مجموعه کاملی از کلمات و اصطلاحات خودمانی، عامیانه قسمت 26
آسمان گرفتن(فراگرفته شدن آسمان با ابر یا مه)
تف به روی تو-زهی بی شرم که تویی
زیج نشستن-خانه نشین شدن-انزوا گزیدن-از دوستان بریدن
ختنه نکرده-آزمند-پول پرست-نامسلمان-پدر سوخته
از یک قماش بودن-سر و ته یک کرباس بودن
خدا کند-ای کاش
اسم درگوشی(نام دوم فرد مسلمان که نام یکی از امامان است)
دست و پا پنبه ای-دست و پا چلفتی-بی عرضه-بی دست و پا
برادر اندر-برادر ناتنی-نا برادری
آسمان را به زمین آوردن (دوختن)(کار شگفتانگیز کردن)
بند زدن-به یکدیگر وصل کردن-به هم چسباندن
آنجا رفتن که عرب نی انداخت-به جایی دور و بیبازگشت رفتن
پر بدک-خیلی بد
زبان بسته-برای تحقیر به آدم های بی عرضه یا کم آزار گفته می شود
از جلوی کسی در آمدن(در برابر کسی مقاومت کردن)
چرک نویس-نوشته ی نخستین که ممکن است بازبینی و ویرایش شود
پر و پاچه ی کسی را گرفتن-بر کسی خشم گرفتن-به کسی دشنام دادن
چاک دهن را چفت کردن-بستن دهان-سکوت کردن
خودفروش-فاحشه-خائن
بخت برگشته-تیره روز-سیاه بخت-بیچاره
دست و دل کسی به کار نرفتن-میل به کار نداشتن
چه چه زدن-خواندن بلبل-سخت خوش آواز خواندن
انداختن پشت گوش(سهلانگاری کردن، دیر انجام دادن، کوتاهی کردن)
خاک به سر کردن-به فکر چاره افتادن-چاره جویی کردن
روضه خواندن-سخنان بی فایده گفتن-آه و ناله کردن
جگر را سرمه کردن-دل کسی را سوزاندن-بسیار غم دادن
زنده به گور-کسی که در تیره روزی به سر می برد و زندگی اش فرقی با مردن ندارد
آلاف و الوف(مال و ثروت، جاه و مقام)
ریسه شدن-پشت سر هم قرار گرفتن-به دنبال هم به جایی رفتن
خوردنی-غذا-قابل خوردن
دست به کار نرفتن-حال کار کردن نداشتن-برای کار بی حوصله بودن
از خدا خواستن(در برابر پیشنهاد یا کاری قرار گرفتن که خود شخص در آرزویش بوده است)
چار شانه-دارای شانه های پهن-کنایه از مرد خوش اندام
رد کردن-برگردانیدن-پس دادن-رفوزه کردن-از سر باز کردن-پنهانی دادن-پنهانی عبور دادن
از سر وا کردن(کاری را سرسری انجام دادن)
پشته کردن-روی هم انباشتن
آتشِ بسته-طلا
پیشکی-جلوتر-از پیش-به طور مساعده
این دست و آن دست کردن-وقت تلف کردن-وقت کشتن-به عقب انداختن
خوش لباس-نگا. خوش پوش
دزدیده نگاه کردن-زیر چشمی نگریستن-بدون آن که طرف بداند او را زیر نظر گرفتن
بُل گرفتن-چیز مفت به چنگ آوردن-از فرصتی استفاده کردن-بهانه ای بدست آوردن
دوز و کلک سوار کردن-توطئه چیدن-مطالبی را خلاف واقع جلوه دادن
تفنگ در کردن-تیراندازی با تفنگ
دندان گیر-قابل خوردن و جویدن-قابل توجه-پر سود
دندان طمع از چیزی کشیدن-از چیزی چشم پوشیدن-دست کشیدن-رها کردن
از شیر گرفتن-به دورهی نوزادی پایان دادن
پنبه شدن رشته-باطل و بی هوده شدن کار
چارقد قالبی-نوعی چارقد که آن را آهار می زدند تا راست و منظم بایستد
از دست برآمدن(ممکن و شدنی بودن، از عهده بر آمدن)
دنیا پسند-آن چه که همه بپسندند
چُغُلی-سخن چینی-غیبت-شکایت
برادر تنی-برادر حقیقی
پوست خربزه زیر پای کسی انداختن-کسی را به دردسر انداختن
آش دهن سوزی نبودن-زیاد جالب نبودن-اهمیت زیادی نداشتن
دل توی دل نبودن-بی تاب و بی قرار بودن
از جنب و جوش افتادن-آرام گرفتن-شور و هیجان خود را از دست دادن
باد به آستین کسی کردن-کسی را به کاری تحریک کردن
زیر در رو-گریزان-گریز پا-شانه خالی کن
چُرت-خواب کوتاه
خرناس کشیدن-نگا. خرناس کردن
دست کسی را بند کردن-به کاری گماشتن
دسته کوک-ساعتی که از محل دسته کوک می شده است
رساندن-خبر یا اطلاعاتی را محرمانه به کسی دادن
اما توی کار آوردن(شک و تردید درست کردن، اشکالتراشی کردن)
استخوان لای زخم گذاشتن-بلاتکلیف گذاشتن-کاری را کش دادن
زیر دل کسی زدن-فدر ندانستن-بی اعتنا بودن
جنگ زرگری-دعوای دروغین-جنگ مصلحتی
جن بو داده-نوعی دشنام است
به دندان کشیدن-خون دل خوردن-کاری پر زحمت انجام دادن
دستی پس، دستی پیش-سخت تهی دست-بی چیز
تو دل کسی رفتن-به کسی حمله کردن-با اعتراض به کسی پاسخ دادن
جلو کسی درآمدن-با کسی مقابله کردن-حق کسی را کف دستش گذاشتن
از دست کسی در رفتن(کاری را بیاختیار و ناخواسته انجام دادن)
