زیر و بالا گفتن-دشنام های زشت به کسی دادن

درد دل-غم و اندوه درونی

رد پای کسی را گرفتن-رد کسی را برداشتن

رسیدن به عرصه-بزرگ شدن-به سن پختگی رسیدن

دُم سیخ شدن-سقط شدن-مردن

رو دست کسی بلند شدن-از کسی پیشی گرفتن-با کسی رقابت کردن

دختر خانم-خطابی احترام آمیز برای دختران

آستین افشاندن-رقصیدن-انکارنمودن-انعام دادن

چار انگشتی-آدم بی دست و پا-چلفتی
آغبانو(لقبی برای زنان محتشم و بزرگ)

برقی-دستگاهی که با برق کار می کند-به سرعت-با شتاب

دله دزدی-عمل دله دزد

چه چه زدن-خواندن بلبل-سخت خوش آواز خواندن

زین کردن گربه ی کسی-کسی را به زحمت انداختن-کسی را گرفتار دردسر و ناراحتی کردن

تیر و ترقه شدن-سخت خشمگین شدن-ناگهان از جا در رفتن و ناسزا گفتن

از این حرف‌ها-مطالبی از آن‌گونه که پیش از این گفته شد

دال-خمیده-کج

جنس کسی خرده شیشه برداشتن-آب زیر کاه بودن-حقه باز بودن

چهار خانه-شطرنجی-خشت خشتی

پدر زن سلام-نخستین دیدار داماد در خانه پدر زن

خشک زدن-مات و مبهوت ماندن
زد و خورد-کتک کاری-دعوا و مرافعه

از آب درآمدن-نتیجه دادن-تربیت شدن-روشن شدن حقیقت

از بی‌کفنی زنده بودن(بی‌نهایت فقیر و نیازمند بودن)

اهل هیچ فرقه‌ای نبودن-به کارها و چیزهایی که ناباب شمرده می‌شوند معتاد نبودن

دَنگ-حیران و آشفته-سرگشته و شیدا

پیشواز رفتن-به دیدار کسی شتافتن-پیش از آغاز ماه رمضان روزه گرفتن

دست و پا کردن-فراهم آوردن

دالبُر-بریده چون دال-منحنی وار بریدن

دنگ و دیوانه-خُل و احمق-سخت داغ

آب و تاب-تکلف-لفت و لعاب-تفصیل

از این حرف‌ها-مطالبی از آن‌گونه که پیش از این گفته شد

ریش کسی سر بالا رفتن-به مرگ نزدیک بودن کسی

زیر پوست کسی آب رفتن-چاق شدن-ثروتمند شدن

اره دادن و تیشه گرفتن-جنگ و دعوا داشتن

روده دراز-پر حرف-وراج

چغاله بادامی-چغاله بادام فروش

اهل محل-همه‌ی کسانی که در یک محل کار یا زندگی می‌کنند

فرض کنیم که

از مرحله پرت بودن(یکسره بی‌اطلاع بودن)

پشت دستی-ضربه ای به عنوان تنبیه به پشت دست بچه

بله قربان گو-چاپلوس-متملق

رو شدن-آشکار شدن-فاش شدن

پاشنه ی دهان را کشیدن-دشنام فراوان دادن

خط در میان حرف زدن-آرام آرام و شمرده سخن گفتن

دست و پا-توانایی-عُرضه

حقه به کار بردن-کسی را فریب دادن

تنقل انداختن-جا خوش کردن-پلاس شدن

برخورد-بهم خوردن-تصادف

خال اُغلی-پسر خاله-رفیق نزدیک

دلخور بودن-گله مند بودن-ناراضی بودن

پای کسی را گرفتن-زیانی به کسی وارد شدن

چشم زهره گرفتن-ترسانیدن

زبان مو درآوردن-بسیار گفتن و نتیجه نگرفتن

پُر کار-فعال-با پشتکار
حلال واری-نگا. خلال وار
آجرپاره-جواب کسی که به‌جای بله می‌گوید آره
زیر گوش کسی زدن-به کسی سیلی زدن

چاشنی کردن-چیزی را با چرب زبانی به کسی قالب کردن

حدمتکار-مستخدم

آش دهن سوزی نبودن-زیاد جالب نبودن-اهمیت زیادی نداشتن

انگشت به دهان-حیرت‌زده-سرگشته

زُل-خیره

امان کسی را بریدن-کسی را درمانده و بیچاره کردن

چای دبش-چای مرغوب که دهان را گس کند

تو جلد کسی رفتن-کسی را برای انجام کاری وسوسه کردن

خود را به کوچه ی علی چپ زدن-خود را بی اطلاع نشان دادن

آواز دهل(چیزی که تنها سخن‌گفتن درباره‌ی آن جالب است، نه خودش = چیزی که از آن سخن زیاد می‌گویند اما واقعیت آنچنانی ندارد)

خرپا کوب-کسی که کارش ساختن خرپا است

پیاده روی-راه پیودن با پای پیاده

پیشنهاد-طرح

به هم زدن حال-موجب بالا آوردن شدن

زیر غربالی-دانه هایی که به مرغ و پرنده می دهند

چاشته بندی-ته بندی

آت و آشغال(وسایل کهنه و بی‌مصرف)