دهن تر کردن-اندکی نوشیدن-لو دادن
رقاصی کردن-کارهای ناشایست و سبک کردن
درینگ-صدای خوردن مضراب یا ناخن با ساز
پر و پا داشتن-پایه و اساس داشتن
حقه باز-شعبده باز-تر دست-مکار
از چشم کسی برق پریدن(شدت ضربهای را که به کسی وارد شده است نشان میدهد)
دانشگاهی-کسی که در دانشگاه کار می کند-اعضای هیات علمی
آدم ثانی-حضرت نوح
داغ باطل زدن-از کار انداختن-از رونق و رواج انداختن
جان کسی به نانش بسته بودن-بسیار خسیس بودن که حاضر باشد جان بدهد نان ندهد
راپرت-گزارش-خبر
داغ باطل زدن-از کار انداختن-از رونق و رواج انداختن
زد و بندچی-توطئه گر-ساخت و پاخت کننده
دم و دستگاه-ثروت-بیا و برو-تجمل-مکنت و دارایی
زردمبو-آدم ضعیف و کم خون-دارای رنگ و روی زرد
جان جانی-صمیمی-یکدل
به بخت خود پشت پا زدن-فرصت مناسبی را از دست دادن-از خوشبختی مسلمی چشم پوشیدن
دوری و دوستی-دوری برای دوام و پایداری دوستی لازم است
بازوبند-نواری که به نشانه ی معینی بر بازو می بندند
حدمتکار-مستخدم
ذوق زده شدن-ناگهان بسیار خوش حال شدن-از شادمانی بسیار و ناگهانی بیمار شدن
دریافت-گرفتن-ادراک
زهره ی کسی آب شدن-سخت ترسیدن
تخت خوابیدن-راحت و آسوده خوابیدن
ابرو فراخی-خوشدلی-گشادهرویی
ریسمان را طناب کردن-یک کلاغ چهل کلاغ کردن-اغراق کردن
تو عالم هپروت بودن- تو آسمان ها سیر کردن
به هر تقدیر-در هر صورت-خلاصه
آبِ کبود-آسمان
خدا برکت-خدا بیش ترش کند
تار و مار-متفرق-پراکنده
دان دان بیرون زدن-ظاهر شدن دانه ها بر پوست
از مرحله پرت بودن(یکسره بیاطلاع بودن)
دنیا دست کیست؟-پرسش از کسی که کاملن بی خیال و بی غم زندگی می کند
خروس بی محل-وقت نشناس-کسی که بی جا سخن می گوید یا بی موقع کاری می کند
الکی-بیهوده-بیخود-دروغکی
روی باد هوا بودن-سست و بی پایه بودن
برادر زاده-فرزند برادر
روز مبادا-روز سختی و پریشانی
تاب-کجی چشم- طاقت و تحمل
پاچین-دامن زنانه
بهم رسیدن-به وصال هم رسیدن
خیار شور-خیار سبز که مدتی در آب نمک بخوابانند
از خنده روده بر شدن-از شدت خنده بیحال شدن
دیدن کردن-عیادت کردن-زیارت کردن-ملاقات کردن
با کسی ندار شدن-با کسی خودمانی
بغلی-چیز کوچکی که در بغل جا بگیرد-بطری کوچک
از آب و گل در آمدن(مراحل اولیهی شکلپذیری را پشت سر گذاشتن، بزرگ شدن کودک)
پیزه شُل-آن که شکمش روان باشد-ضعیف-سست
از ترس مار توی دهان اژدها رفتن-از باران به ناودان پناه آوردن
آیینهی اسکندری(آفتاب)
برزخ شدن-ناراحت شدن
زبان بندان کردن-دهان همه را با ایجاد وحشت بستن و سپس چاپیدن
پاخان-پشت هم اندازی-سفسطه کردن
دلخوری-گله-شکایت-اوقات تلخی
آفتابنشین(بیکاره و تنبل)
دَم کشیدن-رسیدن و پختن چای-برنج و مانند آن ها
چشم بندی-شعبده بازی-تر دستی
خندیدن تو روی کسی-به کسی که بسیار گستاخ است می گویند
با کسی بحث و مجادله کردن
تا-لنگه-همتا
از خوشحالی در پوست نگنجیدن(از شادی سر از پا نشناختن)
راستی؟-واقعن؟ آیا درست است؟
اشهد را گفتن-برای مرگ آماده شدن
بی سیرت-بی آبرو
پشت بندی کردن-به انتظار غذا چیز مختصری خوردن
آدم بگو بخند-شیرینزبان و بذلهگو
زن مرده-مردی که زنش درگذشته است
باد کردن-به فروش نرفتن-کسی را به کاری سخت برانگیختن
بزن و برو-کسی که در کار-دقت و دلسوزی ندارد
اخلاق سگی(تندخویی بیش از اندازه، ناسازگاری با همه)
زبان گزه رفتن-زبان گزیدن-لب به دندان گرفتن
زیر پوش-جامه ی زیرین
انداختن توی هچل(دچار دردسر و ناراحتی کردن)
چشمه چشمه-سوراخ سوراخ-مشبک
روز هفتاد هزار سال-روز قیامت
بزن-شجاع-دلاور-اهل دعوا و مرافعه
اجاق کسی کور بودن(نازا بودن، بی فرزند بودن)
ریش گرفتن-دست به ریش کشیدن-پادر میانی کردن-تقاضا و خواهش کردن
الدنگ(بیکاره، مفتخور، بیغیرت)
اوف شدن((به زبان کودکان) زخم شدن، درد داشتن)
اهل عمل(کسی که کمتر حرف میزند و بیشتر عمل میکند)
حاجی خرناس-لولو
حاشیه نشین-تهیدستان ساکن در کناره های شهر
حمله ور شدن-یورش بردن
خل بازی درآوردن-مثل دیوانه ها رفتار کردن
خاله ماستی-آدم بی اهمیت و بی ارزش
آدم چوبی-بیعرضه و دستوپاچلفتی