 

پشتک زدن-معلق زدن-رنگ عوض کردن-تغییر عقیده دادن

بچه انداختن-بچه ی نارس بدنیا آوردن

اهل بیت-اهل خانه-خانواده

امان دادن(کسی را پناه دادن، از گناه کسی گذشتن)

پینه کردن- پینه بستن

 

آفتاب گز کردن(ولگردی کردن)

روی دایره ریختن-روی داریه ریختن
چوروک افتادن-چین پیداکردن چیزی
زیر پای کسی را درآوردن-زیر پا کشی کردن
پوست کندن-سخت تنبیه کردن

دمیدن توی لوله ی شیپور-خوابیدن و خرناس کشیدن

دست از جان شستن-از جان گذشتن-پروای جان نکردن
تفنگ ته پر ت-فنگی که با فشنگ شلیک می کند

تا خوردن-کج شدن-خم شدن-انحنا برداشتن

تو دست و پا ریختن-فراوان بودن-همه جا بودن

چار-کوتاه شده ی عدد چهار-مترادف چشم

زهره ترک کردن-سخت ترساندن-از وحشت به حال مرگ انداختن

آفتاب به ملاج کسی خوردن-دیوانه شدن-خل شدن

دست دادن-پیش آمدن

از حد (توانایی) خود تجاوز کردن

حساب کشیدن-حساب خواستن

به لج انداختن-به لجاجت انداختن

پالان آفتاب گذاشتن-کسی را معاف کردن-مرخص کردن
برادر دینی-هم کیش-هم مذهب
حلال طلبی-نگا. حلال یابی طلبیدن
خرج برداشتن-پول لازم داشتن

حق القدم-پای مزد-پای رنج-حق ویزیت پزشک

آدم نچسب-کسی که جاذبه‌ای ندارد و علاقه دیگران را جلب نمی‌کند

پا نوشت-زیر نویس-آن چه که در پایین صفحه می نویسند

آدم دیرجوش(کسی که به سختی با دیگران انس می‌گیرد)

پنج تن آل عبا- پنج تن

 

از نفس افتادن(بسیار خسته و مانده شدن)

تشنه ی چیزی بودن-یه چیزی سخت اشتیاق داشتن

جان کُرد کردن-سخت گیری کردن-مقاومت کردن

 

از بی‌کاری مگس پراندن(بی‌کار و بدون سرگرمی ماندن)

چرت زدن-گرفتار غلبه ی خواب بودن

حرف تو حرف آوردن-سخن کسی را قطع کردن-مطلب دیگری را پیش کشیدن

خال اُغلی-پسر خاله-رفیق نزدیک

داغ کسی به دل کسی ماندن-عزادار شدن کسی به دلیل مرگ عزیزی

چاتمه زدن-چند تفنگ را به شکل چاتمه در جایی گذاشتن

پَپِه-بی عرضه-پخمه-بی سر و زبان-خجالتی-ترسو

زنانه-ویژه ی زنان

خواب به سر شدن-نگا. خواب به خواب شدن

ابوقراضه-ابوطیاره

آتش زیر پا داشتن(بی‌قرار بودن)

اله و بله-چنین و چنان

با رنج و زحمت بسیار چیزی به‌دست آوردن

رو آوردن-مراجعه کردن-دست به دامن شدن-پناه جستن

جاجا کردن-مرغ را با جا جا به لانه کردن

جی جی باجی-صمیمیت بسیار زیاد ولی غیر واقعی

استخوان‌بندی-درست کردن انگاره و طرح

دری وری-سخن بی سر و ته-چرند و پرند

از رو رفتن(خجالت کشیدن، از میدان به‌در رفتن)

حلقه-واحد چیزهای گرد مانند دو حلقه فیلم-دو حلقه چاه

بال به بال کسی دادن-جانب کسی را گرفتن

حساب و کتاب از دست کسی خارج شدن-اداره و نظم امور از دست کسی در رفتن

خوش ترکیب-نگا. خوش تراش

اصول دین پرسیدن-سوال‌پیچ کردن

اجاق کسی کور بودن(نازا بودن، بی فرزند بودن)

زور گو-کسی که خواست های خود را تحمیل می کند

آب دادن بند(خود را لو دادن، فرصت را از دست دادن)

برای کسی آش پختن که یک وجب روغن داشته باشد-زمینه ی تنبیه و گوشمالی برای کسی آماده کردن

آفتاب به آفتاب(هر روز)

خون جگر-رنج بسیار-غم فراوان

زار زار گریه کردن-سخت گریه کردن

رسیدگی کردن-سرکشی و وارسی کردن

زخم زبان-نیش زبان-آزردگی از سخن کسی

الدرم بلدرم کردن(بد و بیراه گفتن، ناسزا گفتن)

 

زغنبود-کوفت-زهرمار-خفه شو!

دوره انداختن-مهمانی ادواری میان عده ای برقرار کردن-کسی را به این سو و آن سو فرستادن

خدا قوت-خدا قوت بدهد-خسته نباشی

روزه ی کله گنجشکی-روزه ای که بچه ها تا نیمه های روز می گیرند

به صرافت افتادن-به فکر انجام کاری افتادن

 

آب‌تنی(شناکردن (بیشتر به قصد تفریح و بازی))

ابتدا به ساکن-ناگهانی-بی‌مقدمه
دم کسی لای تله گیر کردن-دچار سختی شدن-به بلا گرفتار شدن

جهود ی-هودی-مقتصد

پوست انداختن-از سختی چیزی به ستوه آمدن

حبه ی انگور-دانه ی انگور

آقا بالاسر-امر و نهی کننده و مراقب

رنگ انداختن-رنگ دلخواه را پیدا کردن

پِر پِر آمدن-به لرزه افتادن

حِجله-گنبد مانندی که همراه با آیینه های ریز و گوی های صیقلی بر گور افراد جوانمرگ شده می گذارند

 

پیش خودمان بماند-به کسی مگو-نشنیده بگیر

پر پر کردن-نزدیک شدن بلا

رمل انداختن-پیش گویی کردن-فال برآوردن

بنده زاده-پسر من

دس دس کردن-دست زدن-طول دادن-وقت گذراندن

به کارخوردن-بدرد خوردن-کارآمد بودن

رفتن به کسی-شبیه بودن به کسی

 

بد آب و رنگ-نازیبا-بی رونق-بی جلوه

از کسی حساب بردن-از کسی ترس داشتن

برو برو-اوج خوش بیاری و کامکاری

این تن را کفن کردی-این تن بمیرد

زنبور زدن-نیش زدن زنبور

پیله ی کسی به کسی گرفتن-کسی را اذیت کردن

به دهان کسی نگاه کردن-مطیع به گفته ی کسی بودن-حرف کسی را بکار بستن

بی بی قدومه-دختر بچه ای که ادای مادر بزرگ ها را در می آورد

خون کسی را کثیف کردن-کسی را بسیار عصبانی کردن

تت و پت-لکنت زبان

از بی‌کاری مگس پراندن(بی‌کار و بدون سرگرمی ماندن)

اجاق(دودمان)

 

اشهد را گفتن(برای مرگ آماده شدن)

به عرب و عجمی بند نبودن-هیچ پشت و پناهی نداشتن

راه انداختن-به حرکت انداختن-به کار کردن واداشتن

دود دادن سبیل کسی-ادب کردن-تنبیه کردن-شکست دادن

اوا خواهر-مرد زن‌نما-مردی که علائق زنانه دارد

بابا بزرگ-پدر بزرگ

الحق(به‌راستی، حقیقتن)

بی چشم و رو-ناسپاس-حق ناشناس-ناشکر

راحت باش-خطابی به سربازان به هنگام آموزش نظامی برای اندکی استراحت

چنبره زدن-حلقه زدن
پی پیش-کسی که نوبت دوم بازی مال او است
پول سیاه-سکه ای از نیکل و مس
زود بودن-فرانرسیدن هنگام کاری

جوش آوردن-نگا. جوش آمدن

آسمان گرفتن(فراگرفته شدن آسمان با ابر یا مه)

فرض کنیم که

انسان بودن-شریف و درست بودن

دید زدن-چشم چرانی کردن-دور و بر را نگاهی انداختن

به یک چوب راندن-همه را به یک چشم نگاه کردن

چراغانی-روشن کردن چراغ در جشن

زه زدن-بیرون شدن کمی رطوبت از مخرج-از زیر کار شانه خالی کردن-منصرف شدن

آفتاب لب بام-پیری نزدیک به مرگ

دردانه ی حسن کبابی-بچه ی لوس

تلنگ در رفتن-باد صدادار در کردن-کنایه از ضعیف و ناتوان شدن

تریش-پارچه یا پوست بلند و باریک

 

آدم بی‌معنی(آدم بی‌خود)

اشهد را گفتن(برای مرگ آماده شدن)

راسته بازار-بازار راست و مستقیم

دست انداختن-ریشخند کردن-مسخره کردن

خنک کردن-سرد کردن

زیر پاکشی کردن-از زبان کسی حرف کشیدن-کسب اطلاع کردن

آفتابی شدن-پیدا و آشکار شدن-بیرون زدن آب قنات

تیر به تاریکی انداختن-بدون تامل اقدام به کاری کردن

آپارتی-زن بی‌حیا و بدزبان-سلیطه-پاچه‌ورمالیده

تکان نخوردن آب از آب- آب از آب تکان نخوردن

 

پیشت-آوازی برای راندن گربه

حاجی خرناس-لولو

از چشم افتادن(مورد بی مهری قرار گرفتن ، بی‌اعتبار شدن)

داغ دیده-مصیبت رسیده-کسی که شاهد مرگ عزیزی شده است

از دست کسی در رفتن(کاری را بی‌اختیار و ناخواسته انجام دادن)

جنجال-هیاهو-داد و فریاد-غوغا

 

دسته گل به آب دادن-کاری به خطا انجام دادن

خاج کشیدن-صلیب کشیدن
رسوایی بالا آوردن-کاری مایه ی رسوایی و شرمساری کردن

زلف پاشنه نخواب-کنایه از مویی که از نیمه ی پشت بریده و سر آن رو به بالا باشد

جیر و ویر راه انداختن-داد و فریاد راه انداختن

بریدن-از نفس افتادن-درمانده شدن-از حرکت باز ماندن

 