رشته-موضوع و زمینه ی چیزی یا کاری: رشته تحصیلی-رشته ی افکار
اما-اشکالتراشی-ایجاد شبهه
چوچوله باز-زنباره-دوست دار زنان بدکاره
تنگ کسی افتادن-در مجاورت کسی قرار گرفتن
جی جی باجی-صمیمیت بسیار زیاد ولی غیر واقعی
زهره و زنبل کسی را ترکاندن-سخت ترساندن
خنده ی قبا سوختگی-خنده ای که برای پنهان کردن خشم و کینه می کنند
حرام و حرس-ریخت و پاش
چسو-ترسو-بزدل-آن که بسیار چس دهد
تر دماغ-سرحال-شنگول
خاله قدومه-نگا. خاله سوسکه
آتش سوزاندن(شیطنت و شرارت کردن)
خدا قوت-خدا قوت بدهد-خسته نباشی
دود-دخانیات-مواد مخدر
روی سر گذاشتن و حلوا حلوا کردن-نهایت احترام و حق شناسی را در حق کسی نشان دادن
چوبدار-گله دار-گوسفند دار
تیر به تاریکی انداختن-بدون تامل اقدام به کاری کردن
خیس کردن-ادرار کردن به خود
با کسی تلیت شب جمعه خوردن-با کسی هم منفعت نبودن
پَرت-بی معنی-مزخرف-دور افتاده-خلوت
پی سوز-چراغ روغنی و فتیله دار
حلوا خور-مرده خور-کسی که همیشه برای خوردن به مجالس ترحیم می رود
از سر کسی زیاد بودن(بیش از حد توانایی و ظرفیت کسی بودن)
دست گرفتن برای کسی-خطای کسی را مرتب به رخ او کشیدن
دندات روی جگر گذاشتن-طاقت آوردن-تحمل کردن-تاب آوردن
از جیب خوردن(در آمد نداشتن، از بسانداز خرج کردن)
دزد حاضر و بز حاضر-می توان همه چیز را دید و داوری کرد
تحت اللفظی-کلمه به کلمه
خاربست-دیوارمانندی از خار و خاشاک بر گرد چیزی
دعوت حق را لبیک گفتن-مردن
خر لنگ خود را به منزل رساندن-با وجود سختی کار را به پایان رساندن
از خوشحالی در پوست نگنجیدن-از شادی سر از پا نشناختن
چُرتی-اهل چرت زدن-ضعیف-مردنی
تنگاب آمدن-به جان آمدن
از جیب رفتن-سود یا لذتی را از کف دادن
آشنایی به روشنایی انداختن-پس از مدتها تصادفی آشنایی را دیدن
دمپایی-کفش راحتی خانه
جوش زدن دل-نگران و مضطرب بودن-در دلهره به سر بردن
رقصیدن کلاه کسی در هوا-بسیار شادی کردن-کلاه خود را به آسمان انداختن
خاله ماستی-آدم بی اهمیت و بی ارزش
خاک تو سری کردن-نزدیکی کردن زن با شوهر
دم به خمره زدن-باده گساری کردن-شراب خوردن
بابا بزرگ-پدر بزرگ
بی پیر-آدم بد و تربیت نشده-چیز سخت-کار دشوار
به هوای کسی-به آرزوی کسی-به سودای کسی
ز ِله کردن-به تنگ آوردن-به ستوه آوردن-عاجز کردن
باب-مرسوم-معمول
حرص و جوش-عصبانیت
خرابکار-اخلالگر-تروریست
آفتابه برداشتن(دست به آب رساندن، پابرهنه وسط حرف کسی دویدن)
به چشم-اطاعت می شود
این در و آن در زدن-برای انجام کاری کوشش بسیار کردن
تاق و توق-آواز بر هم خوردن دو چیز
تلو تلو-حرکت به چپ و راست در حین راه رفتن بر اثر سستی
خاک پاک-زادگاه
زیختن آب پاک روی دست کسی-یکسره نومید کردن کسی
دو دستی-با هر دو دست
چهار ابرو-دارای ابروهای کلفت و پر پشت
خواری و زاری-پریشان حالی
بیرون رفتن-به توالت رفتن
خورد رفتن-از بین رفتن قسمت اضافی در خیاطی-جذب شدن و حل شدن در چیزی
پهن شدن آفتاب-روز شدن
آب رفتن(بیاعتبار شدن، کوچک شدن)
آب بردار(دوپهلو، کنایهآمیز)
زال و زندگی-وسایل زندگی-اسباب معیشت
استکانی زدن-میخوارگی اندکی کردن
ریش تپه-پر ریش-دارای ریش انبوه
زنبور زدن-نیش زدن زنبور
آبجی خاکانداز(زن فضول و خبرچین)
چپ چُس-اصطلاحی تحقیرآمیز برای خطاب
تو نگو من بگو-مشاجره-بحث
خدانگهداری کردن-خداحافظی کردن
آب باریکه(درآمد اندک اما مرتب)
پر ادعا-متکبر-از خود راضی-قمپز در کن
پریدن خواب از سر کسی-خواب نیامدن-هرچند وقت خواب باشد
دود دادن سبیل کسی-ادب کردن-تنبیه کردن-شکست دادن
آب در هاون کوفتن(کار بیهوده کردن)
تیک تیک لرزی-دن به شدت لرزیدن
دست و پا شکسته-ناقص-ناتمام
ذلیلشده
تق سرما شکستن- تک سرما شکستن
ذلیل شدن-خوار و زبون شدن-بیچاره شدن
جیبی-قابل گنجاندن در جیب-مربوط به جیب
چله نشینی-خانه نشینی
خالی بستن-چاخان کردن-بلوف زدن
دق دل-دلخوری-کینه-دشمنی
آقبانو-نوعی پارچهی نخی نازک
پر روده-پرچانه-روده دراز
آتشی شدن-از کوره در رفتن
جفت کردن صدا با ساز-هماهنگ کردن صدای ساز توسط کوک
پا گذاشتن-وارد شدن-رسیدن
تو دوزی-دوختن از درون
آتش از چشم کسی گرفتن(ترسانیدن)
اختر در پیراهن کردن-بی قرار کردن