رگه-طبقه ای از مواد معدنی در درون خاک

حاشا و کلا-هرگز-ابدن-به هیچ وجه

رک گو-کسی که صریح و بی پروا حرف می زند

ریش و پشم-موهای صورت-ریش و سبیل

توپ و تشر آمدن-تهدید کردن-با فریاد کسی را خطاب کردن

زبان به دهان کسی گذاشتن-به کسی حرف یاد دادن-حرف توی دهان کسی گذاشتن

 
انگولک کردن(سر به سر گذاشتن، با انگشت به چیزی ور رفتن، انگشت رساندن)

پای چیزی را خوردن-تاوان کاری را پس دادن

بیخود-بی مصرف-بدرد نخور

 

از این دنده به آن دنده غلتیدن(از درد یا فکر و خیال نخوابیدن)

جزغاله-سوخته-زغال شده

رفیق گرمابه و گلستان-دوست یکدل و صمیمی و وفادار-یار غار

چنگول زدن-پنجه زدن

زن طلاق-مردی که به اندک بهانه ای زنش را طلاق می دهد

زحمت را کم کردن-رفع مزاحمت کردن

دندان-گاز

پاپی چیزی بودن-چیزی را دنبال کردن-به چیزی محل گذاشتن

پول ساز-کسی که کارهایش موجب در آمدن پول بسیار شود

این نوشته را هم از دست ندهید :
طراحی و ساخت اپلیکیشن خدماتی
دُوال پا-آدم سمج

از صرافت چیزی افتادن(از انجام کاری منصرف شدن)

دهان کسی چاییدن-آرزوی محال داشتن-از عهده ی چیزی بر نیامدن

جای سوزن انداختن نبودن-پر بودن-بسیار شلوغ بودن

دانش سرای مقدماتی-آموزشگاه تربیت دبیر

تحویل گرفتن-به کسی احترام گذاشتن-از کسی پذیرایی کردن

پوزه ی کسی را به خاک مالیدن-کسی را شکست دادن

چس آمدن-در حالت عصبانیت به جای خوش آمدی می گویند چس آمدی

با دست و پا-آدم زرنگ

ته تغاری-آخرین فرزند خانواده

جزوه کش-کسی که در مجالس ترحیم جزوه های قرآن را پخش می کند

به هزار زحمت-با رنج بسیار-با سختی فراوان

چیز دار-ثروتمند

زکی-لفظی که به هنگام باور نکردن و رد کردن حرف طرف گفته می شود

پادو-شاگرد دکان-کسی که کارهای سرپایی را انجام می دهد

ته آواز-صدای نسبتن خوب

از شوخی گذشته(حالا برسیم به مطالب جدی)

از منبر پایین آمدن-از پرچانگی دست برداشتن-سخن را به پایان آوردن

جفت کردن صدا با ساز-هماهنگ کردن صدای ساز توسط کوک

بشقاب پرنده-سفینه ی بشقاب مانند که از کهکشان آمده است . چیز پرنده ی ناشناس

آبکی-بی‌ارزش-از روی بی‌علاقگی

بکن نکن-امر و نهی

زیر کردن-کسی را زیر وسیله ی نقلیه گذاشتن که موجب آسیب یا مرگ او شود

چمچاره-در پاسخ به پرسش احمقانه می دهند

چشمگیر-جالب توجه-با ارزش

دلخور کردن-مایه ی گله مندی و نارضایتی کسی را فراهم کردن

بستری-خوابیده در بستر-بیمار
آغبانو(لقبی برای زنان محتشم و بزرگ)
دنده کج-کج خلق-یکدنده

دریا زدگی-حالت تهوع در اثر حرکت کشتی

دست چین-گزیده-منتخب

اسم درگوشی(نام دوم فرد مسلمان که نام یکی از امامان است)

دست نشانده-زیر دست-مطیع-فرمان بردار

رستم در حمام-درشت اندام و پهلوان نما

ارزیاب(کسی که بها و ارزش پولی چیزی را تعیین می‌کند)

برای فاطی تنبان نشدن-بدرد نخوردن-قانع کننده نبودن-فایده نداشتن

این دنده آن دنده شدن-این پهلو آن پهلو شدن

 

از آب روغن گرفتن(از هر اتفاقی بهره برداشتن)

چرخ پایی-چرخ خیاطی که با پا به حرکت می افتد

 
از نان خوردن افتادن-نان کسی آجر شدن
این پهلو آن پهلو شدن-این دنده آن دنده شدن-غلتیدن از پهلویی به پهلوی دیگر

از حساب پرت بودن-در اشتباه بودن

دسته چاقو نشستن-نشستن روی دو پا و بغل کردن دو رانو-چمباتمه نشستن

با سلام و صلوات-با تجلیل و بزرگداشت-با رعایت کامل آداب و رسوم

چین چین-پر از چین

آستین بر چشم گذاشتن(پنهان گریستن)

روز بد نبینی-امیدوارم به سرت نیاید

حساب کشیدن-حساب خواستن

از دست دادن-گم کردن

چوچول باز-دغل-بی حیا

آینه‌ی دق(آینه‌ای که شخص خود را در آن عجیب و غریب می‌بیند – شخص عبوس و بدقدم)

روان بودن-از حفظ بودن-از بر بودن

توپ علی گلابی زدن-بلوف زدن-بی پول سر قمار نشستن

پاشنه ی کفش ور کشیدن-آماده ی انجام کاری شدن
بیرون رفتن-به توالت رفتن

پای کسی بازشدن به جایی-رفت و آمد کردن کسی به جایی

زُل زدن-خیره نگاه کردن

پاتال-سالخورده-پیر

پیه سوز- پی سوز

به قدر پشت خاک انداز-بسیار کوچک و محقر

دست کسی را کوتاه کردن-کسی را از چیزی یا کاری کنار گذاشتن

بی ریخت-زشت-بد ترکیب

زیر سری-بالش-متکا

آهوی شیرافکن-چشم محبوب

زبان پس قفا-نوعی گل است

حکم حکم نادر و مرگ مفاجا-حکم صد در صد لازم الاجرا

اهل هیچ فرقه‌ای نبودن(به کارها و چیزهایی که ناباب شمرده می‌شوند معتاد نبودن)

حنای کسی رنگ نداشتن-اعتبار نداشتن-دارای نفوذ نبودن

جامهر-کیسه ای که مهر نماز را در آن می گذارند.

به هدر دادن-تلف کردن-تباه کردن-از دست دادن

اوضاع کسی را بی‌ریخت کردن-زندگی کسی را آشفته کردن-کاسه کوزه‌ی کسی را به‌هم ریختن

باربند-جای نهادن و بستن بار

 

تلو تلو-حرکت به چپ و راست در حین راه رفتن بر اثر سستی

باد خوردن-هوا خوردن

دل دادن و قلوه گرفتن-غرق گفت و گو و راز و نیاز بودن

پِر پِری-سخت نازک و باریک و تنگ

دک و پوز-دهان و لب و دندان

از سر باز کردن-دور کردن-رفع مزاحمت کردن

ریزه خوانی کردن-غرغر کردن-نق زدن-ایراد گرفتن

چرت بردن کسی را-غالب شدن حالت خواب بر کسی

تحت الشعاع بودن-زیر نفوذ و تاثیر دیگری بودن

با هم خواندن-تطبیق کردن-هماهنگ بودن

اسباب زحمت(کسی یا چیزی که موجب دردسر و آزار شود)

خلاصه نویسی-کوتاه کردن مطلب

جریحه دار شدن-زخمی شدن-دل شکسته شدن-رنجیده شدن

اوضاع کسی را بی‌ریخت کردن-زندگی کسی را آشفته کردن-کاسه کوزه‌ی کسی را به‌هم ریختن

خوش پنجه-آن که آلات موسیقی را نیکو می نوازد

راه نزدیک کردن-میان بر زدن-مهمان شدن بر کسی که خانه اش نزدیک است
خانه خمیر-نگا. خانه خراب
خاله وارسی-فضولی-تحقیق بی مورد

زرد کردن-بسیار ترسیدن-از ترس وادادن-کاری را خراب کردن

اُرس و پرس-پرسش و پاسخ

نیروی انجام کاری را داشتن

از نفس افتادن-بسیار خسته و مانده شدن

چانه انداختن-جان کندن-حرکت پیش از مرگ

حضرت عباسی-راست و درست

رمبیدن-خراب شدن-فرو ریختن

آتو(بهانه، دستاویز، نقطه‌ضعف)

برگشتن ورق-دگرگون شدن اوضاع-تغییر کردن حال و احوال

 

بیخ خِر-بیخ گلو

دهل کسی را زدن-کسی را از کار برکنار کردن

رگ خود را زدن-به حق خود قانع بودن-ادعای زیاد نداشتن

دست نماز-وضو

در لاک خود فرو رفتن-کاری به کار دیگران نداشتن

رسانه-وسیله ی ارتباطی

پیسی-بد رفتاری-آزار

چینی بند زن-کسی که تکه های شکسته ی ظزوف را به هم می چسباند

دندان پر کردن-ترمیم دندان آسیب دیده
در نتیجه-سرانجام-عاقبت

آدم کردن کسی(کسی را تربیت کردن، سواد آموختن)

دَم دار-هوای گرم و پر رطوبت

از گرد راه رسیده(تازه‌وارد، هنوز به کار دیگری نپرداخته)

خلاف-جرم

خاطره-یادگار

خر پشته-پشته ی بزرگ سقف شکم داری که روی ایوان و راه پله می سازند

زیر اخیه گذاشتن-کسی را به کاری که سودش به دیگری می رسد گماشتن-زیر فشار گذاشتن

زیر غربالی-دانه هایی که به مرغ و پرنده می دهند

جا گذاشتن-چیزی را در جایی فراموش کردن-چیزی را سر جای خود قرار دادن

 

جار-چلچراغ-شمعدان

ریش کسی را در دست داشتن-از کسی نقطه ی ضعف در دست داشتن-از کسی گروی در دست داشتن

تله کاشتن پیش پای کسی-به کسی کلک زدن-کسی را گیر انداختن

حلال زاده-پاک و نجیب

 

آب سیر(جانور خوش‌رفتار)