حساب و کتاب از دست کسی خارج شدن-اداره و نظم امور از دست کسی در رفتن
زهر چشم از کسی گرفتن-ترساندن-چنان تنبیه کردن که دیگر جرات تکرار خطا نباشد
بوق سگ-بسیار دیر وقت
تَپوک-ضربه ی دست یا پا
بینی و بین الله-میان من و خدا-انصافا-الحق
خر در چمن-آوای ناهنجار-هرج و مرج
خِر کسی را چسبیدن-گریبان کسی را گرفتن و چیزی از او طلب کردن
انگشت در سوراخ مار کردن-دانسته خود را هلاک کردن
با کسی تلیت شب جمعه خوردن-با کسی هم منفعت نبودن
حجله بستن-به پا کردن و آراستن حجله
پس انداز-پول کنار گذاشته شده-صرفه جویی
زیش ریش-تار تار-از هم جدا شده
رفیق گرمابه و گلستان-دوست یکدل و صمیمی و وفادار-یار غار
آبستن فرزندکش-دنیا-روزگار
بچاپ بچاپ-اوج سوء استفاده و دزدی
ریختن توی دست و پا-فراوان یودن-همه جا پیدا شدن
چله بُری کردن-رفت و آمد بسیار کردن
دست به چماق-چماق در دست-آماده ی چماق زدن
از نفس افتادن-بسیار خسته و مانده شدن
چیز فهم-عاقل و فهمیده
به آتش کسی سوختن-به مکافات خطای دیگری مجازات دیدن
تو دماغی-صدایی که بخشی از آن از بینی برآید
دست زدن-کوبیدن دو دست به یکدیگر همراه با نوای موسیقی یا برای تشویق
حال و احوال کردن-سلام و احوال پرسی کردن
تِلِک و تُلُک-کار مختصر و محقری داشتن
روی هم گذاشتن چشم-بستن چشم-خوابیدن-گذشت کردن-صرف نظر کردن
اجابت کردن معده(قضای حاجت)
حیف و میل کردن-زیاده روی در مصرف و خرج کردن
پیاله فروش-میخانه چی
بار آمدن-تربیت شدن-به روشی عادت کردن
بی فکر-لاابالی-بی قید
آسمانجل-ندار-بیچیز-کسی که رواندازش آسمان است
رونما-هدیه ای که داماد یا پدر داماد به عروس می دهد-دیدن روی عروس در نخستین بار
حقه باز-شعبده باز-تر دست-مکار
دوا شور-شستن فرش با نوعی دوای جلا دهنده
خانه به دوشی-بی خانمانی-آوارگی
دهن کسی را سرویس کردن-کسی را خونین و مالین کردن-به حساب کسی رسیدن
بی تفاوت-بی اعتنا
پیش ِ پا-جلوی رو
دُم سیخ کردن-دُم سیخ شدن
خنجر زدن از پشت-به نامردی به کسی آسیب رساندن یا او را از پای درآوردن
اسبابچینی(دسیسهچینی، توطئهچینی)
بست زدن-کشیدن یک بست تریاک
آن سفر-آن بار-آن دفعه
آمدکار(شگون، فال نیک، خجستگی)
از پارو بالا رفتن پول-ثروت بسیار داشتن
جیک در نیاوردن-صدایی در اعتراض بر نیاوردن-کم ترین اعتراضی نکردن
دست کم-حداقل
الو گرفتن(آتش گرفتن، (کنایه از شدت خشم و عصبانیت))
زنگ زدن-ترکیب شدن آهن با اکسیژن هوا-فرسوده شدن-بی مصرف شدن
زار زار-گریه ی شدید
دو لا شدن-خم شدن-تعظیم کردن
آقا چسونه-آدم حقیر و بی ارزش
دُرافشانی کردن-مشتی یاوه به هم بافتن
تیپ یکدیگر زدن-با هم دعوا کردن
بد اخم-عبوس و ترشرو
زدن برای کسی-پشت سر کسی بدگویی کردن-مورد بدبینی قرار دادن
خاصه فروش-فروشنده ی جنس های مرغوب و برگزیده
دستمال کاغذی-قطعات کوچک کاغد که به جای دستمال پارچه ای به کار می برند
جز جگر زده-نفرینی است به معنی دل سوخته بر اثر اندوه و مصیبت-گرفتار به بلا
جای سوزن انداختن نبودن-پر بودن-بسیار شلوغ بودن
چار میخ کشیدن-سخت اذیت و آزار کردن
پَخ دار-چیزی که تیزی لبه های آن گرفته شده باشد
آدم چوبی(بیعرضه و دستوپاچلفتی)
پیاده بودن در کاری-در کاری ناشی و بی تجربه بودن
پاخان-پشت هم اندازی-سفسطه کردن
رو به قبله کردن-کسی را که درحال مرگ است رو به قبله خواباندن
خاله بی بی-نوعی آش
از شیر گرفتن(به دورهی نوزادی پایان دادن)
آفتاب به آفتاب(هر روز)
تحت الشعاع قرار دادن-زیر نفوذ و تاثیر قرار دادن
تو ذوق کسی خوردن-از سخن یا رفتاری دمغ شدن
خرده حساب با کسی داشتن-با کسی دشمنی قبلی داشتن
خیر باشد-پس از شنیدن خواب کسی به فال نیک به او می گویند
انگشت بلند کردن-اجازهی سخن خواستن
جان کندن-رنج بسیار بردن-با سختی فراوان کاری را انجام دادن
خاله خواب رفته-آدم شل و بی حال و وارفته
دود چراغ خوردن-زحمت کشیدن-تحمل رنج کردن-استخوان خرد کردن
پشت و رو کردن-برگرداندن جامه به صورتی که رو پشت و پشت رو شود
پشت سر هم-پیاپی متوالی
آب از آب تکان نخوردن(رخ ندادن جنجال و هیاهو، آرام ماندن اوضاع)
چتولی نشستن-جمع و جور نشستن
چشم زهره گرفتن-ترسانیدن
دست و پا نمدی-دست و پا پنبه ای
باد زدن-با ایجاد جریان هوا خنکی یا اشتعال پدید آوردن
ریز بافت-پارچه یا فرش طریف
روی غلتک افتادن-جریان دلخواه و طبیعی را به دست آوردن-دور برداشتن و سرعت گرفتن
دردانه ی حسن کبابی-بچه ی لوس
خبرچینی کردن-سخن چینی کردن-خبر از جایی به جایی بردن-جاسوسی کردن
تن لش-به ناسزا: تنبل-بی مصرف-بی کاره
تلکه بند شدن- تلکه کردن
به تخته زدن-در مقام تعریف و چشم نخوردن کسی بکار می برند
جواب کردن-به کار کسی پایان دادن-از کار اخراج کردن
دم-هنگام
از روی معده حرف زدن-بدون تعمق و بدون منظور چیزی گفتن
آبدست-ماهر-استاد
آخرین تحویل-قیامت
اُق زدن(بالا آوردن)
زهر ریختن-در حق کسی بدی کردن-انتقام گرفتن-اصل بد خود را نشان دادن
زیر سبیل گذاشتن-تحمل کردن-به روی خود نیاوردن
خوش معامله-خوش حساب-کسی که آلت تناسلی قوی دارد
از پاشنه در آوردن(به هر گوشه و کنار سر کشیدن)
امن و امان-بدون بیم و هراس
بی بی قدومه-دختر بچه ای که ادای مادر بزرگ ها را در می آورد
زُل زدن-خیره نگاه کردن
آه نداشتن که با ناله سودا کردن(آه در بساط نداشتن)
بدون معطلی-بی درنگ-فورا
رای دادن-نظر دادن به انتخاب چیزی یا کسی
چهار عمل اصلی-جمع و تفریق و ضرب و تقسیم
آش آلو کردن-خجالتزده کردن-کنفت کردن-سکهی یک پول کردن
ژلاتین-ماده ای لزج و چسبنده که آن را از گلیسیرین و قند و آب و آمونیاک می سازند
دست نگاه داشتن-توقف کردن در انجام کار-معطل شدن و منتظر ماندن
آوار شدن سر کسی(بیخبر نزد کسی در آمدن)
رای اعتماد-رایی که نمایندگان مجلس در تایید به دولتی بدهند
اَنف کسی معیوب بودن-ابله بودن-خل بودن
آبِ کبود(آسمان)
دست به فرار کسی خوب بودن-در گریختن استاد بودن
حاضر به یراق-حاضر و آماده
حرفشان شدن-مشاجره ی لفظی پیدا کردن-اختلاف پیداکردن بر سر چیزی
زیر لبی-زیر زبانی
آخر و عاقبت-نتیجهی خوب
دست آمدن-به دست آمدن-پیدا شدن-حاصل شدن
دلگشاد-بیرون آمده از غم و اندوه
حبف و میل-ریخت و پاش
اتوکشیده-با سر و وضعی شستهورفته و مرتب
دماغ خشکی-بی مغزی-دیوانگی
بابت-مورد-زمینه-موضوع
جِز-صدای تماس آب با آتش-صدای تف دادن چیزی در روغن
زاق-چشم زاغ چشم
زار زدن لباس به تن-ناجور و نامناسب بودن لباس
از نافِ جایی آمدن-کاری را بهخوبی اهل جایی انجام دادن
تخته بند شدن-زمین گیر شدن-ناتوان از حرکت اعضای بدن شدن
از جا در رفتن-کنترل خود را ناگهان از دست دادن-ناگهان خشمگین شدن
پا به دو گذاشتن-به سرعت فرار کردن
آمدن(آغاز به کاری کردن)
بسم الله-جمله ای که هنگام آغاز به کاری و یا به هنگام تعجب و حیرت می گویند-بفرمائید ! این گوی و این میدان
جببه گرفتن در مقابل کسی-با کسی مخالفت کردن-در برابر کسی مقاومت کردن
جای سفت-وضعیت سخت
خیت کردن-شرمنده کردن-کنفت کردن-بور کردن
خیز برداشتن-جستن-آماده ی حمله شدن
ایراد بنیاسرائیلی(بهانههای بیخود و بیجهت)
بی هوا-ناگهان-غفلتا-نا غافل-یک مرتبه
دست و بال کسی تنگ بودن-تنگدست بودن-فقیر بودن
دل کسی خون بودن-سخت رنجیده بودن-بسیار اندوهناک بودن
جنگ زرگری-دعوای دروغین-جنگ مصلحتی
دنبال کسی فرستادن-کسی را احضار کردن
چای نیک-قوری و کتری چای
پر زور بودن سمبه-زیاد بودن فشار
راست روده شدن-اسهال گرفتن
راست کردن-بلند شدن آلت تناسلی مرد-ایستادگی و پافشاری کردن-پیچیدن به پر و پا
پا جای پای کسی گذاشتن-از کسی تقلید و پی روی کردن
جیغ-فریاد-صدای نازک و بلند
دار کشیدن-دار زدن
باریک اندام-لاغر و ظریف
دوا خور-معتاد به الکل
ابرو کج کردن-خشم گرفتن
پای چوب ایستادن-منتظر آغاز فروش در میدان یا بازار ماندن
دنده نهادن-قبول کردن-رغبت کردن
آشیخ روباه-آبزیرکاه-مکار
آبکش کردن(سوراخ سوراخ کردن)
خورد رفتن-از بین رفتن قسمت اضافی در خیاطی-جذب شدن و حل شدن در چیزی
از حد (توانایی) خود تجاوز کردن
چاروادارکُش-جنس تقلبی-چیز بد
دنگ و فنگ-طول و تفصیل-مقدمه چینی فراوان-تشریفات زیاد
آسمان به زمین آمدن(رویدادی مهم و عجیب پیش آمدن)
از جنس چیزی بودن
حاجی خرناس-لولو
خرخور-چیزی که قابلیت خورده شدن را از دست داده است