چشم انداز-منظره

خلاصه نویسی-کوتاه کردن مطلب

توپ-پرشده-کامل-بی نیاز

آب‌زیرکاه-حیله گر-فتنه انگیز-دو رو

چراغ زنبوری-نگا. چراغ توری

تاق و توق-آواز بر هم خوردن دو چیز

اگر بمیری هم-به‌هیچوجه-هرگز

بریدن-از نفس افتادن-درمانده شدن-از حرکت باز ماندن

جیب کنی-اخاذی-به خرج انداختن دیگران

از غورگی مویز شدن-مقدمات کاری را فرانگرفته ادعای استادی کردن

 

خانه تکانی-پاکیزه کردن خانه و وسایل خانه به صورنی اساسی در آغاز هر سال

اسباب‌چینی-دسیسه‌چینی-توطئه‌چینی

آدم کردن کسی-کسی را تربیت کردن-سواد آموختن

خوردن-مغلوب شدن-شکست یافتن-فرودادن

چشم ِ غربال-سوراخ های غربال

باطله-چیزی که ارزش خود را از دست داده است

پاپی شدن کسی-به کسی ایراد گرفتن-کسی را اذیت کردن

زدُ وازد-زیر و رو کردن کالا و سوا کردن نوع به تر

تا-توانایی

زور گو-کسی که خواست های خود را تحمیل می کند

خودنویس-قلمی که جوهرش را با خود دارد

تبانی کردن-پنهانی پیمان بستن-ساخت و پاخت

حرف انداختن-در سخن کسی دویدن

زیر سازی-ساختن قسمت زیرین جاده

از این گوش گرفتن و از آن گوش در کردن-ظاهرن به حرفی گوش دادن ولی به آن عمل نکردن

خبرگزاری-موسسه ی خبرگیری و انتشار خبر
خستگی در کردن-استراحت کردن

زیر سبیل در کردن-به روی خود نیاوردن-درگذشتن

جا-رختخواب-بستر

آفتابه خرج لحیم(بیشتر بودن هزینه‌ی تعمیر چیزی از بهای نو آن)

پاشنه ی در-چارچوب در که لولا دارد و در روی آن می چرخد

آل آروادی-زن سخت بی‌حیا و بد‌رفتار

خدا به دور-پناه بر خدا

خروجی-جای بیرون رفتن-مالیاتی که هنگام خارج شدن از کشور به دولت می پردازند

تو دماغی-صدایی که بخشی از آن از بینی برآید

دبوری-بی سر و پایی-ولگردی

پَتی-لخت-برهنه
الیسون و ولیسون(وردی است که برای کسانی که منتظرشان هستند می‌خوانند)
دو پهلو-دارای ابهام-کنایه دار

الدنگ(بیکاره، مفتخور، بی‌غیرت)

جنجالی-آن چه موجب هیاهو شود-آن چه بر سر زبان ها افتد

دخانیات-کشیدنی ها مانند توتون و تنباکو و مانند آن ها

خیر ببینی-دعایی است در حق کسی که کمکی کرده باشد

دست کسی را توی حنا گذاشتن-کاری را به کسی تحمیل کردن

از کار در آمدن-آزموده شدن-نتیجه دادن

خاله خواب رفته-آدم شل و بی حال و وارفته

دور سر گرداندن-بلاتکلیف گذاشتن-معطل گذاشتن

 
بد دماغ-کسی که زود رنج است و زود قهر می کند
آب و تاب(تکلف، لفت و لعاب، تفصیل)

پیش زدن-جلو زدن-سبقت گرفتن

پس افتاده-بچه ی کسی

پیش افتادن-جلو زدن-سبقت گرفتن

آسیاب‌گردان(کسی که به‌خوبی از عهده‌ی کارها بر می‌آید)

زننده-زشت-نامطبوع-نفرت انگیز

اهل کاری بودن(وارد بودن در کاری)

ترک هوا شکستن-کاهش یافتن شدت سرما

رج کردن-رج بستن

پا شدن-از جا برخاستن

چلچل-خال خالی-ابلق
چای خانه-محلی که وسایل چای را در آن جا می گذارند-قهوه خانه

آستین تر داشتن(بسیار گریه کردن)

بکن نکن-امر و نهی

پا بر جا-ثابت قدم-استوار

چرک-کثیف

پُک-هر بار کشیدن سیگار و چپق و از این نوع

ریش کسی را در دست داشتن-از کسی نقطه ی ضعف در دست داشتن-از کسی گروی در دست داشتن

 

بَده شدن-از چشم افتادن-بد جلوه کردن

از چپ و راست(از همه سو، از همه جا)
از سر دست(کار یا سخنی که فورا و بدون تامل بکنند یا بگویند)

پس هم بر آمدن-حریف یکدیگر بودن-از عهده ی هم برآمدن

خشتک نشور-آدم پست و بی ارزش

 

پُر پشت-انبوه-بسیار روییده

جیر و ویر راه انداختن-داد و فریاد راه انداختن

ژاندارمری-نهادی که عهده دار حفظ نظم و قانون در بیرون از منطقه های شهری است

حسابی-معقول-مورد اعتنا-کاملن

از خدا بی‌خبر(ظالم، نابه‌کار)