تقدس مآبی-خود را به دروغ پارسا و پرهیز کار وانمود کردن
الدنگ-بیکاره-مفتخور-بیغیرت
دانه ی درشت برچیدن-به دستمزد کم قانع نبودن
پای خود را جای پای دیگری گذاشتن-از کسی تقلید کردن
جِرم-ته نشست هر چیز-آن چه از دود چسبنده بماند
تراشیده-نازک-قلمی-لاغر
در رفتن با کسی-رفع اختلاف کردن با کسی-آشتی کردن
پیزر به پالان کسی گذاشتن-با دروغ و چاپلوسی کسی را فریفتن-هندوانه زیر بغل کسی گذاشتن
آخرین تیر ترکش-آخرین تدبیر
به ته دیگ خوردن کفگیر-بی چیز شدن-تمام شدن سرمایه
خاصه-خان لقب آرایشگر شاهان قاجار
دنیا دیده-آزموده-سرد و گرم چشیده
پنبه شدن رشته-باطل و بی هوده شدن کار
جرنگی-نقد-یکجا-یک کاسه
دست و بال-دور و بر-اطراف
چله ی کوچک-بیست روز میان هفدهم بهمن و پنجم اسفند
خراب-از کار افتاده-دارای اختلال-فاسد-منحرف اخلاقی
دیوان بلخ-جای بی انصافی و ستم رانی
خط انداختن-خراش به جا گذاشتن
دیپلم-مدرک پایانی دبیرستان-گواهی نامه-تصدیق
روانه کردن-فرستادن اعزام کردن-گسیل داشتن
روبوسی-به مناسبتی روی یکدیگر را بوسیدن
آبگوشتی(بیارزش، پیش پا افتاده)
تنه خوردن-وارد شدن فشار تنه ی کسی به تن کس دیگر
پس افتاده-بچه ی کسی
بریدن-از نفس افتادن-درمانده شدن-از حرکت باز ماندن
اصل کاری(مهمترین چیز یا شخص)
خیمه شب بازی-نمایش عروسکی-حیله و تزویر
الحق و الانصاف(انصافن، حقن)
بِر و بِر نگاه کردن-خیره نگریستن
تپه ماهور-زمین ناهموار
رو آمدن-به جایی رسیدن-ترقی کردن-ثروتمند شدن
به دل گرفتن-رنجیده خاطر شدن
رنگ کردن کسی-گول زدن-فریب دادن کسی
چله ی تابستان-گرمای سخت
دزد سر گردنه-کاسب نادرست و گران فروش
زاغ گرفتن-مسخره کردن-شیشکی بستن
دندان تیز کردن-طمع کردن
از دهان مار بیرون آمدن-هیچ کجی در کسی نبودن-راست بودن
ابرو فراخی(خوشدلی، گشادهرویی)
تَک تَک-یکی یکی-جدا جدا
پا در هوا-بی اساس-بی اصل-غیر قطعی
خوش خور-کسی که همیشه غذای خوب بخورد
خرحمالی-بیگاری-کار پر زحمت و کم مزد
زیرش زدن-زیر چیزی زدن
پُلوغ-ازدحام-بی نظمی
با خرس توی جوال رفتن-با آدم ناجور همدم و همکار شدن
حاملگی-آبستنی
جگر گوشه-فرزند
از تعجب شاخ در آوردن(بسیار شگفت زده شدن)
آتشپا(فرز و چالاک، بی قرار)
الکی-بیهوده-بیخود-دروغکی
دوغ و دوشاب یکی بودن-فرقی میان خوب و بد نبودن
حساب-هزینه-مخارج-میزان طلب
برادر تنی-برادر حقیقی
روغن گرفتن از آب-از هر اتفاق خوب یا بدی به سود خود بهره گرفتن
آکبند-نو واستفادهنشده-هنوز از جعبه بیرونآوردهنشده-دست اول
خرده خرجی-خرج های اندک
خاله شلخته-زن شلخته و بی احتیاط
پا اندازی-واسطه ی اعمال نامشروع شدن-جاکشی
خانه یکی-صمیمی و یکدل
حسن دله-آدم ولگرد و بیکاره
این دنده آن دنده شدن(این پهلو آن پهلو شدن)
خرج و دخل کردن-برابر شدن هزینه و درآمد
خوب شدن-شفا یافتن-تندرست گشتن
آشنایی به روشنایی انداختن-پس از مدتها تصادفی آشنایی را دیدن
دُم کسی را توی بشقاب گذاشتن-به طنز کسی را محترم شمردن
اقبال کسی به برج ریق بودن(بداقبال بودن)
آه از نهاد کسی برآمدن-نهایت تاسف به کسی دست دادن
آفتابِ پس دیوار-شامگاه
به بیراهه زدن-از بیراهه رفتن-از جاده ی اصلی منحرف شدن
دست باف-بافته با دست
باد آورده-مفت و رایگان-آنچه که بدون زحمت بدست آید
پس پس رفتن-رو به عقب گام برداشتن
اجاقکور-نازا-بی فرزند
خوشگل-دل پذیر-تو دل برو-زیبا
راه پیدا کردن-جستن راه حل برای مشکل-به نحوی در جایی وارد شدن
خان خانم ها-محترم ترین خانم ها-بیش تر به دختر بچه گفته می شود
بی ریخت-زشت-بد ترکیب
ته چین-نوعی پلو که در آن گوشت بره یا مرغ پخته را در ته دیگ می گذارند
دده مطبخی-آدم کثیف و بد بو
چل نکه-پارچه ای که از انواع پارچه های بریده شده سر هم دوخته شده باشد
تصدق کسی رفتن- تصدق شدن کسی را
برفک-دانه های سفیدی که در دهان نوزادان پدید می آید-بخار یخ بسته-نقطه های سفید روی تصویر
پسرخاله ی دسته دیزی-خویشاوندان نزدیک
از سیر تا پیاز-همه چیز-با همهی جزئیات
دم کسی لای تله گیر کردن-دچار سختی شدن-به بلا گرفتار شدن
از چاله در آمدن و به چاه افتادن(از باران به ناودان پناه بردن)
چزاندن-ضعیفی را آزار دادن
از دیوار مردم بالا رفتن(دزدی کردن)
بامبول زدن-حقه سوار کردن
باز و ولنگ-گل و گشاد-بی نظم و ترتیب
بیخ خِر-بیخ گلو
به باد دادن- باد دادن
دردسر دادن-ایجاد مزاحمت کردن-با پر حرفی وقت کسی را گرفتن
اره دادن و تیشه گرفتن-جنگ و دعوا داشتن
پایه دار-هر چیزی که پایه داشته باشد
زیر کاسه نیم کاسه داشتن-مکر و حیله ای در کار داشتن
تازگی-طراوت-خرمی-اخیرن
بی سر و سامان-مفلس-محتاج-آشفته-درهم ریخته-پریشان
دلی از عزا درآوردن-پس از مدت ها گرسنگی غذای مفصل خوردن-به خوشی ساعتی را گذراندن
خال زدن-پیدا شدن خال در جایی از بدن یا لکه در چیزی-خال کوبی کردن
جان بر لب نهادن-به کاری خطرناک اقدام کردن-آماده ی مرگ شدن
خوب کاشتن-از عهده ی کاری خوب برآمدن
اهل کوفه-سست پیمان-بیوفا و غیرقابل اعتماد
ذلیلشده
پا انداختن-واسطه گری کردن-کارچاق کردن به ویژه در امور غیر اخلاقی
توپ علی گلابی زدن-بلوف زدن-بی پول سر قمار نشستن
خوش قد و بالا-خوش اندام-بلند بالا
به خرج کسی نرفتن-بر کسی تاثیر نکردن-بر کسی موثر واقع نشدن
تَپ تَپ-آواز خوردن چیزی به چیز نرم
دل قرصی دادن-اطمینان خاطر دادن
پُز دادن-خودنمایی بی جا کردن-فیس آمدن
البرز-بلندقامت-دلیر
دله کاری-پرداختن به کارهای پست و کم درآمد
چمچاره-در پاسخ به پرسش احمقانه می دهند
جا گرفتن-مستقر شدن-پنهان شدن
از جگر گذشتن(نامردی کردن)
به دل خود صابون مالیدن-به خود وعده ی خوش دادن
پیاده روی-راه پیودن با پای پیاده
پیشکی-جلوتر-از پیش-به طور مساعده
ته چیزی را بالا آوردن-تا آخر خوردن-تمام کردن
خون به راه انداختن-آشوب و فتنه ی سخت به پا کردن
خیس گذاشتن-در آب ریختن آرد برای تهیه ی خمیر
آش نذری-آشی که به نیت برآورده شدن دعایی بپزند
التفاتی(داده شده، مرحمتی، اعطا شده)
چله بُران-جشن حمام رفتن زن پس از گذشت چهل روز از زاییدن
خیابان گرد-بی کاره-ولگرد
خاطره-یادگار
پادرازی-نوعی شیرینی به اندازه ی کف پا
به خورد کسی دادن-به زور به کسی خوراندن-به کسی قالب کردن
بالا انداختن-نوشیدن مشروبات الکلی
پس انداختن-جمع کردن پول-بچه به دنیا آوردن-به عقب انداختن
پای خود را کنار کشیدن-دخالت نکردن
پنزر- پندر
دست کم-حداقل
دال به دال-پشت سر هم
راست و ریس-موانع و معایب
خاک آلود-آلوده به گرد و غبار و خاک
حسن دله-آدم ولگرد و بیکاره
جرز-شکاف میان دو بخش دیوار-ستون-بلند بی مصرف
بغض کسی ترکیدن-از حالت گرفتگی و تاثر به گریه افتادن
الو گرفتن(آتش گرفتن، (کنایه از شدت خشم و عصبانیت))
پای کسی را از جایی بریدن-آمد و رفت کسی را از جایی قطع کردن
خانه یکی-صمیمی و یکدل
اخت شدن با کسی(مانوس شدن با کسی)
آتو(بهانه، دستاویز، نقطهضعف)
دو دو کردن-دویدن
بستن خود به کسی-خود را به کسی منتسب کردن
چگور پگوری-خوشگل-جذاب
خبر مرگش-خدا مرگش بدهد
حساب و کتاب از دست کسی خارج شدن-اداره و نظم امور از دست کسی در رفتن
افسارسرخود(خودرای، افسارگسیخته)
توی آش کسی آب سرد ریختن-عیش کسی را کور کردن-بساط کسی را به هم زدن
خاله ماستی-آدم بی اهمیت و بی ارزش
خاک به دهنم-زبانم لال
دلال محبت-پا انداز-خانم بیار
آن سفر-آن بار-آن دفعه
آفتابزردی-غروب آفتاب
روبند شدن-با رودربایستی ناگزیر به انجام کاری شدن
پا سست کردن-آهسته کردن-از سرعت خود کاستن
چموش-سرکش-یکدنده
آقادایی را جنباندن(حرکتی به خود دادن)
پا انداختن-واسطه گری کردن-کارچاق کردن به ویژه در امور غیر اخلاقی
رکاب دادن-راهی جایی شدن
حالا حالاها-مدت دراز
بادکنک-کیسه ی نازک لاستیکی که آن را باد کنند و برای بازی به کودکان می دهند
تِر تِر-آواز بیرون آمدن فضولاتِ بیمار اسهالی
ریش و قیچی را دست کسی دادن-اختیار کاری را به دست کسی دادن
خالچه و میخچه گذاشتن-شاخ و برگ دادن-شرح و تفصیل بیش از اندازه دادن
آینهی دق(آینهای که شخص خود را در آن عجیب و غریب میبیند – شخص عبوس و بدقدم)
بِر و بِر-زُل-نگاه یکریز
آرد خود را بیختن و الک را آویختن(کسی که وظایف زندگیاش را انجام داده و دیگر توقعی از او نیست)
خرده بورژوا-مالک ابزار تولید ولی ناگزیر به کار برای دیگران
پا به راه-سر به راه-آدم اهل و درست و حسابی