آدم مقوایی-بی‌اراده-کسی که هیچ‌کاری نمی‌کند

زر ورق-کاغذ نازک و شفاف و زنگی

تیپا خوردن-رانده شدن

پل خر بگیری-محل آزمایش-جایی که گریز از آن ممکن نباشد

بادپا-تند رو-تیز تک

از بی‌کفنی زنده بودن(بی‌نهایت فقیر و نیازمند بودن)

بوق سگ-بسیار دیر وقت

آتش‌پا(فرز و چالاک، بی قرار)

روی شکم سیری-بدون تعهد-از سر بی خیالی

امان کسی را بریدن-کسی را درمانده و بیچاره کردن

روزه ی کله گنجشکی-روزه ای که بچه ها تا نیمه های روز می گیرند

دست نگاه داشتن-توقف کردن در انجام کار-معطل شدن و منتظر ماندن

 

پشت هم اندازی-حقه بازی-حیله گری

 

آتشی شدن-از کوره در رفتن

دل واپس-نگران-چشم به راه-مضطرب

دماغ گنده-ثروتمند-سرشناس

چندر-رگ و ریشه ی گوشت

خواهی نخواهی-نگا. خواه و ناخواه

 

بست-محلی در جاهای مقدس یا دیگر که شخص در آنجا از تعرض در امان می ماند-تکه ی کوچکی از تریاک

دندان گِرد-طمع کار-آزمند-گران فروش

خودفروشی کردن-فاخشگی کردن-خیانت کردن

دهن دره-خمیازه

برزخ شدن-ناراحت شدن

از چیزی زدن(از مقدار چیزی کسر کردن)
ریسه رفتن-احتیار از دست دادن و پیچیدن نفس در گلو بر اثر خنده یا تاثر

تیپ هم-جور-هماهنگ-متناسب

 
از خجالت کسی در آمدن-محبت کسی را جبران کردن
حشری-شهوت ران-پر شهوت

پشم ریختن-از میان رفتن توانایی و مقام

پَخ-مسطح-بی ژرفا

 

از زیر بته عمل آمدن-خانواده و اصل و نسبی نداشتن

جیک در نیاوردن-صدایی در اعتراض بر نیاوردن-کم ترین اعتراضی نکردن

افندی پیزی-به‌ظاهر شجاع و در واقع ترسو-پهلوان پنبه

از رو بردن-خجالت دادن-مقاومت حریف را در هم شکستن
چنار امام زاده صالح-متلک بد

احدالناس(کسی، فردی)

آبدار(سخت، شدید، سنگین)

به باد فحش یا کتک گرفتن-یک ریز فحش دادن یا کتک زدن

جاکن کردن-به حرکت درآوردن-کسی را از مقامی دور کردن
آستین بالا زدن(آماده شدن، به کاری برخاستن، پا پیش گذاشتن)

از نافِ جایی آمدن(کاری را به‌خوبی اهل جایی انجام دادن)

آواز شدن-شهره شدن

زُل-خیره

اُق زدن-بالا آوردن

دلچسب-دلپذیر-مقبول

زدن به سر کسی-ناگهان فکری به سر کسی آمدن-عقل خود را از دست دادن

ازرق-چشم زاغ

چرخ کردن-دوختن با چرخ خیاطی-خرد کردن گوشت با چرخ گوشتی

چینی بند زن-کسی که تکه های شکسته ی ظزوف را به هم می چسباند

افسارسرخود(خود‌رای، افسارگسیخته)

تار-از محلی راندن

پیش خر کردن-پیش از موعد خریدن

خلیلی-نوعی غل و زنجیر-نوعی انگور

از ترس مار توی دهان اژدها رفتن-از باران به ناودان پناه آوردن

آسمان (و) ریسمان به هم بافتن(حرف‌های بی‌ سروته و بی‌ربط زدن)

 

خرج رو دست کسی گذاشتن-کسی را در خرج انداختن

بالاخانه را اجاره دادن-تهی مغز بودن-افکار ابلهانه داشتن
چرک گرفتن-کثیف شدن-پاک کردن چرک

دهن خود را آب کشیدن-دهان خود را طاهر کردن-استغفار کردن

دگنگ-چوب-چماق-اعمال زور

دروازه-دروازه مانندی در دو سوی میدان فوتبال-گُل

رو پنهان کردن-خود را مخفی کردن

دانگی-انجام کاری با پرداخت سهم خود از هزینه ی آن

پشت نویسی-نوشتن در پشت سند یا حواله برای انتقال آن به دیگری

پشکل-سرگین حیوانات اهلی

زرتی-بی مقدمه-ناگهان -بدون مطالعه و تعمق

خَنج-ناخن کشیدن بر چیزی

خانم بازی-معاشرت با زنان هرزه

زیج نشستن-خانه نشین شدن-انزوا گزیدن-از دوستان بریدن

بی چشم و رو-ناسپاس-حق ناشناس-ناشکر

از سفیدی ماست تا سیاهی زغال-همه و همه چیز

خوراک-مصرف یک دوره ی معین
دیم کار-کشاورزی که کشت خود را دیم زراعت می کند

آتو-بهانه-دستاویز-نقطه‌ضعف

چشم کسی را خون گرفتن-سخت خشمگین شدن

ابوطیاره(اتوموبیل کهنه و فرسوده)