دنده چاق کردن-سرعت گرفتن به هنگام رانندگی
دل-معده
دراز کش-افتاده-خوابیده
خوش خوشک-یواش یواش-آهسته آهسته
از نفس افتادن-بسیار خسته و مانده شدن
دو دو زدن-تکان تکان خوردن
تو تاریکی رقصیدن-بدون آگاهی کاری را کردن-بی موقع کاری را کردن
پا ندادن-امکانی پیش نیامدن
جَری شدن-خشمگین شدن-جسور شدن
دهنی شدن-آب دهان خوردن به غذا یا چیزی
تق تق کردن-آواز برخورد پیاپی دو چیز به یکدیگر
پوست کلفتی کردن-مقاومت کردن-سخت جانی کردن
از کسی حساب بردن(از کسی ترس داشتن)
بند را آب دادن-فرصتی را از دست دادن-خود را لو دادن-رسوایی به بار آوردن
پوست از سر کسی کندن-کسی را سخت آزار و گوشمالی دادن-کشتن
آبتنی(شناکردن (بیشتر به قصد تفریح و بازی))
آب اندام-زیبا تن و خوشرو
آن سفر-آن بار-آن دفعه
باران خوردن-در زیر باران قرار گرفتن و خیس شدن
زیر سایه ی کسی بودن-در پناه کسی بودن-از پشتیبانی کسی برخوردار بودن
خرسک-نوعی فرش
پدر کسی را در آوردن-کسی را تنبیه کردن-بسیار آزار دادن
زدن رای کسی-کسی را از تصمیمی منصرف کردن
خود را به آب و آتش زدن-به هر وسیله ای متوسل شدن-هر خطری را استقبال کردن
دل به دریا زدن-بدون توجه به خطر به کاری اقدام کردن-هرچه بادا باد گفتن
دست آخر-سرانجام-آخر سر-آخر کاری
ایراد بنیاسرائیلی(بهانههای بیخود و بیجهت)
زوال در آوردن-نعمتی را در نتیجه ی ناسپاسی و بی اعتنایی از دست دادن
برگ زدن-حقه زدن-سر کسی کلاه گذاشتن-تقلب کردن
بخت-شانس-اقبال-شوهر
ترکمون زده-نوعی دشنام است. توهینی برای زاییدن یا خراب کاری
آفتابرو-جایی که آفتاب بر آن بتابد
ته تغاری-آخرین فرزند خانواده
جان به سر شدن-بی قرار شدن-سخت نگران شدن
ریغو-مردنی-ضعیف مزاج-کم مقاومت
پشم و پیله ی کسی ریختن-ناتوان شدن کسی-از میان رفتن ابهت کسی
تو نخ کسی یا چیزی بودن یا رفتن-کسی یا چیزی را پاییدن و زیر نظر داشتن
از کسی کشیدن-از کسی رنج کشیدن
آینهی هفتجوش-خورشید
انسان بودن-شریف و درست بودن
به درک- به جهنم
دیمی حرف زدن-سخن گفتن بدون اندیشیدن-حرف بی هوده و مفت زدن
جفنگ گفتن-یاوه گفتن-هرزه درایی
ازخداخواسته(آرزومند، مشتاق)
حرف کسی در رو داشتن-دارای نفوذ بودن
چار چشم-کسی مه عینک می زند
پیس-کسی که پوستش با لکه هایی دو رنگ می شود
دیدن دم کسی-دم کسی را دیدن
چلغوز-فضله ی مرغ و کبوتر-آدم کوتاه قد و بی عرضه
خل بازی درآوردن-مثل دیوانه ها رفتار کردن
الو(شعلهی آتش، در پاسخ به زنگ تلفن یا خانه میگویند (یعنی میشنوم))
خبر داغ-خبر بسیار مهم
آفتاب روی پشت بام جمع کردن(کاملا تنگدست بودن)
خط کش-وسیله ای برای زسم خط
بیا بیا- برو برو
درمانگاه-جای درمان بیمار
بالای منبر رفتن پشت سر کسی-از کسی غیبت کردن-پشت سر کسی بد و بیراه گفتن
زلم زیمبو-لوازم بی مصرف و بی ارزش
راپرت-گزارش-خبر
بال در آوردن-به سرعت رفتن-بسیار خوشحال شدن
رفتن توی نخ چیزی یا کسی-چیزی یا کسی را زیر نظر داشتن و پاییدن
داد و بی داد-جار و جنجال-هیاهو
چرت زدن-گرفتار غلبه ی خواب بودن
حال آمدن-بهبود یافتن-سرحال شدن-چاق شدن
راست و حسینی-رو راست-بی شیله پیله
راست آمدن-درست درآمدن حدس و پیش بینی
تنوره زدن-چرخ زدن و گرد شدن
از قلم افتادن(فراموش شدن، مورد بیمهری قرار گرفتن)
تک روی-عمل بدون توجه به جمع
به روز کسی افتادن-وضعی مانند وضع کسی پیدا کردن
بلوف زدن-لاف زدن-چاخان کردن-توپ خالی زدن
امن و امان(بدون بیم و هراس)
دل رحم-مهربان
از رو رفتن(خجالت کشیدن، از میدان بهدر رفتن)
پیش بها-بیعانه
خام عقلی-حماقت-دیوانگی
زار زدن-سخت گریه کردن
ریقش را در آوردن-بیرون آوردن مواد درون امعا و احشا
اتیکت-برچسب-آداب و رسوم-قاعده
خواب آور-مخدر-بی هوش کننده
پیت پیت کردن-پچ پچ کردن-نجوا کردن
چیزی را در کوزه گذاشتن و آبش را خوردن-بی ارزش و اعتبار اعلام کردن چیزی
تاخت زدن-عوض کردن چیزی با چیزی
بچه باز-مردی که به پسربچگان تمایل جنسی دارد
دست به دست گرفتن-از یکدیگر پشتیبانی کردن
تخم لق شکستن-فرصت دادن-رو دادن-کسی را به طمع انداختن
این دست و آن دست کردن-وقت تلف کردن-وقت کشتن-به عقب انداختن
حساب داشتن-حساب بانکی داشتن