دَم کرده-پر رطوبت-باد کرده
انداختن(فروختن جنس بنجل و ارزان به بهای گران، درست کردن)
پینه زدن-وصله کردن

بالای منبر رفتن-پر گویی کردن

خفتی-نوعی گردن بند از جواهرات-شلواری مانند چاقچور ولی بدون جوراب

تیر گذاشتن و تفنگ برداشتن-نهایت عصبانیت-بد و بیراه گفتن

خش خشه-نوعی اسباب بازی کودکان که به هنگام تکان خوردن صدای خش و خش از آن می آید

خرد و خمیر-نگا. خرد و خاکشیر-له و لورده

زن بردن-همسر گرفتن مرد

خروار-کنایه از مقدار زیاد

رکابی-دارای رکاب-پیاده ای که به دنبال سواری بدود

پیش بینی کردن کار یا شخصی

از دروازه نگذشتن، از سوراخ سوزن گذشتن-حالاتی بی‌ثبات و بسیار متضاد داشتن

پیله ی کسی به کسی گرفتن-کسی را اذیت کردن

از بن ناخن-ذخیره-بندگی-اطاعت

از سر دست-کار یا سخنی که فورا و بدون تامل بکنند یا بگویند

پشم نداشتن کلاه کسی-اعتبار نداشتن-کاری از کسی برنیامدن

از گردۀ کسی کار کشیدن-کسی را به سود خود بی‌رحمانه به کار واداشتن

تو به تو-گوناگون-لا به لا

جیک جیک-آواز پرندگان-سخنی که فهمیده نمی شود

آب و رنگ(طراوت و شادابی)
پیله ی کسی به کسی گرفتن-کسی را اذیت کردن
دار-داربست قالی-چوبه ی اعدام

دست به سر و روی چیزی کشیدن-چیزی را تعمیر و تمیز کردن

جَستن چشم-پریدن پلک چشم

باج به شغال دادن-به شخصی پست رشوه دادن

چهار ابرو-دارای ابروهای کلفت و پر پشت

جواب دندان شکن-جواب قاطع و صریح

پشکل داخل مویز-بی سر و پایی در میان اشخاص دارای عنوان

تمدن داشتن-دارای تربیت بودن

دررفتگی-حالت در رفته-از بند بیرون آمدن استخوان

تنبل خان-تن پرور
بار سرکه- ترش ابرو

آیۀ یاس خواندن-هرچیزی را پیش از بررسی محکوم به شکست کردن

به باد فحش یا کتک گرفتن-یک ریز فحش دادن یا کتک زدن

جاهل-جوان-نادان

رایانه-کامپیوتر

افتادن توی هچل-گرفتار دردسر و ناراحتی شدن

دهان کسی بوی شیر دادن-با وجود کوچکی کار بزرگ کردن و نتوانستن

پس دادن-خریده ای را به فروشنده باز گردانیدن-باز دادن چیزی که گرفته اند

دسته کلید-مجموعه ی کلیدها در یک حلقه یا بند

رساندن-خبر یا اطلاعاتی را محرمانه به کسی دادن

دو ترکه سوار شدن-دو پشته سوار شدن

ارزانی(بخشیدن، دادن)

رفتگار-رفتنی-مردنی

رقصیدن توی تاریکی-بی موقع یا بدون اطلاع کاری را انجام دادن

اردک رفتن، غاز آمدن-دست از پا درازتر برگشتن

تاق و توق-آواز بر هم خوردن دو چیز

رخت آویز-جا رختی-چوب لباسی

پس پناه-جای خلوت در خانه یا کوچه-پستو

برخورد کردن به تریج قبای کسی-گران آمدن-بی دلیل ناراحت شدن-به کسی توهین شدن

پالان کسی را لوخ کردن-به قصد فریب از کسی تعریف کردن

پالان کردن کسی-فریب دادن کسی

بخت گشا-شانس آور-سبب خوش اقبالی-مایه ی سفید بختی

رایانه-کامپیوتر

خوش برش-جامه ای که اندازه و برازنده ی قامت دوخته شده است

جاشو-باربر

چمباتمه زدن-نشستن روی دو پا و بغل کردن دو رانو

خبرکش-سخن چین

خرج دادن-مهمانی دادن در جشن های دینی یا ایام سوگواری

تزئیناتی-کسی که کارش تزیین است

دست بر قضا-از قضا-به طور غیر منتظره-ناگهان

بازار شام-جای شلوغ و در هم و بر هم

از زمین سبز شدن(ناگهان و بی‌خبر پدیدار شدن، به‌طور غیرمنتظره حاضر شدن)

ذِله کردن-ذله آوردن

پَهن آباد-پول بسیار ناچیز و کم ارزش

آهن کهنه به حلوا دادن(معامله‌ی پرسود کردن)

دل غشه گرفتن-متاثر و ناراحت شدن-بی حال شدن-دچار ضعف شدن

تر و خشک کردن-رسیدگی کردن-پرستاری کردن

از چاله در آمدن و به چاه افتادن(از باران به ناودان پناه بردن)

بد قواره-بد ریخت-بد ترکیب

دله دزدی-عمل دله دزد

حق آب و گل-امتیاز-اعتبار

پا روی پا بند نشدن-بسیار خوشحال بودن